Rangin
Rangin
Rangin
Rangin

تحت نـظـر حیـدر اخـتر

 

استفاده از مطالب  رنگین با ذکر ماخذ آزاد است

  نصیر مهرین

نمک  پاشی همسر خلیلزاد بر

زخم های مردم ما

شرل بنارد، همسرخلیل زاد خائن، نمک بر زخم ها می ریزد، اما اعتراض برخود را فراموش نکنیم.

خلیلزاد و همسرش مانند همه خائنان طالب دوست، وظیفه دارند که جنایات ننگین و وحشت آمیز طالبان را با دروغ و دیده درایی پنهان کنند. "شرل بنارد "منفور و خائن، پیش از دوباره آوردن طالبان نیز وظیفه ی قباحت زدایی از این گروه جنایت پیشه را انجام می داد. گاهی سخنی می گفت که شوهرش برزبان نمی آورد. اما وی اسرار هویدا می کرد. همسر اشرف غنی نیز یگان بار چنین کرد.

هنگامی که ملیون ها انسان از ظلم وستم، از گوناگون تبعیض ها و جنایات بی مانندی که طالبان اِعمال می کنند، به شدت ناراضی هستند و زخمین، گمانی برجای نتواند بماند که سخنان آخر "ش. بنارد" و در واقع نمادی از خلیلزاد وسایر لابی های وجدان نداشته؛ آزار دهنده ی انسان، انسانیت و مخالفان می شود. اما می خواهم به زمینه های این جسارت خائنانه و دروغ بزرگ توجه کنیم.

تصور من این است که پراگنده گی در ابراز مخالفت و نبود خروشگاه متمرکز- فعال، که به صورت منظم با اسناد ومدارک واقعاً موجود، جنایات طالبان را افشأ کند؛ چنین روی آورد گستاخانه و بی شرمانه ی "ش.بنارد" و دیگران را زمینه می بخشد. در این راستا بسیار سزاوار توجه است که پیش از همه دختران و زنان آگاه و دارنده ی مرز روشن با جهالت و ستم ورزی طالبان، نهادی را که سخنگوی راستین روزگار اسفبار مردم وبه ویژه زنان ودختران باشد، ایجاد کنند. برای این منظور، شخصیت ها ونهادهای موجود و تا حدودی فعال، دور نکات مشترک برای همکاری، نکات میسر و لازم، با وجود سلیقه های گوناگون جمع شوند. توجه زبانهای دیگر، مصاحبه های منظم و بازتاب دادن حقایق، سبب می شوند که "بنارد" و بنارد های همسان او را موقع چنین دروغگویی نمی دهد.

دریافت این اعتراض برخود، بسیار کمک کننده است، نازنین!

................................................................

  داکتر شکر الله کهگدای

سابق استاد در دانشگاه کابل 

اداره امر به معروف ونهی از منکر حکومت تروریستی طالبان که میان مردم عامه, به شلاق بدستان نکیرومنکر شهرت یافته اند, چیزی را نه تنها به نام آزادی بیان نمی شناسند بلکه به آزادی رسانه وگفتار به حیث خار چشم طالبان می نگرند, چونکه به افشای جنایات بشری و دزدی و چپاولگری آنها می پردازند.

  حکومت تروریستی طالبان, هم در دوره اول و هم در دوره فعلی حکومت شان, بصورت پیهم دست به گرفتاری , شکنجه, زندانی سازی وحتی بمانند 20 سال دوره حکومت فاسد حامدکرزی واشرف غنی احمدزی, ترور های زنجیره یی وهدفمند اصحاب رسانه ها می زنند تا صدای برحق مردم را در گلو خفه داشته باشند.

  مرکز خبرنگاران افغانستان در گزارش سالانه‌ خود اعلام کرد که نقض حقوق خبرنگاران و رسانه‌ها در افغانستان نسبت به سال گذشته 24 درصد افزایش یافته‌ است.

بر بنیاد گزارش مرکز خبرنگاران افغانستان، طالبان در سال 1403 فعالیت 22 رسانه را متوقف و 50 خبرنگار را بازداشت کرده‌ است.

بر اساس این گزارش، این مرکز طی یک سال گذشته، دست‌کم 176 رویداد نقض حقوق رسانه‌ها و خبرنگاران را ثبت کرده است.

در گزارش آمده است، اجرایی شدن قانون امر به معروف و نهی از منکر طالبان فعالیت رسانه‌ها و خبرنگاران را در معرض خطر قرار داده است.

در گزارش همچنان آمده است: «در حالی که کمیسیون رسیدگی به شکایات و تخطی‌های رسانه‌یی وزارت اطلاعات و فرهنگ طالبان به حاشیه رفته است و بیشتر با دیدگاه بخشی به شدت محافظه‌کار و سنتی طالبان همراه است، به این محتسبان اختیارات وسیعی داده شده و ضمن نظارت بر کارکرد رسانه‌ها، هرگاه بخواهند مستقیم و یا با همراهی اداره استخبارات علیه رسانه‌ها و خبرنگاران اقدام می‌کنند.

بر اساس این گزارش، از جمله خبرنگاران بازداشت شده 10 تن همچنان در زندان هستند و از میان آنان چهار تن به حبس دو تا سه سال محکوم شده‌اند.

..........................................

 

 

 

 

 بشیر انصاری

حماس و طالبان

خیلی ها در جهت توجیه استعمار و نسل کشی فلسطینیان استدلال می کنند، زمانی که امریکا نیرو هایش را از افغانستان بیرون نمود، چرا حماس آن را شکست امریکا خوانده و از “پیروزی” طالبان به نیکی یاد نمود. این جا چند نکته را باید در نظر داشت:

۱- گذشته از این که مسئله شکست امریکا و پیروزی طالبان قابل بحث بوده است، حماس و دیگر گروه های مقاومت فلسطینی عاشق طالبان نه بلکه می خواهند در جهت ایجاد روحیه و اعتماد به نفس از هر روایت و‌ حکایت و ادعا علیه کشوری که‌ در این ۷۵ سال، با جنگ افزار گرم و سلاح دپلوماتیک و ویتوی آن نابود شده اند، استفاده کنند.

۲- اگر پیوندی میان حماس و طالبان وجود می داشت، امیر المومنین این گروه که ساعت ها در باب پوشانیدن روی و موی زنان مسلمان موعظه می فرمايند، چرا در باب زنان مومنی که اجساد شان با دست سربازان صهیونست از زیر خاک بیرون شده و در جاده های غزه به صورت برهنه در معرض سگان ولگرد قرار داده شده اند، لگام ننگین سکوت بر دهان می زند؟

۳- گیرم که فلسطینیان از طالبان به نیکی یاد نمودند، آیا این می تواند دلیلی بر تأیید این نسل کشی بی سابقه در تاریخ بشر گردد که در ۱۰۰ روز این همه زن و کودک بیگناه و داکتر و خبرنگار و کارمندان اطفائیه قربانی شده و این قدر بمب بر مساحت کوچکی که ثلث کابل را تشکیل می دهد ریخته باشد. گیرم چنین جنایتی در حق بیگناهان در پایتخت طالبان صورت گرفت، آیا وجدان پاکی می تواند آن را تحمل کند؟ این سقوط اخلاقی و بی وجدانی هراس انگیز برایم قابل فهم‌ نیست.

۴- با آن که طالبان در بیست سال حضور نیرو های امریکایی، سربازان این کشور را هدف قرار دادند ولی معاشقه استخباراتی امریکا برای سال های درازی با این گروه ادامه داشته و دارد، ولی حماس نه کدام سرباز امریکایی را کشته و نه امریکا را دشمن اصلی خویش می داند. جنگ آن ها با اشغال است که تمامی قوانین معمول در دنیای ما آن را تأیید می نماید. پرسش من این است که با وجود آن چه گفته شد، چرا طالبان از حمایت پولی و استخباراتی و دپلوماتیک امریکا برخوردار بوده ولی حماس از سوی امریکا دشمن بزرگ و اصلی خوانده می شود؟

..........................................

محمد اکبر قریشی

حامد کرزی مداری  اجنت امریکا  گاهی در کابل برلین انقره سر میزند !

تعداد از سیاسیون جنرال های ماشینی ستون پنجم از دست چار طالب پاکستان شب درمیان بشمول

اشرف غنی رفیق های معاملهگر شان فراری شدند عده دیگر به امر دولت های سیا با پاسپورت های خارجی که به همان کشور هایکه جاسوسی میکردند رسیده اند (حامد جان کرزی ) تمام دستگاهی دولتی را اهسته اهسته برای برادران طالبان پنجابی خود تسلیم نموده میرفت حامد جان 2000 حیوانات وحشی قاتل جانی مافیا ادم کش تروریست را از  زندان بکرام  اشرف جان 5000 زندانی از پلچرخی ودیگر زندان ها  کشور ازادساخته بودند  بعدا اشرف جان بادار دسته ان بشمول  ستون پنجم   از طالب ها خواهش نمودند بشمول  حامدکرزی عبدالله وارد کابل  شدند همان کسانیکه مدت 60 سال خون مردم ملت خورده بودند پول های دزدی را درخارج کشور ذخیره نموده اند

 جای جایداد های قصر های شان همرا شهرک های شان پیش طالب گروگان میباشد بنابرین همه دلالان سیاسی اقتصادی روسپی های  پارلمان جنرال های ماشینی  شورا نظار  وحزب وحدت ودیگر انسان  های پلید دوره هم جمع شده اند

( شورا مقاومت را در ترکیه )تشگیل نمودند (اقای محقق ماهیچه خوررا ریس کمیته سیاسی )تعین نموده اند شما قضاوت نماید که این جنایتکار تاتوانست در حق هزار هاتا چی اندازه خیانت  کرده است ومیکنند امرور بنام خلیلی محقق دانش هزاره هارا ترورکوچ اجباری خانه هاشان را اتش میزنند ازانها خبرندارند در پنجشیر چی حال است بچه ای ملا زیانی برادران مسعود در هرات ننگرهار کندوز همه به اتش خون کشانیده شدند زنان در زندانهای طالبانی  تجاوز وجنایت صورت میگیرد بلاخره برای حامدکرزی دستگاهی سیا امریکا وظیفه سفر را از سفارت امریکا درکابل داده وهدایت گرفته تا همرا سگهای سیاسی اقتصادی که در ظرف 60سال پول های کمکی دزدی چور نموده اند  اگر با (سی ای ای )سازش نکنید ما همرا تان حسابی داریم این پیام جاسوس گلان شان که کشور را به جوی خون تبدیل نموده است برای جنایتکاران جاسوسان خاینین ملت پیام امریکا برده است اومردم شریف ونجیب از خواب بیدارشوید پشتی این خاینین وطن فروشتان دلالان سیاسی استاد نشوید دربدر خاک بسر می شوید در هر کشور که حامد کرزی وامثال ان امد برویش لعنت و تف انداخته بروید نه در خانه های تان مهماننش  نکنید خیانت است  جوانان وزنان مبارز باشهامت  درسرتاس افغانستان مقابل طالبان جنک ازادی را اغاز نموده اند ازایشان دفاع نماید تصاویروطن فروشان دزدان دیده میتوانید طالبان راشما وطن پرستان وزنان باشهامت گم میکنید نه خاینین تصاویر کاپی است

..........................................

