استفاده از مطالب رنگین با ذکر ماخذ آزاد است
نصیر مهرین
نمک پاشی همسر خلیلزاد بر
زخم های مردم ما
شرل بنارد، همسرخلیل زاد خائن، نمک بر زخم ها می ریزد، اما اعتراض برخود را فراموش نکنیم.
خلیلزاد و همسرش مانند همه خائنان طالب دوست، وظیفه دارند که جنایات ننگین و وحشت آمیز طالبان را با دروغ و دیده درایی پنهان کنند. "شرل بنارد "منفور و خائن، پیش از دوباره آوردن طالبان نیز وظیفه ی قباحت زدایی از این گروه جنایت پیشه را انجام می داد. گاهی سخنی می گفت که شوهرش برزبان نمی آورد. اما وی اسرار هویدا می کرد. همسر اشرف غنی نیز یگان بار چنین کرد.
هنگامی که ملیون ها انسان از ظلم وستم، از گوناگون تبعیض ها و جنایات بی مانندی که طالبان اِعمال می کنند، به شدت ناراضی هستند و زخمین، گمانی برجای نتواند بماند که سخنان آخر "ش. بنارد" و در واقع نمادی از خلیلزاد وسایر لابی های وجدان نداشته؛ آزار دهنده ی انسان، انسانیت و مخالفان می شود. اما می خواهم به زمینه های این جسارت خائنانه و دروغ بزرگ توجه کنیم.
تصور من این است که پراگنده گی در ابراز مخالفت و نبود خروشگاه متمرکز- فعال، که به صورت منظم با اسناد ومدارک واقعاً موجود، جنایات طالبان را افشأ کند؛ چنین روی آورد گستاخانه و بی شرمانه ی "ش.بنارد" و دیگران را زمینه می بخشد. در این راستا بسیار سزاوار توجه است که پیش از همه دختران و زنان آگاه و دارنده ی مرز روشن با جهالت و ستم ورزی طالبان، نهادی را که سخنگوی راستین روزگار اسفبار مردم وبه ویژه زنان ودختران باشد، ایجاد کنند. برای این منظور، شخصیت ها ونهادهای موجود و تا حدودی فعال، دور نکات مشترک برای همکاری، نکات میسر و لازم، با وجود سلیقه های گوناگون جمع شوند. توجه زبانهای دیگر، مصاحبه های منظم و بازتاب دادن حقایق، سبب می شوند که "بنارد" و بنارد های همسان او را موقع چنین دروغگویی نمی دهد.
دریافت این اعتراض برخود، بسیار کمک کننده است، نازنین!
................................................................
داکتر شکر الله کهگدای
سابق استاد در دانشگاه کابل
اداره امر به معروف ونهی از منکر حکومت تروریستی طالبان که میان مردم عامه, به شلاق بدستان نکیرومنکر شهرت یافته اند, چیزی را نه تنها به نام آزادی بیان نمی شناسند بلکه به آزادی رسانه وگفتار به حیث خار چشم طالبان می نگرند, چونکه به افشای جنایات بشری و دزدی و چپاولگری آنها می پردازند.
حکومت تروریستی طالبان, هم در دوره اول و هم در دوره فعلی حکومت شان, بصورت پیهم دست به گرفتاری , شکنجه, زندانی سازی وحتی بمانند 20 سال دوره حکومت فاسد حامدکرزی واشرف غنی احمدزی, ترور های زنجیره یی وهدفمند اصحاب رسانه ها می زنند تا صدای برحق مردم را در گلو خفه داشته باشند.
مرکز خبرنگاران افغانستان در گزارش سالانه خود اعلام کرد که نقض حقوق خبرنگاران و رسانهها در افغانستان نسبت به سال گذشته 24 درصد افزایش یافته است.
بر بنیاد گزارش مرکز خبرنگاران افغانستان، طالبان در سال 1403 فعالیت 22 رسانه را متوقف و 50 خبرنگار را بازداشت کرده است.
بر اساس این گزارش، این مرکز طی یک سال گذشته، دستکم 176 رویداد نقض حقوق رسانهها و خبرنگاران را ثبت کرده است.
در گزارش آمده است، اجرایی شدن قانون امر به معروف و نهی از منکر طالبان فعالیت رسانهها و خبرنگاران را در معرض خطر قرار داده است.