محمد حیدر اختر               

حمله تروریستی  بر  آموزشگاه در غرب کابل

تمام مردم افغانستان را در سراسر دنیا سوگوار ساخت

 قسمی که  از طریق رسانه ها و صفحات اجتماعی آگاهی حاصل کردیم، ساعت  هفت و سی دقیقه صبح روز جمعه   گذشته، یک مهاجم انتحاری قبل از اینکه وارد صنف درسی شود و مواد منفجره همراهش را انفجار دهد، دو نفر از محافظان این مرکز را به شهادت رسانید. این مهاجم پیش از انفجار به سمت دانش ‌آموزان نیز تیراندازی کرده است. دانش آموزانی که جز قلم وکتاب و دلهای پاک برای آموزش چیزی نداشتند.علاوه بر کشته‌شدگان، ده‌ها نفر در این حمله زخم برداشتند و بیشتر قربانیان این حمله، دختران هستند.

 بعد از این واقعۀ دلخراش، سازمان ملل متحد، دیپلمات‌های غربی، سازمان‌های حقوق بشری و رهبران سیاسی افغانستان و برخی از کشورهای منطقه این حمله انتحاری مرگ‌بار به یک مرکز آموزشی در ناحیه هزاره‌نشین دشت برچی کابل را محکوم کردند.

 تعداد فراوانی از خانم ها در شهر کابل و ولایات افغانستان دست  به تظاهرات زدند و همچنان   در خارج از کشور مردم شریف و با احساس ما با دایر نمودن تظاهرات و مجالس ترحیم  این عمل وحشیانه  را تقبیح کردند.

تا جایی که دیده می شود این عمل تروریستی  اکثریت تمام مردم افغانستان را در داخل و خارج از افغانستان سوگوار ساخته است و حتی برخی از برگذاری  مجالس  سرور و پای کوبی  و یا بخش موسیقی در سمینارها  امتناع ورزیدند.

ناشر وبسایت رنگین این حملۀ وحشیانه و نیت نسل کشی مردم نجیب و شریف هزارۀ وطن غمدار را به شدت محکوم نموده، آرزو دارد که عتکس العمل ها مسیر خوبی بگیرد.

.......................................... 

نصیر مهرین

  رهبر القاعده در     کابل کشته شد

و ما طیارۀ بدون سرنشین و "اجرای کنندۀ عدالت" نداریم!

الظواهری رهبر"القاعده" در کابل توسط طیارۀ بدون سرنشین امریکا کشته شده است. در پیوند با آن:

- حضور الظواهری در کابل نشان داد که گروه طالبان افزون بر ادامۀ حفظ افکار و کردارعقب مانده و ستمگرانۀ ضد انسانی علیه مردم ما، همچنان حامی و پناه دهندۀ دهشت افگنان مشهورجهانی است.

- رئیس جمهور ایالات متحدۀ امریکا، قتل الظواهری را "اجرای عدالت" نامید.

- دهشت افگنی که رنج بیشتر مظالم اش را مردم افغانستان دیده اند.

- این خبر برای ملیون ها انسانی که در چنگال خونین وسیاه دهشت افگنان طالبان، مظلومانه به سر می برند، آیا تبسم آمیخته با اندوه و درد را  نیز بار نخواهد آورد. زیرا تحویل دهی قدرت به یک گروه تروریستی – دهشت افگن، بی عدالتی بود و با چنین تبعات.

- پیداست که این معاهدۀ دوحه(توطئه آمیخته با شیطنت خلیلزاد)، کمترمزخرف نبوده است.

- مشکل با طالبان، در محدودۀ بازگشایی مکاتب دختران پایان نمی یابد. آنها روزی مدارس مغز شویی را با ترویج مضامین انسان ستیزانه باز خواهند کرد، اما از تروریست دوستی، تحجر و ابعاد تبعیض های ننگین فرو نخواهند آمد.

- تجارب جهانی و اوضاع کشور ما حاکی از آنست که تحقق عدالت زمانی میسر تواند شد که  عدالت خواهی در افغانستان به ثمر بنشیند ومردم دارندۀ نهاد های عدالت خواه و حکومت تأمین کنندۀ عدالت شوند.

- رهایی مردم افغانستان  از زیر تسلط خونبار واسارت مرکبار طالبان، نه با طیاره های بمب افگن بدون سرنشین میسر است ونه مردم آنرا دارند. مردمی که شب وروز درد میکشند، نیاز به ایجاد تشکلهای نجاتبخش، همسویی وهماهنگی آنها بر بنیاد تأمین عدالت اجتماعی، رفع هرگونه تبعیض جنسیتی واجتماعی و... دارند که حکومت غیر دینی به آن چهرۀ شفاف تر می بخشد.

*الظواهر در منطقۀ شیرپور با خانواده اش در پناه طالبان به سر می برد.

*عکس از صفحۀ فارسی بی بی سی.. 2 اگست 2022

..........................................

عتیق الله نایب خیل

مثلث خبیثه!

 

زلمی خلیلزاد، نمایندۀ ویژۀ امریکا در امور افغانستان، از جانب وزارت خارجۀ ایالات متحدۀ امریکا از وظیفه اش سبکدوش گردید. قربانی شدن او مثلثی را تکمیل کرد که در بیست سال اخیر بیشترین تلاش را در حفظ نیروهای تروریست طالبی و نقش فعال در به قدرت رسیدن دوبارۀ این گروه متحجر قرون وسطایی داشتند.

به همه گان معلوم است که سلاح و مهمات و هرنوع امکانات لوژیستیکی و جاهای امن برای گروه تروریست طالب به وسیلۀ پاکستان مهیا ساخته می شد و مشروعیت بین المللی اش نتیجۀ کار همین مثلث خبیثه، خلیل زاد، حامد کرزی و اشرف غنی است.

بدون شک پالیسی سازان سیاست خارجی ایالات متحده سیستم سرمایه داری حاکم بر این کشور است؛ ولی این سیستم مشوره های لازم و ضروری را از افرادی می گیرد که از اوضاع کشورهای مورد بحث مطلع باشند. بنابرآن نقش افراد را در تعیین این پالیسی ها و سیاست ها نمی توان نادیده گرفت. نقشی را که حامد کرزی، اشرف غنی و زلمی خلیلزاد در بیست سال اخیر ایفا کردند فاجعه یی را بر کشور تحمیل کردند که نتیجه طبیعی اش به قدرت رسانیدن طالبان بود.    

این سه شخص اما نه تنها از نتیجۀ کارشان نفعی نبردند؛ بلکه روسیاهی ابدی نیز نصیب شان گردید. خلیلزاد به استعفا جبری سوق داده شد، اشرف غنی به صورت شرم آوری از کشور فرار کرد و حامد کرزی دورۀ تحقیرآمیزی را در داخل کشور سپری می کند و نامش نیز از میدان هوایی کابل حذف گردید. (همین یک نکته آمدن طالبان مثبت است که از اثر آن این مثلث خبیثه حذف شد.)

..........................................  

 داکتر لعلزاد

چه باید کرد ؟

برنامه غنی «ادامه راه نجیب با آموزش از تجربه ناکام او» است !

? آنچه غنی می خواهد «ادامه حکومت خودش تا پایان دوره ۵ ساله»، «چوروچپاول بیشتر دارایی های عامه» و در نهایت، «تجهیز/اکمال بیشتر طالبان» (برای ادامه‌ی افغانیزه/پشتونیزه سازی کامل کشور) است!

? «تخلیه شهرستان ها»، «ملیشه سازی دولتی» و «دفاع از مراکز ولایات» (به ویژه شهرهای بزرگ/عمده)، دقیقا ادامه برنامه داکتر نجیب است که شاید بتواند عمر حکومت غنی در ارگ کابل را اندکی دراز کند (دیگر برای او هیچ مهم نیست که در شهرستان/ولایت ها چه می گذرد، روزانه چند نفر کشته می شوند و یا مردم با چه قحطی و قیمتی و مصیبت ها گرفتار می شوند)!

? حال، غنی می داند که طالبان آن‌قدر تقویه، تجهیز و اکمال شده اند و در تمام شهرستان ها آن‌قدر گسترش یافته اند که وارث بالاستحقاق و جانشین بلامنازعه قدرت او برای مدت های طولانی تر خواهند بود (زیرا او از یک سو با نابود سازی مستحکم ترین «پشت جبهات مقاومت» در گام اول، خواست که از «تجربه ناکام تسلیمی شهر کابل توسط نجیب به حکمتیار» جلوگیری کند و از سوی دیگر، رهبران و بزرگان اقوام غیرپشتون را آن‌قدر خسی و آلوده در فساد خود ساخته است که هیچ‌یک از آن ها «شهامت مقاومت» یا «ادعای زعامت» در کشور را ندارند... با آنکه «میدان برای همگان باز است»)!

? اثبات گفته های بالا را می توان در این «ادعا» و در «میدان عمل» دید که «غنی هرگز در صدد سرکوب طالبان و پاک سازی آن ها از شهرستان ها نبوده و نمی باشد» (او فقط می خواهد که به کمک «ملیشه های دولتی و نیروهای امنیتی» خود از سقوط شهرهای بزرگ/عمده جلوگیری کند… اگر بتواند)!

? غنی با این برنامه، «تا که می چلد، می چلاند» (ادامه حکومت تا سقوط و پس از آن نوبت طالبان کرام)!

+ + +

? در چنین اوضاع و احوال، وظیفه «نسل جوان» است که با تحلیل شرایط عینی (گیرماندن در بین دو «آسیا-سنگ») و تجربه/الگوی ماندگار مسعود بزرگ، بیندیشند که چگونه می توانند خود را حفظ کنند، منسجم شوند، رهبری خود را بوجود آورند، پایگاه های مقاومت خود را ایجاد کنند، لابیگری نمایند، ارتباطات (داخلی و خارجی) خود را گسترش دهند، حلقات خود را با هم وصل کنند و به «مبارزه و مقاومت» ادامه دهند...

? اگر کسانی توان ایجاد پایگاه و شهامت مقاومت در مقابل غنی/طالب را دارند، فراخوان «پیوستن افراد و نیروهای امنیتی» به پایگاه خود را صادر کنند، تا افراد و نیروهای عدالت‌خواه که نمی خواهند بیهوده در صفوف غنی/طالب کشته شوند، به پایگاه آن ها مراجعه کنند و «چوب سوخت ملیشه های دولتی و طالبی» نشوند...

..........................................

نصیرمهرین                  

      آیا جنایت نیست؟

در ادامۀ انتشار سلسله یی از خبرهای فضیحت بار از دستگاه حکومتی افغانستان، آنچه که مقامات مسؤول در برابر زنان ودختران معیوب ومعلول انجام داده اند، حکومت افغانستان را در این زمینه و نیزخرابی نظام صحی، در سطح جهان مقام نخست بخشید.

به نقل از آژانس خبررسانی آلمان Dpa، دیده بان حقوق بشر، شام دوشنبه( 27 آپریل 2020) در نیویارک (همجنان درکابل) اعلام داشت که "در افغانستان، زنان معیوب در سطوح گوناگون در معرض استفادۀ سؤ مقامات مسؤول قرار گرفته اند."

در این گزارش درحالی که از بی مسؤولیتی مقامات حکومتی افغانستان در برابر همه معیوبین یادآوری شده، اما اشارۀ ویژه بر رفتارهای دارد که در برابر دختران و زنان چهره نموده است.

بی اعتنایی درامورصحی، آموزشی ونیازهای اجتماعی معیوبین را عمل وحشیانۀ استفادۀ سؤ جنسی نیز به نمایش نهاده است که هنگام مراجعه برای رفع نیازها از طرف مقامات مسؤول حکومتی مواجه شده اند.

مظلومان و دردمندانی را در نظر آوریم که با تأثیر پذیری از ناهنجای های گوناگون در جامعه، از نظر بدنی ویا روحی معیوب شده و ملیونها دالر برای آنها اختصاص داده شده است، اما حکومتی های فاسد، آنرا نه در خدمت معیبوبین، بلکه معیوبین را در خدمت اغراض بیشرمانۀ خود قرار داده اند.

نمی گویم که شنیدن رفتارسؤ با زنان و دختران معلول ومعیوب و ظلم در حق آنها برایم تکاندهنده بود. حتا نمی گویم که آزاردهنده بود. زیرا شنیدن چنین خبری دور از تصور وانتظارنبود ونیست. امتیازگیران و گرداننده گان حکومتهای خائن، دست نشانده وپوشالی از جمله مافیایی که اشرف غنی گردآورده است، چنان لگام گسیخته برجان و مال و ناموس مردم تاخته و آزارها رسانیده اند که من و مایی با آن آزارها زیسته وشب را به یاد آزار دیده گان به سحر برده، به قدر کافی رنج نویس  و درد سرا شده ایم. شنیدن چنین خبرها به دامنۀ نفرت واندیشیدن به نیازگم شدن روی این دارودسته های فاقد احساس انسانی و بی اعتنا به حد اقل وظایفی که در محافظت حتا انسان معیوب و معلول دارند، می انجامد.                                     ***

یادآوری: عکس از متن انگلیسی گزارش  Human Rights Watch گرفته شده است. برای مراجعه به این منابع: https://www.hrw.org/video-photos/video/2020/04/27/afghanistan-women-disabilities-face-systemic-abuse.

 

.................................................................

محمد عارف منصوری

 

چرا از گذشته عبرت  نمى گيريم ؟

 

سقوط حكومت داكتر نجيب، از اقدام قومگرايانه و تعصب آلودى آغاز شد كه بقول فريد مزدك از اعضاى رهبرى حزب وطن، نجيب مى خواست يك جنرال پشتون را روى سينه اقوام غير پشتون بنشاند و توسط جمعه اسك، شمال را كه آبستن بحران بود، مهار كند. اما علاوه بر آن كه مهار نشد. وخامت روزافزون وضعيت، منجر به سقوط رژيم و برچيده شدن حاكميت چهارده ساله چپ در افغانستان گرديد.

حالا نيز اشرف غنى احمدزى، سلاله نجيب احمدزى، يكى ديگر از هم قبيله هايش را بنام جنرال ولى احمدزى قوماندان قول اردوى ٢٠٩ شاهين در شمال تؤظيف نموده تا زهر چشمى باشد به سه محورقدرت محلى يعنى جنرال عبدالرشيد دوستم، استاد عطاء محمد نور و حاجى محمد محقق كه هر يكى از نفوذ گسترده ىدرشمال برخوردارند.

بى ترديد اين گونه اقدامات قومگرايانه، آن هم در آستانه خروج احتمالى سربازان خارجى و ورود احتمالى طالبان در ساختار قدرت كه امكان بروز مجدد تقابل هاى قومى و استخوان شكنى هاى دهه نود را بعيد نمى نماياند، نه تنها به ضرر حاكميت نيمبند و فاقد مشروعيت ارگ است بلكه هرگز با منافع و مصالح كل افغانستان مطابقت ندارد.

شايد غنى چنين محاسبه نموده باشد كه جنرال دوستم مهره ى منزوى صحنه سياسى افغانستان است كه ديگر توان مانور هاى قبلى را ندارد و خطرى از ناحيه وى متصور نيست. اما تاريخ نشان داده كه بزرگترين بحرانات سياسى و اجتماعى از جرقه ى حوادث كوچكى مشتعل گرديده.

همان طور كه زوال حكومت كمونيستى از اختلاف درون حزبى و سركشى و بغاوت جنرال مومن اندرابى كه خود عضو حزب وطن بود، آغاز و دامنه ى آن با مخالفت هاى ديگران وسعت پيدا كرد تا منجر به دو پارچگى رهبرى حزب و دولت و فروپاشى كامل آن شد.

نمي دانم چرا سياستمردان بى درايت و بى كفايت افغانستان هيچ گاهى از گذر زمان و وقايع تلخ آن نمى آموزند و عبرت نمى گيرند.

..........................................

محمد حیدر اختر

کودتای ننگین هفت ثور

 به روز پنجشنبه هفتم ثور ( 1357)، خلقی ها وپرچمی ها علیه حکومت محمد داود خان کودتا کردند. آمادگی کودتا را از وقتی گرفته بودند که داودخان از تکیۀ بیشتر به اتحاد شوروی خود را کنار کشید وبا کشورهای عربی و ایران و روابط اقتصادی را روی دست گرفت. معلوم بود که امریکا هم خوش بود. قتل میر اکبر خیبر، مراسم دفن او وسخنرانی های سیاسی سبب شد که داود خان امر توقیف تعدادی از رهبران خلق وپرچم را بدهد. در آن وقت به خواهش شوروی و ضرورت کودتا هر دو جناح وابسته به شوروی وحد ت کرده بودند.

بلی آن ها کودتا کردند. از همان روز فجایع، جنایات ومردم آزاری تمام افغانستان را فرا گرفت. ملیون ها انسان آسیب دیدند. در اول وبرای چند ماه هر دو جناح در شکنجه واعدام ده ها هزار انسان سهم مشترک داشتند. بعدا خلقی های بی سواد، به همکاری دستگاهٔ جاسوسی " اکسا" تعداد زیادی را زندانی و یا به قتل رسانیدند. پرچمی ها از جنایات مشترک خودشان با خلقی ها چیزی نمی گویند. پرچمی ها که لفاظ وحیله گر تر ومنافقتر ازخلقی ها استند، جنایات زمان حکومت مشترک را به حفیظ الله امین ( خونخوار جاهل ) ارتباط می دهند. ولی وقتی که خودشان به وسیلۀ تجاوز شوروی قدرت را گرفتند، خاد دستگاه شکنجه وجاسوسی را به جای اکسا به کار انداختند. در وقت حکومت پرچمی ها خلقی های جنایتکار هم مشارکت داشتند. غیر از چند نفر آن ها . دروقت پرچمی ها چیزی که بسیارتر دامنه یافت، همان جنگ وبمبارد قوای شوروی و افغانستانی بود . قصبات ودهات ، شهرها ویران گردیدند. مهاجرت بیشتر شد. ملیون ها انسان سرگردان شدند.

بلی، کودتای سیاه روز هفتم ثور، یک فاجعه بود. مگر فاجعه آفرین ها که تعدادی با بدنامی مرده ویا کشته شده اند، تعدادی از آن ها با بی حیایی ، با پر رویی به لجبازی پرداخته حاضر نمی شوند که جنایات خود را قبول کنند. این عدم قبولی معلوم می کند که جهالت وو خونریزی های زیادی را مرتکب شده اند.

کار دیگر جانیان قاتل و وطنفروش خلقی – پرچمی، این است که دورۀ بعد از سقوط  خود را از قدرت یا دوره حکومت جنگی مجاهدین را به رخ می کشند. وبه گفتۀ مردم " غت مغتولی " می کنند. هرکس که از تأثیر جنگ های مجاهدین انکار کند، دل خلق خدا را آزار می دهد که آزار دیده اند. مگر جنگ های مجاهدین قبلی جنایات، وطنفروشی خلقی پرچمی را  به هیچ صورت پت وپنهان ویا توجیه نمی کند. هرکدام آن ها تقصیر ومسوولیت خود را به گردن دارند. واین هم قابل تذکر است که جنرال های قاتل عضو "کی جی بی" وعضو خلق وپرچم، در جنگ های ویرانگر مجاهدین وبربریت زمان طالبان،هم مشارکت داشتند.

پیام ما در این روز به مردم شریف ما، ،به اولادها و نواسه های جنایتکاران خلقی وپرچمی این است که آن ها را خوب وخوبتر بشناسند. آن ها را محکوم کنند. آن ها باید محاکمه شوند. وقتی گروه خادیست از فیس بوک وانترنیت وخارج نشینی استفاده می کند و به دفاع دوران وحشت می پردازد، ویا رئیس جنایتکاران خاد، داکتر نجیب را ستایش وتوصیف می کند، در زخم های مردم مظلوم، به بیوه های آن دوران، به مادران داغدیده وبه یتیم ها نمک پاشیده وتوهین می کنند.

در این روز به خانواده های محترمی که شهید داده اند و ستم کشیده اند، همدردی خود را ابراز داشته  وبه روح شهدای پاک درود می فرستیم . هزاران نفرین به جانیان خلقی و پرچمی و خادیست ها.

...........................................

در شمارۀ (638) هفته‌نامهٔ وزین «امید» عنوان جالبی به چاپ رسیده بود که نویسندهٔ آن محترم داکتر محمد حیدر یک بیت حضرت لسان‌الغیب حافظ را که کلمه «دری» در آن آمده، منحیث عنوان آورده و به شکل اقتراح در میان اهل دانش و قلم نظرخواهی نموده است.

ز شــعر دلکش حافظ کسی شود آگاه

که لطف طبع و سخن گفتن دری داند

بعد از مطالعه این مقالۀ پرمحتوا، بسی چیزهایی به یاد این نگارنده آمد که باید در این مطبوعات آزاد و صلح‌آمیز تماس اندک گرفته شود و ناگفته نماند که آنچه که در این مختصر گفته می‌شود دور از تعصبات منفور و محض نظر و عقیدۀ شخصی می‌باشد و امیدوارم که خواننده‌گان با بزرگواری خودها عفو تقصیرات بنمایند.

از خُردسالی علاقمندی زیاد به تحقیقات زبان‌ها خاصتاً در تاجیکی داشتم چون که به مجرد چشم گشودن در این دنیا به‌گوش من دو زبان تورکی و تاجیکی طنین انداختند؛ ولی چون بزرگتر شدم فکر می‌کردم بهتر از زبان تاجیکی به هیچ زبان دیگر وارد و صاحب تسلط نمی‌باشم و تسلط به معنای نسبت به زبان‌هایی که بعداً آموختم، گویا این‌که به سویه خودم و نه به‌سویه دانشمندان مسلکی در ادبیات. در آن وقت‌ها دری کابلی را بیگانه و گاهی هم آن را اوغانی یا افغانی می‌گفتیم. زبان فارسی، دری و تاجیکی هرسه در ریشه یک و در حقیقت یک‌زبان بوده به‌ترجمان درمیان یکدیگر ضرورت نیست.