در گزارش همچنان آمده است: «در حالی که کمیسیون رسیدگی به شکایات و تخطیهای رسانهیی وزارت اطلاعات و فرهنگ طالبان به حاشیه رفته است و بیشتر با دیدگاه بخشی به شدت محافظهکار و سنتی طالبان همراه است، به این محتسبان اختیارات وسیعی داده شده و ضمن نظارت بر کارکرد رسانهها، هرگاه بخواهند مستقیم و یا با همراهی اداره استخبارات علیه رسانهها و خبرنگاران اقدام میکنند.
بر اساس این گزارش، از جمله خبرنگاران بازداشت شده 10 تن همچنان در زندان هستند و از میان آنان چهار تن به حبس دو تا سه سال محکوم شدهاند.
..........................................
بشیر انصاری
حماس و طالبان
خیلی ها در جهت توجیه استعمار و نسل کشی فلسطینیان استدلال می کنند، زمانی که امریکا نیرو هایش را از افغانستان بیرون نمود، چرا حماس آن را شکست امریکا خوانده و از “پیروزی” طالبان به نیکی یاد نمود. این جا چند نکته را باید در نظر داشت:
۱- گذشته از این که مسئله شکست امریکا و پیروزی طالبان قابل بحث بوده است، حماس و دیگر گروه های مقاومت فلسطینی عاشق طالبان نه بلکه می خواهند در جهت ایجاد روحیه و اعتماد به نفس از هر روایت و حکایت و ادعا علیه کشوری که در این ۷۵ سال، با جنگ افزار گرم و سلاح دپلوماتیک و ویتوی آن نابود شده اند، استفاده کنند.
۲- اگر پیوندی میان حماس و طالبان وجود می داشت، امیر المومنین این گروه که ساعت ها در باب پوشانیدن روی و موی زنان مسلمان موعظه می فرمايند، چرا در باب زنان مومنی که اجساد شان با دست سربازان صهیونست از زیر خاک بیرون شده و در جاده های غزه به صورت برهنه در معرض سگان ولگرد قرار داده شده اند، لگام ننگین سکوت بر دهان می زند؟
۳- گیرم که فلسطینیان از طالبان به نیکی یاد نمودند، آیا این می تواند دلیلی بر تأیید این نسل کشی بی سابقه در تاریخ بشر گردد که در ۱۰۰ روز این همه زن و کودک بیگناه و داکتر و خبرنگار و کارمندان اطفائیه قربانی شده و این قدر بمب بر مساحت کوچکی که ثلث کابل را تشکیل می دهد ریخته باشد. گیرم چنین جنایتی در حق بیگناهان در پایتخت طالبان صورت گرفت، آیا وجدان پاکی می تواند آن را تحمل کند؟ این سقوط اخلاقی و بی وجدانی هراس انگیز برایم قابل فهم نیست.
۴- با آن که طالبان در بیست سال حضور نیرو های امریکایی، سربازان این کشور را هدف قرار دادند ولی معاشقه استخباراتی امریکا برای سال های درازی با این گروه ادامه داشته و دارد، ولی حماس نه کدام سرباز امریکایی را کشته و نه امریکا را دشمن اصلی خویش می داند. جنگ آن ها با اشغال است که تمامی قوانین معمول در دنیای ما آن را تأیید می نماید. پرسش من این است که با وجود آن چه گفته شد، چرا طالبان از حمایت پولی و استخباراتی و دپلوماتیک امریکا برخوردار بوده ولی حماس از سوی امریکا دشمن بزرگ و اصلی خوانده می شود؟
..........................................
محمد اکبر قریشی
حامد کرزی مداری اجنت امریکا گاهی در کابل برلین انقره سر میزند !