در ایران فارسی، در افغانستان دری و تاجیکی (در رسمیات دری) و در تاجیکستان تاجیکی گویند این زبان‌ها ویا لهجات در ممالک مذکور از نگاه تلفظ و صدا اختلافات داشته و در شکل نوشتن و خواندن و ادبیات عامیانه تفاوت‌هایی را دارا می‌باشد و هر یک از خود تاریخ و افتخارات و مباهاتی دارند که شرح و بسط‌شان موضوع را طولانی می‌سازد و متذکر باید شد که در افغانستان بیش از نود درصد مردم به زبان آهنگین دری سخن می‌گویند؛ قطع نظر ازین‌که در خانه‌های شان به زبان دیگر می‌گویند و می‌شنوند و در تبادلات مکتوب‌ها و قباله‌ها وغیره مسایل حیاتی و حتی در نیت‌های روزه و نماز، از لغت فارسی استفاده می‌گردد و این دلیل عمده‌ایست که باید فارسی را زبان چندین ملیتی شمرد و چون در ریشه، این سه زبان یکی می‌باشند بهتر است گفته شود که (فارسی، فارسی دری و فارسی تاجیکی). در هرسه زبان متذکره تداخل زبان تورکی با نسبت‌های مختلف دیده می‌شود.

یک عضو برجسته دائرة‌المعارف تاجیکستان به نام داکتر رستموف که خود پروفیسور زبان و ادبیات در اکادمی علوم تاجیکستان بود به سال (1992 میلادی) در شهر دوشنبه گفت که بعد از تحقیقات دریافته اند که پنجاه و دو درصد لغات تورکی به زبان تاجیکی داخل گردیده و مورد استفاده می‌باشد. به گفته موصوف این موضوع در دائرةالمعارف تاجیکستان ثبت است.

نگارنده این سطور کتابی را به نام  فرهنگ تاجیکی  به زیر عنوان  لغات مستعمل  در لهجه دری بدخشان در مجلهء «ادب» سلسلتاً به چاپ رسانیدم به خوبی دریافتم که تخمیناً حدود پنجاه درصد لغات تورکی وارد زبان تاجیکی شده است.

در حدود سی سال پیش یک دانشمند مستشرق به نام «درفر» تبعه آلمان کلمات تورکی و مغولی را که به زبان فارسی داخل شده با مراجعه کتب قدیم و متون سابقه تحقیق نموده و در پنج جلد آن را گنجانیده است و این کتاب می‌رساند که همزیستی این دو ملت چقدرها قدامت طولانی داشته است.

قاموس زبان هزارگی نوشته پروفیسور شاه علی اکبر شهرستانی که در کابل به چاپ رسیده است، نشان می‌دهد که کم از کم یک هزار و چهارصد لغات تورک و مغول در زبان دری هزارگی وجود دارد و می‌تواند این تحقیق دوام و گسترش یابد؛ زیرا امکان یافتن لغات دیگر زیاد می‌باشد.

حقیقت زبـان تورکی اینست کـه این یک زبان خیلـی‌ها غنی و دارای لغـات خالص می‌باشد. در زبان تورکی هجده لهجه اصلی و سی و دو لهجه فرعی موجود است و شاید به صورت تخمین سه صد میلیون گوینده در این زبان وجود داشته باشند و چون گویندگان لهجات تورکی صاحبان ممالک عظیم بوده و دور از هم حیات به‌سر می‌بردند، عوض لهجات زبان‌های تورکی قیرغیزی، تورکی اوزبیکی، تورکی قزاقی، تورکی اویغوری، تورکی تاتاری، تورکی آذری، تورکی اناتولی، تورکی استانبولی، تورکی ترکمنی، تورکی قره‌قلپاقی وغیره می‌گویند و در تلفظ فرق‌های زیاد مشاهده می‌گردد.

یعنی در مقابل هر لهجه کلمه زبان آورده می‌شود و این خطا یا گناه شمرده نمی‌شود ،  در حالی که فرق میان تورکی اوزبیکی و تورکی اویغوری به مراتب کمتر از تفاوت میان تاجیکی و فارسی می‌باشد، که من به‌هر چهار این زبان‌ها ویا لهجات با این‌که ابجدخوان بیش نیستم، آشنایی دارم و هر کدام زبان‌های تورکی متذکره، فرهنگ‌های ضخیم دارند و چون ریشه یکیست اگر همه یکجا و در یک فرهنگ جا داده شوند؛ عظمت و غنای این زبان به خوبی هویدا می‌شود.

دو کلمه (اوزبیکی و چغتایی) در مورد زبان های تورکی و یا لهجات نسبت داده می‌شود، که در حقیقت این دو کلمه در قطار و تقسیمات علمی لهجات تورکی شامل نیستند. دلیل روشن آن همانا حکومت چغتای خان بر تورکستان است و می‌گفتند که این ملک از چغتای خان می‌باشد و تورکی آن هم باید تورکی چغتایی گفته شود و این اشتباه بزرگ در بسی منابع معتبر بعد از دورهء تیموریان هرات آورده شده است. حتی تا کنون مردمان زیادی خاصتاً در هرات وجود دارند که خود را منسوب به قوم چغتای می‌دانند که در حقیقت اصلاً تورک‌های تورکستان می‌باشند و امکان دارد که قلیلی هم اصلاً چغتایی یا مغولی باشند.

هذا القیاس تورکی اوزبیکی را به اوزبیک خان شیبانی نسبت داده اند و این موضوع اخیرالذکر در وقت حکومت کمونست‌ها گسترش یافت، ورنه همه مردم تورکستان، تورکی تورکستانی می‌گویند.

محمود کاشغری {1008 – 1102م} هزار سال پیش تنها در لغت تورکی اویغوری، فرهنگی را به نام لغات‌الترک،  تهیه داشت که اکنون در ترکیه آن را در پنج جلد تجدید چاپ کرده‌اند. از این‌که نظام‌الدین امیر علی‌شیر نوایی {1441=1501م} با حضرت خاتم‌الشعراء عبدالرحمن جامی {1414-1492م} در مقایسه لغات فارسی و تورکی کتاب «محاکمة‌اللغتین» را تهیه داشتند و غنای تورکی را بر فارسی نشان داد به این معنی بود، که آن‌ها سرداران و عَلَم‌برداران هردو زبان بودند، در قضاوت کتاب «محاکمةاللغتین» بهتر آنست، که شخص مدعی هردو زبان را به صورت درست بداند؛ ورنه قضاوت‌های میان‌تهی و احساساتی می‌باشد. باری که امیر علی‌شیر نوایی انقلاب و رنسانس فرهنگی را در پایتخت و دارالسلطنه هرات باستان به میان آورد چندی پیشتر از او میرزا بایسنقر بن شاهرخ بن امیر تیمور یک جلد کتاب نایاب، شهنامه فردوسی را دریافت و با مصرف پول هنگفت آن را توسط خطاطان تکثیر نمود.

دانشمندان زیادی در مورد تداخل زبان تورکی به فارسی تحقیقات علمی را انجام دادند، که در نتیجه می‌توان گفت که همزیستی گویندگان این دو زبان از هزار سال به این طرف باعث آن شده که لغات یکدیگر را بپذیرند و بمانند زبان اصلی از آن استفاده نمایند. بنگرید که در نتیجه هفتاد ساله استعمار روس‌ها بر زبان تاجیکی و زبان‌های تورکی ماوراءالنهر چقدر زبان روسی بر مکالمات روزمره و تحریرات نفوذ کرده است و از آن باید دانست، که همزیستی چندین هزار ساله تورک و تاجیک و نیز حکومتداری تورک‌ها بر محیط این دو، چقدر باید اثرات وارد کرده باشد. چنانچه در این‌باره نویسنده مقتدر ایران جناب احسان یار شاطر {1920-2018م} می‌فرماید: نزدیک به هزار سال از سده پنجم تا پانزدهم (یازدهم تا بیستم میلادی) زیر فرمانروایی امرا و پادشاهان تورک یا تورک‌زبان به‌سر برده و زیستگاه قبایل گوناگون تورک و ترکمن بوده است و منظور جناب یار شاطر از حکومت‌داری تورک‌ها در خاک ایران است و نـه افغانسـتان و تورکسـتان. و داسـتان حکومت‌داری تورک‌ها در خاک فعلیه ایران طولانی بوده و مقاله علیحده ضرورت دارد.

متذکر باید شد که نفوذ زبان فارسی در ممالک تورکی‌زبان از طریق مبلغان دین مبین اسلام زیاد بوده که از تورکستان شرقی تا استانبول در میان اهل دانش معمول بوده حتی بعضی از خلفای عثمانی چون سلطان سلیم وغیره به زبان فارسی اشعار سروده اند و نیز در این مقاله از آثار تورکی‌زبانان به فارسی ذکرها رفته و زیر عنوان «تورکان فارسی‌گوی»، باید مقالهء مطول تحریر گردد و این همه ارتباطات تورک و تاجیک را می‌رساند، که این دو طایفه در حقیقت یک پیکر و خون شریک گشته اند.

ناگفته نباید گذاشت که تحمیل زبان تورکی بر فارسی هرگز صورت نگرفته و تورک‌ها، فارسی را منحیث زبان دوم شان دوست داشتند و اکثر اعضای عالی‌رتبه دولتی شان تاجیکان بودند. فارسی حقیقتاً زبانیست که کشش و جذابیت دارد، فعلاً در افغانستان به صدها هزار تورک و حتی ملیت‌های دیگر، دری‌زبان شده اند. و میلیون‌ها هزارههای تورکی‌تبار نیز فارسی دری را پذیرفته اند.

در زمان حکومتهای سلجوقیان، غزنویان، تیموریان، شیبانیان، تیموریان هرات، تیموریان در هند، غوریان وغیره زبان فارسی به مدارج اعلای ترقی رسید. در زمان صفویان و قاجاریان که رسمیات شان همه به زبان تورکی بود، فارسی همان طور پیش رفت که گویا بهتر از زبان رسمی به آن توجه شده باشد. صایب تبریزی {1000-1080 هـ ق} همانگونه که کلیات تورکی را تهیه داشت، کلیات فارسی‌اش از عالی‌ترین نسخه فارسی سبک هند به شمار می‌رود.

با آنکه شروان‌شاه پادشاه تورکی‌زبان بود، ولی نظامی گنجوی را وادار ساخت به عوض خمسه به زبان تورکی به فارسی بسراید و پیرگنجه از این امر شاه متأثر شده گفت:

تورکی صفتِ وفای ما نیست 

تورکانه سخن سزای ما نیست

 آن را کـه نسب بلند بـایـد 

او را سخـــن بلنـد شایــــد

همچنان پیر گنجه فرموده بود

پدر بر پدر مـــر مرا ترک بود

به مردانه‌گی هریکی گرگ بود

و خوش‌بختانه درین اوقات شنیدیم که کلیات تورکی وی در گنج‌خانه‌های مصر پیدا شده و خاقانی که به تورکی سخن می‌گفت و همه شهکاری‌های خود را به فارسی سروده و ارتباطات تورک و تاجیک را به حـدی می‌توان گفت که حضرت مولانا خداوندگار بلخ (مولانای رومی) می‌گوید:

ترکی همه ترکی کند تاجیک تاجیکی کنـــد

من ساعتی ترکی کنم یک لحظه تاجیکی کنم

گویا حضرت مولانای بلخ (رومی) نیز کلمهء تاجیکی را تایید کرده اند و از آنست که کلمهء تاجیکی وِرد زبان‌ها گشته است.

و باز می‌گوید:     

ترک‌جوشی کرده‌ام من نیم‌خام

از حکیــــــم غزنوی بشنو تمام

گویا این‌که او دری‌زبان را نظر به خود ترجیح می‌دهد و باز او خود را مزج هردو می‌شمارد و می‌گوید که: «نیمم ز ترکستان، نیمم ز فرغانه» در زمان مولانای بلخی و قبل از آن تا امروز بلخ را مرکز تورکستان صغیر می‌شمردند. بنابر فرمودۀ استاد شاه علی‌اکبر شهرستانی مولانا از طایفۀ قانقولی می‌باشد.

منظور ما در اینجا این است که هیچ نشان تحمیل و جبر اندر میان این دو قوم وجود نداشته است، بنگرید تاجیکی‌سرایان بزرگ چون ابوالمعانی بیدل {1642-1720م} و امیرخسرو دهلوی بلخی را که تورک بودند و یکی را سلطان‌الشعراء و دیگری را ابوالمعانی لقب دادند.

بر می‌گردیم در خصوص زبان تاجیکی که متون و مراجع زیاد دارد.

کتاب بابه جان غفوروف {1909- 1977م} به نام تاجیکان، کتاب یعقوب شاه به نام تاجیکان پیرامون اتنوگیز، کتاب تاجیکان در مسیر تاریخ و ده‌ها کتاب تألیف و مقالات دیگر به چاپ رسیده است، در افغانستان کتاب «زبان تاجیکی در ماوراءالنهر» تألیف داکتر روان فرهادی، دوبیتی‌های تاجیکی تألیف داکتر عنایت‌الله شهرانی چاپ در ایران، کتاب ضرب‌المثل‌های تاجیکی بدخشـان تألیف داکتـر عنایت‌الله شـهرانی (بعدها این مجموعه با ضرب‌الامثال دری افغانستان یکجا ساخته شده و به نام ضرب‌المثل‌های دری افغانستان در ایران و افغانستان چاپ شد. درین اواخر در جشنواره کتاب جایزه شیخ سعدی را گرفته است)، کتاب گوراوغلی تألیف داکتر عنایت‌الله شهرانی (نثر مسجع خالص تاجیکی) چاپ در کابل، کتاب فرهنگ تاجیکی  داکتر عنایت‌الله شهرانی در کابل و غیره.

در قسمت زبان دری یکی از مهمترین کتاب‌ها عبارت از کتاب مرحوم عبدالله افغانی‌نویس می‌باشد، که قاموس لغات عامیانه کابل را جمع و به دست نشر سپرده است، کتاب دیگر به نام زبان گفتار دری در کابل نوشته داکتر روان فرهادی  است.، مرحوم مقتدری از ایران محدودی از ضرب‌المثل‌های دری افغانستان را جمع و به نشر سپرده است، مرحوم آزاد کابلی، داکتر اکرم عثمان، داکتر اسدالله شعور (مؤلف کتاب‌های متعدد و مقالات فولکلوری به زبان دری) و یک‌تعداد زیاد دانشمندان نوشته‌هایی در خصوص زبان عامیانهء کابل، هرات و نقاط دیگر افغانستان دارند.

همچنان معاصران سخنور افغانستان از قبیل استاد صلاح‌الدین سلجوقی تورکی‌تبار، استاد خلیل‌الله خلیلی (نثر نویس بی‌نظیر دری)، استاد فکری سلجوقی (به شیوه دری خراسانی) و اصلاً تورکی‌تبار، علامه عبدالحی حبیبی (صاحب سبک خاص در دری که اصلاً خودش پشتون‌تبار است) و صدهای دیگر به زبان زیبا و آهنگین دری نوشته‌هایی کرده اند.

در تاریخ وطن‌مان ابوالفضل بیهقی، منهاج سراج جوزجانی، عبدالحی گردیزی ، مؤلف تاریخ سیستان ، مؤلف حدودالعالم، ناصر خسرو ، بابرشاه وغیره به سبک خاص و روش دری قدیم، متون را تهیه داشته اند. با آن‌که نوشته‌های بابرشاه تورکی‌زبان و حکیم ناصر خسرو زیاده‌تر شکل تاجیکی را دارند ولی از حکیم ناصر خسرو سرمشق دری و تاجیکی می‌باشد. در شعر شعراء نیز اشعار حضرت بیدل،  امیر خسرو بلخی، سرخوش بدخشانی، عنصری بلخی، فرخی سیستانی، ابوالقاسم فردوسی، عسجدی، دقیقی بلخی، شهید بلخی،  منجیک ترمذی،  خداوندگار بلخ (مولانای رومی) ابو عبدالله رودکی (آدم‌الشعراء) وغیره در زبان‌های دری و تاجیکی کارهای مهم و یادگار‌های زرین دارند، که هرکدام به ذات خود چون نابغه بروز کردند که افتخار تاریخ ادبیات افغانستان بوده و در میان این بزرگان تورکی‌تباران زیاد می‌باشند.

بناءً باید گفت که اگر قدامت کلمهء «دری» با وجودی‌که بیش از هزار سال نیست ولی لغت دری ریشـهء طولانی و قدامت زیاد دارد و لازم است کـه دیگران از متون قدیم و جدید دری افغانستان تقلید نمایند، چونکه غنای فرهنگی این وطن زیاد است با آن که استفاده از علم در هرجا که باشد خوبی‌ها دارد؛ نه عیب‌ها و در اینجا منظور ما این است، که نشان بدهیم که ما هم دارای فرهنگ قدیم می‌باشیم.

ملک‌الشعراء بهار که اجتهاد او را به زبان فارسی، بسی بزرگان ادب پذیرفته اند، باری گفته بود که زبان فارسی از خاک افغانستان برخاسته است، واقعاً این گفته مرحوم بهار نیک و بجاست.

کلمه دری را بار اول در کتب قدیم ابن ندیم (وفات بعد از سال هزار میلادی) در کتاب الفهرست ذکر کرده است و این کلمه به خاطر آنکه در دربار خراسان سخن گفته می‌شده دری شده است، یعنی در شاه و دربار مزج با پساوند «بار» می‌باشد. چنانچه در جوی‌بار و رودبار که ابن ندیم از خراسان یاد می‌کند افتخار آن و مطلب آن از خاک افغانستان و ماوراءالنهر می‌باشد.

اما این‌که کلمات، در دری، کبک دری وغیره را در قسمت زبان دری نسبت می‌دهند، محض به خاطر آرایش و پالودگی و پرداز زبان و نشان دادن آهنگین بودن، زیبایی، تراکیب و نزاکت‌ها می‌باشد. ورنه «دری» طوری که گفته آمد از دربار آمده و دربار شهریاران تورک به دری بوده است و کلمه دری سیاق این‌که بگوییم:

از فارس فارسی، از تاجیک تاجیکی، از انگلیس انگلیسی، از تورک تورکی، از جرمن جرمنی، از روس روسی وغیره داخل نیست و «در»  کدام قومی نمی‌باشد، که از آن دری گرفته شده باشد و بعضی کلمات که به شکل «دهار» و «دهر» می‌آورند، فقط همه ساختگی و بافتگی بوده و معمول نمی‌باشند تا از آن گویندگان زبان دری را به آن‌ها نسبت داده و کلمهء «دری» را استخراج نماییم همچنان کلمهء «دری» وِرد زبان عوام‌الناس نمی‌باشد و مردم عوام به این نام آشنا نیستند به مانندی که در ایران همه فارسی و در مناطق تاجیک‌زبان اکثر تاجیکی می‌گویند واقعاً باید آن را بپذیریم و حقیقت انکار ناپذیر است، که زبان دری شیرین است و جناب محترم داکتر محمد حیدر نمی‌خواهد این زبان، اصالت خود را از دست دهد، منظور ما از اصالت اینست که آنچه را که مردم می‌گویند و می‌نویسند آن حفظ شود و جای کلمات زیبایش به کلمات دیگر عوض نگردد.

اگر اشعار دری زیبایی نمی‌داشت، هرگز میرزا اسدالله غالب که تیموری‌الاصل هندی می‌باشند این بیت را نمی‌سرود.

فارسی گوی تا ببینی نقش‌های رنگ رنگ

بگذر از مجموعۀ اردو کــه بیـرنگ منست

با آنکه همه می‌دانیم اردو یکی از زیباترین، خوب‌ترین و شیرین‌ترین زبان‌هاست. باز هم علامه اقبال لاهوری می‌فرماید:

گرچه هندی در عذوبت شکر است

طرز گفتـــــار دری شیرین‌تر است

این بزرگان چون غالب و اقبال و غیره که دری را زبان ملکوتی دانسته و قدسیت به آن می‌دهند طبعاً دلایلی دارد که دری را شهریاران وطن ما و ماوراءالنهر آنجا برده اند. سلطان کبیر محمود یا سپهسالار بزرگ اسلام را از طریق زبان دری در نیم‌قاره پخش نمود و همین زبان دری باعث مسلمان شدن بیش از پنجصد ملیون نفر نیم‌قاره و نیز باعث خلق زبان شیرین اردو گردید، زبان اردو را در هند در اوایل زبان «ریخته» می‌گفتند؛ ولی در زمان نورالدین جهانگیر امپراتور تیموری (دوران جهانگیر از مشعشع‌ترین دوران انکشاف زبان فارسی دری می‌باشد، که حتی می‌توان او را در انکشاف زبان فارسی رقیب سلطان محمود غزنوی شمرد) رسمی‌شد و نامش را «اردو» گذاشتند.

داکتر طاهره صدیق پروفیسور زبان ادبیات فارسی می‌گوید: با تأسیس سلطنت پر شکوه تیموریان شبه قاره بزرگترین مجمع دانشمندان و سخنوران و نویسندگان فارسی زبان قرار گرفت، ابو موسی محمد عارف بالله می‌گوید که دوران حکومت تیموریان در هند از سال 1526 تا 1857 عهد زرین گسترش و توسعهء زبان فارسی محسوب می‌شود.