تعداد از سیاسیون جنرال های ماشینی ستون پنجم از دست چار طالب پاکستان شب درمیان بشمول
اشرف غنی رفیق های معاملهگر شان فراری شدند عده دیگر به امر دولت های سیا با پاسپورت های خارجی که به همان کشور هایکه جاسوسی میکردند رسیده اند (حامد جان کرزی ) تمام دستگاهی دولتی را اهسته اهسته برای برادران طالبان پنجابی خود تسلیم نموده میرفت حامد جان 2000 حیوانات وحشی قاتل جانی مافیا ادم کش تروریست را از زندان بکرام اشرف جان 5000 زندانی از پلچرخی ودیگر زندان ها کشور ازادساخته بودند بعدا اشرف جان بادار دسته ان بشمول ستون پنجم از طالب ها خواهش نمودند بشمول حامدکرزی عبدالله وارد کابل شدند همان کسانیکه مدت 60 سال خون مردم ملت خورده بودند پول های دزدی را درخارج کشور ذخیره نموده اند
جای جایداد های قصر های شان همرا شهرک های شان پیش طالب گروگان میباشد بنابرین همه دلالان سیاسی اقتصادی روسپی های پارلمان جنرال های ماشینی شورا نظار وحزب وحدت ودیگر انسان های پلید دوره هم جمع شده اند
( شورا مقاومت را در ترکیه )تشگیل نمودند (اقای محقق ماهیچه خوررا ریس کمیته سیاسی )تعین نموده اند شما قضاوت نماید که این جنایتکار تاتوانست در حق هزار هاتا چی اندازه خیانت کرده است ومیکنند امرور بنام خلیلی محقق دانش هزاره هارا ترورکوچ اجباری خانه هاشان را اتش میزنند ازانها خبرندارند در پنجشیر چی حال است بچه ای ملا زیانی برادران مسعود در هرات ننگرهار کندوز همه به اتش خون کشانیده شدند زنان در زندانهای طالبانی تجاوز وجنایت صورت میگیرد بلاخره برای حامدکرزی دستگاهی سیا امریکا وظیفه سفر را از سفارت امریکا درکابل داده وهدایت گرفته تا همرا سگهای سیاسی اقتصادی که در ظرف 60سال پول های کمکی دزدی چور نموده اند اگر با (سی ای ای )سازش نکنید ما همرا تان حسابی داریم این پیام جاسوس گلان شان که کشور را به جوی خون تبدیل نموده است برای جنایتکاران جاسوسان خاینین ملت پیام امریکا برده است اومردم شریف ونجیب از خواب بیدارشوید پشتی این خاینین وطن فروشتان دلالان سیاسی استاد نشوید دربدر خاک بسر می شوید در هر کشور که حامد کرزی وامثال ان امد برویش لعنت و تف انداخته بروید نه در خانه های تان مهماننش نکنید خیانت است جوانان وزنان مبارز باشهامت درسرتاس افغانستان مقابل طالبان جنک ازادی را اغاز نموده اند ازایشان دفاع نماید تصاویروطن فروشان دزدان دیده میتوانید طالبان راشما وطن پرستان وزنان باشهامت گم میکنید نه خاینین تصاویر کاپی است
..........................................
محمد حیدر اختر
حمله تروریستی بر آموزشگاه در غرب کابل
تمام مردم افغانستان را در سراسر دنیا سوگوار ساخت
قسمی که از طریق رسانه ها و صفحات اجتماعی آگاهی حاصل کردیم، ساعت هفت و سی دقیقه صبح روز جمعه گذشته، یک مهاجم انتحاری قبل از اینکه وارد صنف درسی شود و مواد منفجره همراهش را انفجار دهد، دو نفر از محافظان این مرکز را به شهادت رسانید. این مهاجم پیش از انفجار به سمت دانش آموزان نیز تیراندازی کرده است. دانش آموزانی که جز قلم وکتاب و دلهای پاک برای آموزش چیزی نداشتند.علاوه بر کشتهشدگان، دهها نفر در این حمله زخم برداشتند و بیشتر قربانیان این حمله، دختران هستند.
بعد از این واقعۀ دلخراش، سازمان ملل متحد، دیپلماتهای غربی، سازمانهای حقوق بشری و رهبران سیاسی افغانستان و برخی از کشورهای منطقه این حمله انتحاری مرگبار به یک مرکز آموزشی در ناحیه هزارهنشین دشت برچی کابل را محکوم کردند.
تعداد فراوانی از خانم ها در شهر کابل و ولایات افغانستان دست به تظاهرات زدند و همچنان در خارج از کشور مردم شریف و با احساس ما با دایر نمودن تظاهرات و مجالس ترحیم این عمل وحشیانه را تقبیح کردند.