شکر شکن شــوند همه طوطیان هند

زین قند پارسی که به بنگاله می‌رود           حافظ

جای تأسف است، که این همه خدمات بزرگ و ماندگار سلطان محمود کبیر را تنگ‌نظرانه نادیده می‌گیرند، و بدبینی‌های خود را به یک نقطه محدود می‌سازند و می‌گویند که چرا در ختم شهنامه سلطان محمود برای فردوسی بخشش نداد. در حالی که می‌دانند تا وقت تکمیل شهنامه او از دربار مستمری می‌گرفته و یکی از مداحان بزرگ در قطار عنصری، عسجدی و فرخی قرار داشت، استاد خلیل‌الله خلیلی این موضوع را که معاندان سلطان را به‌خاطر فردوسی بد گفته اند، به شدت در کتاب «غزنویان» رد می‌کند. و احمد سروش و دیگران، گفتۀ استاد را تأیید می‌کنند.

گفتند روزی کمال‌الدین عینی (فرزند صدرالدین عینی که با روس‌ها سازش داشت) از تاجیکستان به ایران رفت، در یک کانفرانس به جای این‌که در باره علم و ادبیات سخنرانی کند، از سلطان محمود کبیر بدگویی می‌کرد، زیرا او می‌خواست با بدگویی سلطان، دل ایرانی‌ها را به‌دست بیاورد، در حالی که علمای واقعی ایران؛ نه سیاست‌بازان، سلطان محمود کبیر را به خوبی می‌شناسند که او بود فارسی را حیات تازه بخشید و نیز می‌دانند، که تیموریان و سلجوقیان آن زبان را به آسمان‌ها رساندند و نه دری‌زبانان و نه تاجیک‌زبانان و نه فارسی‌زبانان، البته در پیشبرد زبان دری شرکت داشتند ولی در رأس شهنشاهان و شهریاران تورک بود، که این کارهای فرهنگی را در جهان ما یادگار گذاشت. و اما باید گفت، که محمود کبیر و فردوسی هر کدام جای علی‌حده دارند دربارۀ آن‌ها سخنان با صداقت گفته شود. سلطان محمود کبیر با آن‌که بار بار گفته شد تورکی‌زبان بود، به زبان تاجیکی اشعار سروده است.

دربارهء خالص دری‌سرایی فردوسی شهنامه را که گویا خالص دری است جناب جعفر معین‌فر دانشمند شایسته فارسی، زیاده از هزار کلمه عربی را در شهنامه فردوسی یافته است، و دکتورای خود را به قرار قول داکتر فرهادی در همین باره در یونیوستی سوربون فرانسه گرفته و خالص نبودن شهنامه را ثابت کرده است. و تا حال در شهنامه جستجوی تداخل لغات تورکی صورت نگرفته است و امید است این تحقیق نیز صورت بگیرد.

با آنکه کلمه دری بارها توسط شعرای متقدم یاد شده ولی در افغانستان در عصر حاضر یا به‌خاطر اعلان امتیاز از فارسی ایران و یا به غرض احیای کلمهء دری به سرعت مورد قبول خواص گردید، که هنوز عوام بدان آشنایی چندانی ندارند، حتی به یادداشت این راقم در مکتب مضمون فارسی می‌گفتند؛ ولی اکنون آهسته آهسته کلمۀ دری جایگزین کلمۀ فارسی شده است، و این موضوع دلیلی دارد، که باید از زبان بزرگان درینجا آورده شود.

در عهد رضا شاه پادشاه ایران (سال‌های معادل زمان پادشاهی نادرشاه در کابل) فارسی زبان پان ایرانیست‌ها به‌خاطر غرورهای ایرانی‌گری و تفوق طلبی‌ها و وسعت جویی‌ها بسیار باز شده بود و همهء افغانستان را جزء ایران قدیم می‌شمردند، و از موجودیت تاریخ مستقل افغانستان منکر شده بودند، و تا کنون وارثان پان‌ایرانیست‌ها زنده اند، و مجله کابل را بعد از (1310 هـ ش) بخوانیم و بدانیم، که این حالت به چه اندازه بر «انجمن ادبی کابل» و اهل دانش افغانستان تاثیر سخت نا گوار آورده بود؛ زیرا برادران ایرانی نه تنها در آن زمان حتی تا کنون پا را از گلیم خویش درازتر می‌گذاشتند و جای تعجب است، با آن‌که می‌دانند، که این مبالغه‌ای بیش نیست، ولی شاید این یک راز و یا عقدهء نهانی باشد. اگر بر آن باشد، که درین عصر حاضر ضربه تقلید اسلاف جهان‌گیری پان‌ایرانیسم را در افکار خود داشته باشند به عقیده این نگارنده دشوار و غیر عملی می‌باشد و در دوره‌های سابق دوباره نمی‌آید.

و در تاریخ، ایرانی‌ها نسبت به حکومتداری تورک‌ها، چون قطره در مقابل بحر قرار دارند، و بهتر آنست، که هرکس حدود خود را بشناسد و تفاوت آورده نشود و برادروار حیات به‌سر ببرند.

همین‌سال‌ها بود که تبلیغات هتلری ناسیونالیزم افراطی آلمان را نه تنها متکی بر خاک‌های از دست رفته به‌شمار می‌آورد، بلکه اراضی دیگران را نیز به‌نام خود دعوا می‌کردند و اینطور ناسیونالیزم آلمانی نزد اقوام شرقی از قبیل تورک، عرب، ایرانی و حتی هندی عام گردید و در همان فضا بود که در سال 1315 هـ ش مطابق 1936م فرمان زبان پشتو در افغانستان صادر شد.

یعنی که تدریسات همه مکتب و مدارس دولت و همه مکاتبات دولتی از دری به پشتو بر گردانده شد (یعنی این‌که ای ایرانی توسعه‌جو! اگر زبان تو فارسی است زبان ما پشتو است که هرگز شما بدان پی نمی‌برید) و این فرمان بالآخره ناکام گردید و همان بود که سردار نجیب‌الله خان توروایانا وزیر معارف از حضور شاه محمود خان صدراعظم وقتی این فرمان را حاصل کرد که مدارس ولایاتی که مردم دری و تورکی تاجیکی می‌گویند دری زبان تدریس ابتدایی شود و در آنجا که پشتوزبان‌ها اکثریت دارند، پشتو زبان تدریس ابتدایی شناخته شود و تدریسات عالی به زبان دری همچنان باقی ماند (از قول مرحوم داکتر جاوید و داکتر روان فرهادی) قابل تذکر می‌باشد، که این نگارنده شاهد یکی از مکاتب که اکثریت قاطع، تورکی‌زبانان بودند می‌باشم و پروگرام مکتب به گونهء بسیار ناقص انجام می‌یافت طوری که شاگردان با اکثریت قاطع تورک‌زبان بودند، استادان اکثر تاجیکی‌زبان و پروگرام‌های پشتو و همه مسایل باید به پشتو انجام می‌یافت، نتیجه همان شد، که نه پشتو انکشاف کرد و نه استادی توانست به زبان پشتو درس بدهد و نه شاگرد از آن چیزی می‌آموخت. این پروگرام هم مدتی بعد از میان رفت.

زبان آهنگین و شیوای دری در افغانستان با اکسنت‌ها و تلفظات مختلف ادا می‌گردد. من شخصاً به صورت‌های تلفظات علاقه و احترام دارم؛ ولی کابلستان که از جمع اکسنت‌های ترکیب یافته سخت زیبایی دارد و جناب داکتر حیدر که این موضوع اصالت دری را بلند ساخته به همین لهجه تلفظ دارد و از شخصیت‌های تیپیک کابلستان است.

و در کابل بعضی کلماتی وجود دارد، که در اطراف نیست مثل دوبی، میله، شنفتن وغیره. دری هزارگی در مرکز از غورات و ارزگان، غزنی و لوگر تا دوشی و کیله‌گی و سرحدات سمنگان که اکسنت و لغات شان تفاوت‌هایی با دری معیاری کابلی دارد و طوری‌که گفتیم آمیختگی زیاد به تورکی دارند.

در هرات باستان یا مرکز خراسان با آن‌که در همسایگی ایران قرار دارد مردم دری خاص خراسانی را می‌گویند و در اصطلاحات با دیگر ولایت‌ها تفاوت‌هایی دارند. اما دری یا تاجیکی شمال‌شرق خاصتاً در سرزمین‌های چاه‌آب، جرم، راغ، بهارک، درواز وغیره کاملاً لهجه خاص و پختهء تاجیکی دارند و نه دری که در کابل گفته می‌شود.

کلمات چون خشتامن (خوش‌دامن، خوشو) خمبیدن، خمبک، چمبیدن ، قژغاو، قسیر، خلسکی، رفیده، میسه، اسره، بُغُز، جیه، چرده، پاناوه، قنجغه، تخلی، جندمش، نینیک، خمندک، شوزا و صدهای دیگر (اکثر این لغات تورکی می‌باشند) که باید به فرهنگ این نویسنده (فرهنگ تاجیکی) مراجعه کرد و حتی ناصر خسرو که فعلا در حضرت سید یمگان بدخشان خفته است، و آن بلخی بزرگ را بدخشانیان از خود می‌دانند. استاد خلیلی دربارهء مرقدش نوشته‌ای داشت به‌نام «یمگان» که این راقم آن را تحشیه و تعلیق بست و در یونیورستی دهلی سه سال {1998م} پیش به چاپ رسید. این حکیم که از تاجیکان قدیم افغانستان می‌باشد کلمات متعدی،  کنانید، گویانید، را آورده و بعد از آن بابرشاه که نوشته‌اش تاجیکی است و گلبدن بیگم کتاب «همایون‌نامه» را به تاجیکی تحریر داشته و صدها کلمات خالص تاجیکی را که آمیختگی با ترکی دارند آورده اند.

کلمات بسیار زیبای دری حتی از دورهٔ حکیم ناصر خسرو بلخی و بعد از آن مانند، دوانیدن در شعر و در نثر پوشانید وغیره آورده شده و مایۀ تاسف است که این افعال متعدی که کمک زیادی در موارد خاص به بیان مقصود می‌کنند در زبان رسمی دری کمتر متداول شده و حتی نامأنوس شمرده می‌شوند، اما هموطنان ما در بعضی نقاط چون بدخشان و حتی هئزه پاکستان کلمات، کنانید، گویانید را می‌آورند و دوانیدن، خورانیدن، فهمانیدن وغیره را در زبان دری کابل اندک معمول ساخته اند.

در صفحات شمال یا مرکز بلخ بامی «دری» را به‌گونهء دیگر می‌شنویم و تداخل ترکی را نسبت به مناطق دیگر به شکل دیگر می‌آورند .مثلاً قین آنه (مادر شوهر یا مادر خانم) قوده، یازنه، ینگه، تغه، کیلین، یلچی و ده‌های دیگر. اگر این کلمات به‌خاطر آمیزش و زیست‌های باهمی در زبان‌های ترک و تاجیک مشترک شده است، اما گاهی به‌خاطر کوتاهی کلام و کلمات موضوع را آسان‌تر می سازد به عوض، شوهر همشیره، کلمۀ یازنه و به عوض خواهرزاده و برادرزاده، کلمه جیین، وغیره را می‌آورند. (همۀ این لغات تورکی می‌باشد) و بعضی اصطلاحات تاجیکی بلخ در اشعار مولانای بلخ (رومی) به خوبی مشاهده می‌گردد.