تا جایی که دیده می شود این عمل تروریستی اکثریت تمام مردم افغانستان را در داخل و خارج از افغانستان سوگوار ساخته است و حتی برخی از برگذاری مجالس سرور و پای کوبی و یا بخش موسیقی در سمینارها امتناع ورزیدند.
ناشر وبسایت رنگین این حملۀ وحشیانه و نیت نسل کشی مردم نجیب و شریف هزارۀ وطن غمدار را به شدت محکوم نموده، آرزو دارد که عتکس العمل ها مسیر خوبی بگیرد.
..........................................
نصیر مهرین
رهبر القاعده در کابل کشته شد
و ما طیارۀ بدون سرنشین و "اجرای کنندۀ عدالت" نداریم!
الظواهری رهبر"القاعده" در کابل توسط طیارۀ بدون سرنشین امریکا کشته شده است. در پیوند با آن:
- حضور الظواهری در کابل نشان داد که گروه طالبان افزون بر ادامۀ حفظ افکار و کردارعقب مانده و ستمگرانۀ ضد انسانی علیه مردم ما، همچنان حامی و پناه دهندۀ دهشت افگنان مشهورجهانی است.
- رئیس جمهور ایالات متحدۀ امریکا، قتل الظواهری را "اجرای عدالت" نامید.
- دهشت افگنی که رنج بیشتر مظالم اش را مردم افغانستان دیده اند.
- این خبر برای ملیون ها انسانی که در چنگال خونین وسیاه دهشت افگنان طالبان، مظلومانه به سر می برند، آیا تبسم آمیخته با اندوه و درد را نیز بار نخواهد آورد. زیرا تحویل دهی قدرت به یک گروه تروریستی – دهشت افگن، بی عدالتی بود و با چنین تبعات.
- پیداست که این معاهدۀ دوحه(توطئه آمیخته با شیطنت خلیلزاد)، کمترمزخرف نبوده است.
- مشکل با طالبان، در محدودۀ بازگشایی مکاتب دختران پایان نمی یابد. آنها روزی مدارس مغز شویی را با ترویج مضامین انسان ستیزانه باز خواهند کرد، اما از تروریست دوستی، تحجر و ابعاد تبعیض های ننگین فرو نخواهند آمد.
- تجارب جهانی و اوضاع کشور ما حاکی از آنست که تحقق عدالت زمانی میسر تواند شد که عدالت خواهی در افغانستان به ثمر بنشیند ومردم دارندۀ نهاد های عدالت خواه و حکومت تأمین کنندۀ عدالت شوند.
- رهایی مردم افغانستان از زیر تسلط خونبار واسارت مرکبار طالبان، نه با طیاره های بمب افگن بدون سرنشین میسر است ونه مردم آنرا دارند. مردمی که شب وروز درد میکشند، نیاز به ایجاد تشکلهای نجاتبخش، همسویی وهماهنگی آنها بر بنیاد تأمین عدالت اجتماعی، رفع هرگونه تبعیض جنسیتی واجتماعی و... دارند که حکومت غیر دینی به آن چهرۀ شفاف تر می بخشد.
*الظواهر در منطقۀ شیرپور با خانواده اش در پناه طالبان به سر می برد.
*عکس از صفحۀ فارسی بی بی سی.. 2 اگست 2022
..........................................
عتیق الله نایب خیل
مثلث خبیثه!
زلمی خلیلزاد، نمایندۀ ویژۀ امریکا در امور افغانستان، از جانب وزارت خارجۀ ایالات متحدۀ امریکا از وظیفه اش سبکدوش گردید. قربانی شدن او مثلثی را تکمیل کرد که در بیست سال اخیر بیشترین تلاش را در حفظ نیروهای تروریست طالبی و نقش فعال در به قدرت رسیدن دوبارۀ این گروه متحجر قرون وسطایی داشتند.
به همه گان معلوم است که سلاح و مهمات و هرنوع امکانات لوژیستیکی و جاهای امن برای گروه تروریست طالب به وسیلۀ پاکستان مهیا ساخته می شد و مشروعیت بین المللی اش نتیجۀ کار همین مثلث خبیثه، خلیل زاد، حامد کرزی و اشرف غنی است.
بدون شک پالیسی سازان سیاست خارجی ایالات متحده سیستم سرمایه داری حاکم بر این کشور است؛ ولی این سیستم مشوره های لازم و ضروری را از افرادی می گیرد که از اوضاع کشورهای مورد بحث مطلع باشند. بنابرآن نقش افراد را در تعیین این پالیسی ها و سیاست ها نمی توان نادیده گرفت. نقشی را که حامد کرزی، اشرف غنی و زلمی خلیلزاد در بیست سال اخیر ایفا کردند فاجعه یی را بر کشور تحمیل کردند که نتیجه طبیعی اش به قدرت رسانیدن طالبان بود.
این سه شخص اما نه تنها از نتیجۀ کارشان نفعی نبردند؛ بلکه روسیاهی ابدی نیز نصیب شان گردید. خلیلزاد به استعفا جبری سوق داده شد، اشرف غنی به صورت شرم آوری از کشور فرار کرد و حامد کرزی دورۀ تحقیرآمیزی را در داخل کشور سپری می کند و نامش نیز از میدان هوایی کابل حذف گردید. (همین یک نکته آمدن طالبان مثبت است که از اثر آن این مثلث خبیثه حذف شد.)
..........................................
داکتر لعلزاد
چه باید کرد ؟
برنامه غنی «ادامه راه نجیب با آموزش از تجربه ناکام او» است !
? آنچه غنی می خواهد «ادامه حکومت خودش تا پایان دوره ۵ ساله»، «چوروچپاول بیشتر دارایی های عامه» و در نهایت، «تجهیز/اکمال بیشتر طالبان» (برای ادامهی افغانیزه/پشتونیزه سازی کامل کشور) است!
? «تخلیه شهرستان ها»، «ملیشه سازی دولتی» و «دفاع از مراکز ولایات» (به ویژه شهرهای بزرگ/عمده)، دقیقا ادامه برنامه داکتر نجیب است که شاید بتواند عمر حکومت غنی در ارگ کابل را اندکی دراز کند (دیگر برای او هیچ مهم نیست که در شهرستان/ولایت ها چه می گذرد، روزانه چند نفر کشته می شوند و یا مردم با چه قحطی و قیمتی و مصیبت ها گرفتار می شوند)!
? حال، غنی می داند که طالبان آنقدر تقویه، تجهیز و اکمال شده اند و در تمام شهرستان ها آنقدر گسترش یافته اند که وارث بالاستحقاق و جانشین بلامنازعه قدرت او برای مدت های طولانی تر خواهند بود (زیرا او از یک سو با نابود سازی مستحکم ترین «پشت جبهات مقاومت» در گام اول، خواست که از «تجربه ناکام تسلیمی شهر کابل توسط نجیب به حکمتیار» جلوگیری کند و از سوی دیگر، رهبران و بزرگان اقوام غیرپشتون را آنقدر خسی و آلوده در فساد خود ساخته است که هیچیک از آن ها «شهامت مقاومت» یا «ادعای زعامت» در کشور را ندارند... با آنکه «میدان برای همگان باز است»)!
? اثبات گفته های بالا را می توان در این «ادعا» و در «میدان عمل» دید که «غنی هرگز در صدد سرکوب طالبان و پاک سازی آن ها از شهرستان ها نبوده و نمی باشد» (او فقط می خواهد که به کمک «ملیشه های دولتی و نیروهای امنیتی» خود از سقوط شهرهای بزرگ/عمده جلوگیری کند… اگر بتواند)!
? غنی با این برنامه، «تا که می چلد، می چلاند» (ادامه حکومت تا سقوط و پس از آن نوبت طالبان کرام)!
+ + +
? در چنین اوضاع و احوال، وظیفه «نسل جوان» است که با تحلیل شرایط عینی (گیرماندن در بین دو «آسیا-سنگ») و تجربه/الگوی ماندگار مسعود بزرگ، بیندیشند که چگونه می توانند خود را حفظ کنند، منسجم شوند، رهبری خود را بوجود آورند، پایگاه های مقاومت خود را ایجاد کنند، لابیگری نمایند، ارتباطات (داخلی و خارجی) خود را گسترش دهند، حلقات خود را با هم وصل کنند و به «مبارزه و مقاومت» ادامه دهند...