در زبان دری بزرگترین خدمات را که در این اواخر علامه حبیبی، علامه سلجوقی، استاد فکری سلجوقی، میر غلام محمد غبار و یک‌تعداد محدود بزرگان افغانستان انجام داده اند، در مقابل تألیفات مردم ایران خیلی نا چیز و مانند قطرهء بحر می‌باشد، وقتی که استاد خانلری (نام تورکی) به افغانستان آمده از او پرسیدند، که چرا اینقدر کلمه «شاه» را استعمال می‌کنی او فوراً گفت: آغا آن‌قدر کتابی‌که به دوران او نوشته و چاپ شده اگر در خلیج گذاشته شود مسیر بحر را تغییر می‌دهد..

واقعاً نظر به‌گذشته‌ها در عصر حاضر در ایران کارهای علمی زیاد صورت گرفته، ولی در قدیم، دری نویسان بیشتر از فارسی‌نویسان بودند و ما اگر تورکان فارسی‌گوی را از ایران خارج سازیم، تنها حضرات لسان‌الغیب خواجه شمس‌الدین حافظ و افصح‌المتکلمین شیخ سعدی و تعدادی محدود دیگر باقی می‌مانند و خیلی دلچسپ و قابل یادآوری است، که حضرت شیخ سعدی به دربار یک شهریار ترک سعد بن زنگی اتابیک یادگارهای زرین بشری‌اش را تحریر داشته و حتی تخلص خویش را به اسناد تاریخ جهانکشا به نام آن شاه گذاشته و حضرت حافظ که نسباً خواجه می‌باشد استادی داشته از دری‌گویان افغانستان به این معنی،  به‌روز سوم ماه اپریل (1992م) در رادیو بی بی سی خبری را پخش کردند، که گویا حضرت خواجه حافظ، شاگرد طالب‌الدین پنجشیری سمرقندی بوده و از او مطالب زیادی را اندوخته و فراگرفته است.

در اینجا موضوع دیگری به ما روشن می‌گردد، که یک عده پنجشیریان گرامی از ده بید و سمرقندی‌الاصل می‌باشند که زبان‌شان حالا دری شده است. تکراراً عرض می‌گردد، که در قسمت حفظ کلمات دری که محترم جناب داکتر محمد حیدر سابق رییس دانشگاه کابل تاکید می‌کند، حرف‌های بالا را خواه ناخواه می‌دانند که اصالت دری چقدرها در افغانستان پایه دارد.

گفته آمد که غنای فرهنگی در ایران در عصر حاضر به‌حدی شد که مسیر دریاهای بیکران را تغییر می‌دهد از آن است، که شخصیت‌های بسیار با استعداد ما سعی کردند که  از ایرانی‌هایی که بسی مسایل ادبی را از فرانسوی‌ها تقلید و ترجمه کرده اند پیروی کنند و بی‌تردید کارشان عیبی ندارد و اگر آن‌ها با قدرت باشند و به لیاقت خود اتکا نمایند، شاید خودشان اساس و پایه گذار یک راه نو دری شوند.

اشعار نو نیما و شاملو (نام تورکی و قومی است از قزلباش‌ها) و بعضی دیگر از شخصیت‌های برجسته ایران باستان و با فرهنگ اساس‌گذارهای سبک جدید فارسی به‌شمار می‌روند، ولی تعداد دیگر از ایرانیان بسی کارهای ادبی شان را پیروی و تقلید از اروپایی‌ها خاصتاً فرانسوی‌ها کردند که گاهی هم قلیلی از مردم ما از مقلدان تقلید می‌کنند که همه مزایای شعر را از میان می‌برند و مزه و مزایا باقی نمی‌ماند، زیرا شعر دلکش و موزون همانست که شاعر از طبیعت مفکوره می‌گیرد و انعکاس آن را با الفاظ خدادادی که خداوند برایش نصیب گردانیده و فطرت عالی و الهام کافی برایش عنایت نموده می‌آورد، که طبعاً خواندن این اشعار ناب با همه مزایایی که گفته شد، آدم را جذب می‌کند و حتی آن نوع کلام دوستان را مجذوب می‌گرداند.

این راقم علاقمند در مسلک زیبای ادبیات بعد ازین‌که اشعار شعرای محترم دری افغانستان را مطالعه می‌کردم تعداد زیاد اشعار محترم قهار عاصی را از دل پسندیدم و او به دری اصلی شعر سروده و از سوژه‌ها ، انعکاسات حیات توده افکار عوام ، خواص مردمان کوه و دره نشین که در نهایت بی پروایی و شیدایی و جنون قرار داشته، استفاده کرده است.

شاعر زیبا کلامی را به نام رازق فانی از روی اشعارش دریافتم که او هم دری‌گوی بی‌همتا معلوم می‌شود و طوری‌که می‌دانیم ده‌ها شاعر توانمند دیگر داریم که گویا مایۀ افتخار می‌باشند و مقام استاد خلیل‌الله خلیلی بالاتر از آن است که ما بر آن علامه تبصره نماییم. ما از نوشته‌های استادان بزرگ که سخت، مشکل، غامض، عالی و پر از لغات ساخته و بافته در نوشته‌ها و اشعارشان می‌آورند بی‌حد و اندازه تقدیر می‌نماییم ولی این شخصیت‌های عالی مقام در ادبیات در حقیقت با چند نفر از دانشمندان آن ارتباط قایم می‌دارند و نه با سوادمندهای متوسط و نوآموزان. دوران، دوران ساده¬نویسی است و دنیا به طرف ساده‌گی روان است و آثار مشکل شان در این دور حیات تکنالوژی، انسان را مقید می‌سازد و مطالعه‌کننده‌گان وقت آن را ندارند که به فرهنگ‌ها مراجعه نموده و حل مطلب بنمایند.

بسی اوقات اتفاق افتاده که لغات شان در فرهنگ‌ها نیز یافت نمی‌شود و خود نویسنده‌گان یک لغت نو را اختراع و ابتکار کرده اند که به آن ضرورت نمی‌باشد.

زبان وسیله افهام و تفهیم است و باید از نوشتهء دانشمندان، مردم استفاده نمایند نه این‌که آثارشان را از مشکلی در طاق نسیان نگهدارند، من منحیث یک نفر علاقمند مطالعه کتاب‌هایی را که در بالا به نام‌های مؤلفین نسبت دادیم هر وقت مطالعه می‌نمایم و از بسـکه کتاب‌ها مورد اسـتعمال دارند آن کتب کهنـه و چیره شده اند؛ ولی کتاب‌های مشکل‌نویسان، جدید باقی می‌مانند.

طوری که دری را گفتیم که از افغانستان نشأت کرده است، باید زبان دری تقویه شود و بزرگان ما به‌جای این‌که تقلید کنند، بهتر آنست خود بنویسند. راقم این سطور که در طول عمر نتوانستم ادیب شوم و رشتهء من هم تعلیم و تربیه است نه ادبیات. نمی‌توانم کلماتی را که جناب داکتر حیدر اشاره کرده اند و انتقاد بر استعمال آن کرده اند، به‌نوشتن آن لغات عادت بگیرم، مثلاً در کابل کلمه، همشهری به‌حدی مروج است، که حتی تمام ترکی‌زبان‌های مقیم کابل آن را استعمال می‌نمایند و در گشتک‌ها، این لغت در یک شب دعوت بیش از صد بار تکرار خواهد شد، کلمۀ شاروال هیچ نقصی ندارد که در پشتو و دری مشترک است و اصلاً «وال» نه از پشتو و نه از دری می‌باشد، بلکه سانسکریت است و در بنگالی و هندی مورد استعمال دارد، رابندرنات تاگور داستان کابلی را به‌نام و پسوند مذکور «کابلی والا» آورده است و استاد خلیل‌الله خلیلی آن را به دری برگردانیده است. و راست است که اگر آقای داکتر حیدر می‌گوید وقتی که ما کلمه‌ای به زبان داریم، ضرورت به آن چیست که این لغت زیبای وطن را ناچل و لغت دیگر را که برادران ایران می‌گویند بیاوریم؟ و البته این گفتار نفرت به مقابل کلمات زیبای فارسی نیست، بلکه ارج نهادن و حفظ اصالت دری افغانستان می‌باشد. ما در افغانستان اگر کسی را بگوییم که بد کردی یک نوع دشنام است، ولی اگر در ایران این کلمه استعمال می‌گردد، یک کلمه عادی و زشت نیست و اگر کلمه غلط کردی را در ایران بگوییم همان زشتی را که در افغانستان بد کردی دارد در ایران غلط کردی دارد و ما «گپ» ترکی را در سخن می‌آوریم ولی در ایران «حرف» عربی، را استعمال مینمایند. در لهجه‌های تاجیکی ما و تاجیکستان (واو معروف) از (واو مجهول) تفریق می‌شود، ولی در تهران هردو را با (واو معروف) می‌خوانند. همچنان تفریق بین (یای مجهول) مثلاً شیر (حیوان غرنده) و شیر (لبن) که در تهران هردو یکسان بدون تفریق مانند شیر غرنده تلفظ می‌شود و این پاسداری اصوات قدیم که مجهول نامیده شده است، مربوط صدها کلمه زبان فارسی می‌باشد و صحت و سلامت لهجههای تاجیکی و دری را نشان می‌دهد.

بعد از فرمان پشتو در افغانستان یک عده متعصبان آن زبان سعی کردند، که آموختن پشتو را که یک زبان خوب و زیباست از قبیل کورس‌های پشتو و غیره تحمیل نمایند که مردم غیر پشتون از آن به ستوه آمدند؛ ورنه زبان پشتو یک زبان شیرین وطن و دارای نزاکت‌های خوب ادبی و گرامر منظم است، و لغات مشترک دری و پشتو بی¬حد زیاد می‌باشد ولی در پشتو به‌خاطر تقویه آن بعضی مبالغات را در عمل پیاده کردند و اصل ریشه را از میان بردند و آن را تقویه پشتو تلقی کردند. مثلاً طفل را «ماشوم» می‌گویند که این پشتو نیست و عربی است و از معصوم گرفته شده است و یا کلمهء «صافی»، یک کلمه زیبا است به‌جای آن، ساپی، می‌آورند و این‌طور، قصه را کیسه می‌نویسند و معلوم را «مالوم» و حتی «خوشحال خان» را «خوشال خان» وغیره و در دری همه را مطابق اصل می‌نویسند. اگر در پشتو کلمات بالا را شفاهاً تلفظ پشتو می‌دهند عیبی ندارد، ولی بهتر است در نوشته، اصل کلمات به‌خاطر حفظ ریشه و اصالت لغت نوشته شود و با این کار در حقیقت ریشه لغات پشتو از میان می‌رود و این‌طور کلمات با املای ساختگی بی‌اساس است.