? اگر کسانی توان ایجاد پایگاه و شهامت مقاومت در مقابل غنی/طالب را دارند، فراخوان «پیوستن افراد و نیروهای امنیتی» به پایگاه خود را صادر کنند، تا افراد و نیروهای عدالتخواه که نمی خواهند بیهوده در صفوف غنی/طالب کشته شوند، به پایگاه آن ها مراجعه کنند و «چوب سوخت ملیشه های دولتی و طالبی» نشوند...
..........................................
نصیرمهرین
آیا جنایت نیست؟
در ادامۀ انتشار سلسله یی از خبرهای فضیحت بار از دستگاه حکومتی افغانستان، آنچه که مقامات مسؤول در برابر زنان ودختران معیوب ومعلول انجام داده اند، حکومت افغانستان را در این زمینه و نیزخرابی نظام صحی، در سطح جهان مقام نخست بخشید.
به نقل از آژانس خبررسانی آلمان Dpa، دیده بان حقوق بشر، شام دوشنبه( 27 آپریل 2020) در نیویارک (همجنان درکابل) اعلام داشت که "در افغانستان، زنان معیوب در سطوح گوناگون در معرض استفادۀ سؤ مقامات مسؤول قرار گرفته اند."
در این گزارش درحالی که از بی مسؤولیتی مقامات حکومتی افغانستان در برابر همه معیوبین یادآوری شده، اما اشارۀ ویژه بر رفتارهای دارد که در برابر دختران و زنان چهره نموده است.
بی اعتنایی درامورصحی، آموزشی ونیازهای اجتماعی معیوبین را عمل وحشیانۀ استفادۀ سؤ جنسی نیز به نمایش نهاده است که هنگام مراجعه برای رفع نیازها از طرف مقامات مسؤول حکومتی مواجه شده اند.
مظلومان و دردمندانی را در نظر آوریم که با تأثیر پذیری از ناهنجای های گوناگون در جامعه، از نظر بدنی ویا روحی معیوب شده و ملیونها دالر برای آنها اختصاص داده شده است، اما حکومتی های فاسد، آنرا نه در خدمت معیبوبین، بلکه معیوبین را در خدمت اغراض بیشرمانۀ خود قرار داده اند.
نمی گویم که شنیدن رفتارسؤ با زنان و دختران معلول ومعیوب و ظلم در حق آنها برایم تکاندهنده بود. حتا نمی گویم که آزاردهنده بود. زیرا شنیدن چنین خبری دور از تصور وانتظارنبود ونیست. امتیازگیران و گرداننده گان حکومتهای خائن، دست نشانده وپوشالی از جمله مافیایی که اشرف غنی گردآورده است، چنان لگام گسیخته برجان و مال و ناموس مردم تاخته و آزارها رسانیده اند که من و مایی با آن آزارها زیسته وشب را به یاد آزار دیده گان به سحر برده، به قدر کافی رنج نویس و درد سرا شده ایم. شنیدن چنین خبرها به دامنۀ نفرت واندیشیدن به نیازگم شدن روی این دارودسته های فاقد احساس انسانی و بی اعتنا به حد اقل وظایفی که در محافظت حتا انسان معیوب و معلول دارند، می انجامد. ***
یادآوری: عکس از متن انگلیسی گزارش Human Rights Watch گرفته شده است. برای مراجعه به این منابع: https://www.hrw.org/video-photos/video/2020/04/27/afghanistan-women-disabilities-face-systemic-abuse.
.................................................................
محمد عارف منصوری
چرا از گذشته عبرت نمى گيريم ؟
سقوط حكومت داكتر نجيب، از اقدام قومگرايانه و تعصب آلودى آغاز شد كه بقول فريد مزدك از اعضاى رهبرى حزب وطن، نجيب مى خواست يك جنرال پشتون را روى سينه اقوام غير پشتون بنشاند و توسط جمعه اسك، شمال را كه آبستن بحران بود، مهار كند. اما علاوه بر آن كه مهار نشد. وخامت روزافزون وضعيت، منجر به سقوط رژيم و برچيده شدن حاكميت چهارده ساله چپ در افغانستان گرديد.
حالا نيز اشرف غنى احمدزى، سلاله نجيب احمدزى، يكى ديگر از هم قبيله هايش را بنام جنرال ولى احمدزى قوماندان قول اردوى ٢٠٩ شاهين در شمال تؤظيف نموده تا زهر چشمى باشد به سه محورقدرت محلى يعنى جنرال عبدالرشيد دوستم، استاد عطاء محمد نور و حاجى محمد محقق كه هر يكى از نفوذ گسترده ىدرشمال برخوردارند.
بى ترديد اين گونه اقدامات قومگرايانه، آن هم در آستانه خروج احتمالى سربازان خارجى و ورود احتمالى طالبان در ساختار قدرت كه امكان بروز مجدد تقابل هاى قومى و استخوان شكنى هاى دهه نود را بعيد نمى نماياند، نه تنها به ضرر حاكميت نيمبند و فاقد مشروعيت ارگ است بلكه هرگز با منافع و مصالح كل افغانستان مطابقت ندارد.
شايد غنى چنين محاسبه نموده باشد كه جنرال دوستم مهره ى منزوى صحنه سياسى افغانستان است كه ديگر توان مانور هاى قبلى را ندارد و خطرى از ناحيه وى متصور نيست. اما تاريخ نشان داده كه بزرگترين بحرانات سياسى و اجتماعى از جرقه ى حوادث كوچكى مشتعل گرديده.
همان طور كه زوال حكومت كمونيستى از اختلاف درون حزبى و سركشى و بغاوت جنرال مومن اندرابى كه خود عضو حزب وطن بود، آغاز و دامنه ى آن با مخالفت هاى ديگران وسعت پيدا كرد تا منجر به دو پارچگى رهبرى حزب و دولت و فروپاشى كامل آن شد.
نمي دانم چرا سياستمردان بى درايت و بى كفايت افغانستان هيچ گاهى از گذر زمان و وقايع تلخ آن نمى آموزند و عبرت نمى گيرند.
..........................................
محمد حیدر اختر
کودتای ننگین هفت ثور
به روز پنجشنبه هفتم ثور ( 1357)، خلقی ها وپرچمی ها علیه حکومت محمد داود خان کودتا کردند. آمادگی کودتا را از وقتی گرفته بودند که داودخان از تکیۀ بیشتر به اتحاد شوروی خود را کنار کشید وبا کشورهای عربی و ایران و روابط اقتصادی را روی دست گرفت. معلوم بود که امریکا هم خوش بود. قتل میر اکبر خیبر، مراسم دفن او وسخنرانی های سیاسی سبب شد که داود خان امر توقیف تعدادی از رهبران خلق وپرچم را بدهد. در آن وقت به خواهش شوروی و ضرورت کودتا هر دو جناح وابسته به شوروی وحد ت کرده بودند.
بلی آن ها کودتا کردند. از همان روز فجایع، جنایات ومردم آزاری تمام افغانستان را فرا گرفت. ملیون ها انسان آسیب دیدند. در اول وبرای چند ماه هر دو جناح در شکنجه واعدام ده ها هزار انسان سهم مشترک داشتند. بعدا خلقی های بی سواد، به همکاری دستگاهٔ جاسوسی " اکسا" تعداد زیادی را زندانی و یا به قتل رسانیدند. پرچمی ها از جنایات مشترک خودشان با خلقی ها چیزی نمی گویند. پرچمی ها که لفاظ وحیله گر تر ومنافقتر ازخلقی ها استند، جنایات زمان حکومت مشترک را به حفیظ الله امین ( خونخوار جاهل ) ارتباط می دهند. ولی وقتی که خودشان به وسیلۀ تجاوز شوروی قدرت را گرفتند، خاد دستگاه شکنجه وجاسوسی را به جای اکسا به کار انداختند. در وقت حکومت پرچمی ها خلقی های جنایتکار هم مشارکت داشتند. غیر از چند نفر آن ها . دروقت پرچمی ها چیزی که بسیارتر دامنه یافت، همان جنگ وبمبارد قوای شوروی و افغانستانی بود . قصبات ودهات ، شهرها ویران گردیدند. مهاجرت بیشتر شد. ملیون ها انسان سرگردان شدند.
بلی، کودتای سیاه روز هفتم ثور، یک فاجعه بود. مگر فاجعه آفرین ها که تعدادی با بدنامی مرده ویا کشته شده اند، تعدادی از آن ها با بی حیایی ، با پر رویی به لجبازی پرداخته حاضر نمی شوند که جنایات خود را قبول کنند. این عدم قبولی معلوم می کند که جهالت وو خونریزی های زیادی را مرتکب شده اند.