زیرا که این کلمات ساپی و ماشوم و یا کیسه در متون پشتو وجود ندارد و از جانب دیگر کلمات مذکور کم از کم چهارده صد سال به این طرف با آن‌که عربی می‌باشند در پشتو، مورد استعمال را داشته و تغییر دادن املای آن کلمات و کلمات دیگر در تقویه  پشتو فایده ندارد. ولغت پشتو ریشه اش را از دست می‌دهد و از نگاه ریشه، فقیر باقی می‌ماند.

راستی خیلی مضحک است که تورک‌ها در ترکیه، با آوردن لاتین در رسم‌الخط، پایه‌های زبان تُرکی را بریدند و کمر ادبا و دانشمندان را شکستند.

در پشتو و دری یک تعداد مردم لغات را از روی آهنگ و صدا تصور می‌کنند که پشتو یا دری است، مثلی‌که در بالا در بارهء «وال» ذکر کردیم و چون در پشتو این کلمه زیاد مورد استعمال را دارد، از آن رو آن را پشتو گفته اند. فعلاً «لوی جرگه» را از کلمات پشتو قبول می‌نمایند در حالی که لوی در متون ترکی به معنی  بزرگ و جرگه نیز کلمه ترکی می‌باشد و همچنان اولسی جرگه که اولس لفظ مغول و «جرگه» ترکی می‌باشد و  جرگه را نیز از فارسی می‌دانند. در پشتو لغات ترکی زیاد است که با شکل لفظ پشتو آن را پشتو می‌شمارند مثلاً در کلمه نازو انا، که بسیار معمول است، آنه یا انا،  مادر می‌باشد کلمات (آته، آنه) هردو ترکی هستند یعنی آته به معنی پدر و آنه مادر است.

در دری نیز  باتور را بهادر کرده اند و کیچیک را در فارسی کوچک و در پشتو از آن کوچنی کرده و از تورکی به شکل دیگر ساخته اند.

و در حقیقت چون کلمات در هردو، به دو شکل آمده و در هردو زبان می‌باشد و تغییراتی که در آن‌ها آوده شده است، طبیعی بوده و عمدی نمی‌باشد. این راقم کتابی را در پشتو تألیف کردم و در کابل به چاپ رسیده به نام «د پشتو امثال او حِکم» و در حدود چهارهزار ضرب‌المثل عامیانهء پشتو در آن وجود دارد، در میان این چهارهزار مثل، صدها ضرب‌المثل یا متل اصلی پشتو می‌باشد، متل هم در حقیقت پشتوی مثل است (در زبان عامیانه ترکی متل افسانه را گویند) که پدران و اجداد پشتون‌های افغانستان آن را ابتکار و گفته اند وقتی‌که درباره پشتو تحقیق می‌کردم تفاوت‌های لهجوی بسیار اندر میان جنوب و شرق پیدا شد و نیز پشتوی افغان‌ها با پشتوی پاکستانی که آمیختگی زیاد با اردو، هندی و انگلیسی دارد، فرق‌های زیادی را دارا می‌باشد.

و جناب استاد حیدر باید متوجه یک موضوع دیگر می‌شدند که در این اواخر از پشتوی پاکستانی بسیار تقلید می‌شود مثلاً به جای محبس و زندان جیل انگلیسی، به جای محکمه کورت انگلیسی وغیره را می‌آورند، که کار خوب نیست و مثلی‌که لغات غیرمانوس ایرانی بر دری تأثیر دارد بر پشتو هذا القیاس است. اگرچه محبس و محکمه هردو عربی می‌باشند. ولی معمول در دری و پشتو بوده و مردم آن‌ها را پذیرفتنه اند.

بعد از زعامت ترک‌ها در افغانستان حکومات افغانستان دو قرن پیش به دست پشتون‌ها رسید و این زعما به‌جز از دو شاه متأخر که خود نمی‌توانستند به پشتو تکلم نمایند در مقابل زبان دری، «دری ستیزی» نکردند و بلکه زبان دربارهای شان همه دری، و خدمات زیادی را در زمینه بجای آوردند. چنانچه احمد شاه ابدالی به دری شعر سرود، تیمور شاه درانی که شخص با فرهنگ بود کلیات اشعارش گواه دانش او به ادب دری و همچنان شاه شجاع‌الملک دیوانی به زبان دری دارد.

تیمور شاه لقب خود را در سکه‌ها این‌طور ضرب می‌زد:

علــم شد از عنایات الهی         

به عالم دولت تیمور شاهی

و فرزند تیمورشاه به نام محمود شاه به تقلید پدر در بیت فوق عوض تیمورشاهی، محمود شاهی را در سکه ضرب نمود وشجاع‌الملک هم بیتی داشت چنین:

سکه زد بر سیم و زر روشن‌تر از خورشید و ماه

نور چشم در دران شه شجاع‌الملک شاه

 از امیر دوست محمد خان

 امیر دوست محمد به عزم جنگ و جهاد

 کمر بست و بزد سکه ناصرش حق باد

از امیر محمد افضل خان چنین بود:

 دو فوج مشرق و مغرب ز هم مفصل شد

 امیر ملک خـــراسان محمد افضل شــد

گویا این‌که این پادشاه هنوز هم به نام «خراسان» علاقمند بوده و از جانبی شعر دری را می‌پسندیده است. از این‌که زبان «دری» را چرا قاطبهء باشندگان افغانستان می‌پسندید، دلایل زیاد وجود دارد و تا حدی در سطور پیش در این موضوع ذکر گردید. در پهلوی آن که ترکان و پشتون‌ها و دیگر ملیت‌ها، علاقمند دری می‌باشند. اولتر از همه زیبایی‌های کلام دری است که نجوای خوب دارد، آهنگ دلپذیر و کلمات ساده برای حفظ در آن موجود است. به‌یاد این نگارنده است که زمانی که خارجی‌ها به کابل می‌آمدند، بسیار به زودی فارسی یا دری را می‌آموختند واین خود نشان دهنده مرغوبیت زبان دری می‌باشد.

تراکیب در فارسی زیاد است و همین تراکیب از امتیازات اولیهء دری، می‌باشد. بنگر در باره کلمه «دل» این تراکیب را می‌یابید: دلبند، دلنواز، دلربا (ساز)، دلدار، دلگیر، دلپسند، دلبر، دلشاد،  دلگرم، دلخوش، دلبد، بد دل، دلآرا، دل آرام ، دل آغا، دلجو، دلجویی، دلکشا، دل نادل، دل رحم، (بکسر لام) دل شیر، (به کسر لام) دل تکان، دلخون، دل پرخون، نازک دل، دل نازک، دل خراب ، کار دل ، باد دل ، دل‌رو ، دل درد، دل کلان، دل‌آویز،  راز دل، درد دل،  دل‌پاره، کور دل، دود دل، بند دل، دل‌آسا، دلپذیر، دلگریز (اصطلاح تاجیکی)، دل‌سرد، دل‌جوش، آزرده دل، دل‌آزرده، شیر دل، پر دل، رحم‌دل، کهن‌دل، خوش‌دل، دل‌آزار، دل‌پاک، پاک‌دل، دل‌جان، سنگ‌دل، مهر دل، بز دل، چرک‌دل، کم‌دل، دل‌کشا، دو دل، بیدل، دل در گمان، سخت دل (قسی‌القلب عربی)، ساده‌دل، شیرین دل، صاحب‌دل، صاف‌دل، دل‌صاف، دل‌آگاه، بیگ‌دلی، قلب دل (قلب به معنی جعلی و خراب)، بزرگ دل، غم‌دل، دل‌خراش، دل‌کفک، سیه‌دل، دل‌سیاه وغیره. و بنگرید مرغی را در فارسی ایرانی می‌گویند: بوقلمون، ولی در دری می‌گوییم: فیل مرغ ، به راستی چه زیبا ترکیبی است ویا می‌گوییم: درازگوش و خرگوش و قس علی هذا.

پیشتر گفتیم که قضیهء دری، به دوران محمدنادر شاه بنا بر تعصبات میان‌خالی ایرانیان و عظمت طلبی آن‌ها بلند شد وقضایای پشتو و دری وغیره بعد از آن در میان مردم بیچاره مان رونما گردید، که بدبختانه حالا سیاست‌ها به روی اقوام و السنه و مناطق، وابستگی پیدا کرده است که عواقب ناگوار را در قبال دارد.

در سال 1992 میلادی که این نگارنده منحیث نمایندۀ تاجیکان نیم‌قاره هند به دوشنبه در گردهم‌آیی تاجیکان دعوت شده بودم، معاون وزیر خارجه جمهوری اسلامی و یک نفر به نام میرسیدوف از سمرقند در اختلاف اندازی اندر میان ترک و تاجیک افراط کردند و رخنه‌اندازی شان در میان این دو قوم مسلمان و همزیست چنان اوج گرفت که هر انسان با احساس و بشرخواه از آن نفرت پیدا می‌کرد و من چون دو قوم را برابر می‌دانستم چه در رادیوهای بدخشان خودمختار و چه در دوشنبه (پایتخت تاجیکستان) در تلویزیون و رادیو برعلیه تفرقه‌اندازی تبلیغ‌ها کردم.

چنانچه در اسلام‌آباد داکتر عاصمی رئیس پیوند تشریف آورد و از دل سوزی من تشکر نمود و گفت که بعد از مجلس بزرگ گردهم‌آیی تاجیکان، دریافتیم که گروهی از راه تفرقه‌اندازی اندر میان تورک و تاجیک، به تاجیک‌ها دشمنی کردند و ما درینجا زندگی مشترک داریم، ولی آن‌ها بعد از تفرقه اندازی به مملکت خود رفتند و آرام نشستند و وعده‌های‌شان که باید به ما معاونت می‌کردند هم خلاف ثابت گردید.

تعجب‌آورتر این‌که گفتیم سیاست انسان‌را به‌راه دیگر می‌کشاند.سالی‌که آذربایجانی‌های مسلمان با ارمن‌ها در قره‌باغ می‌جنگیدند حکومت مسلمان همسایه، طرفداری ارمن‌ها را می‌کرد و یک بار دیگر ثابت ساختند که از نام اسلام به نفع خود کار می‌گیرند و چنانچه که در جنگ خلفای اسلامی عثمانی با کفار، آن همسایه مسلمان بدترین رول را با اعراب بازی کردند که باعث زنده ساختن مشکلات بین نصارا ، یهود ، و اسلام گردید.

اگر چه اختلافات قبلاً اندر میان پیروان ادیان مذکور بود، ولی در وقت خلافت شش‌صد و بیست و چهار ساله تورک‌ها،  مسلمانان قوی بودند . باری غربی‌ها از سلطان عبدالحمید ثانی خواستند که جایی برای یهودی تعیین نماید، وی در جواب گفت که جای مسلمانان را به کسی نمی‌دهد و حتی یک‌وجب هم باشد. واقعاً او آنچه را گفت عملی کرد و جهان اسلام در وقت خلافت اسلامی ترکیه آرام بود.

و من‌الله‌التوفیق

 اقتباس : ازکانون فرهنگی قیزیل چوپان

..........................................................................................................................

 

Druckversion | Sitemap
استفاده از مطالب رنگین با ذکر ماخذ آزاد است © Rangin