کار دیگر جانیان قاتل و وطنفروش خلقی – پرچمی، این است که دورۀ بعد از سقوط خود را از قدرت یا دوره حکومت جنگی مجاهدین را به رخ می کشند. وبه گفتۀ مردم " غت مغتولی " می کنند. هرکس که از تأثیر جنگ های مجاهدین انکار کند، دل خلق خدا را آزار می دهد که آزار دیده اند. مگر جنگ های مجاهدین قبلی جنایات، وطنفروشی خلقی پرچمی را به هیچ صورت پت وپنهان ویا توجیه نمی کند. هرکدام آن ها تقصیر ومسوولیت خود را به گردن دارند. واین هم قابل تذکر است که جنرال های قاتل عضو "کی جی بی" وعضو خلق وپرچم، در جنگ های ویرانگر مجاهدین وبربریت زمان طالبان،هم مشارکت داشتند.
پیام ما در این روز به مردم شریف ما، ،به اولادها و نواسه های جنایتکاران خلقی وپرچمی این است که آن ها را خوب وخوبتر بشناسند. آن ها را محکوم کنند. آن ها باید محاکمه شوند. وقتی گروه خادیست از فیس بوک وانترنیت وخارج نشینی استفاده می کند و به دفاع دوران وحشت می پردازد، ویا رئیس جنایتکاران خاد، داکتر نجیب را ستایش وتوصیف می کند، در زخم های مردم مظلوم، به بیوه های آن دوران، به مادران داغدیده وبه یتیم ها نمک پاشیده وتوهین می کنند.
در این روز به خانواده های محترمی که شهید داده اند و ستم کشیده اند، همدردی خود را ابراز داشته وبه روح شهدای پاک درود می فرستیم . هزاران نفرین به جانیان خلقی و پرچمی و خادیست ها.
...........................................
داکتر شکر الله کهگدای
سابق استاد دانشکاه ی کابل
این چهار الماس پر درخشش افغانستان برمی گردد به 55 سال پیش از امروز, یعنی به سالهای اخیر دهه دموکراسی و قانون اساسی دوران اعلیحضرت محمدظاهر شاه پادشاه دموکرات و نرمخوی افغانستان, که بنده از چشمدید و مصاحبه های خود بحیث خبرنگار روزنامه کاروان با آنها, مطالبی را میاورم تا ماندگار بماند .
احمدظاهر الماس موسیقی
درباره الماس موسیقی آسیای میانه یعنی احمدظاهر جوانمرد با صدای ملکوتی و تکرارناشدنی اش به همین گفته پسنده باید کرد که, صدایش مرز های جغرافیایی را در نوریده و در هیچ قاره این جهان پر آشوب و درهیچ کشوری نیست که صدایش آرامش بخش جسم و جان دوستدارانش نباشد و با این که در سال 1358 خورشیدی در یک توطئه خاینانه, توسط خلقی های ددمنش کمونیست, در شاهراه سالنگ واقع شمال کابل, ترور شد و نامش را گذاشتند تصادم ترافیکی, مگر روز تا روز بر محبوبیتش افزده می گردد و بر قاتلینش نفرین فرستاده می شود.
فرهنگ سالار استاد صباح الدین کشککی الماس مطبوعاتی
استاد فرزانه ما فرهنگ سالار پروفیسور صباح الدین کشککی به درست پردازی واژه , یک الماس پردرخشش رسانه های آن وقت افغانستان بود. استاد کشککی نخستین کارشناس ژورنالیزم بود که درجه آموزش های عالی خود را از دانشگاه کابل و دانشگاه های آمریکا بدست آورده به وطن برگشته بود. بنده که در چندین رسانه های دهه قانون اساسی و بعد از آن در داخل و خارج افغانستان چه به حیث خبرنگار و چه به حیث رئیس دانشکده ژورنالیزم و چه به حیث مدیرنشرات ویاهم مدیر و ناشر و برنامه ساز و مشاور رسانه یی کار و پیکار کرده ام, مگر فرهنگ سالار استاد صباح الدین کشککی, از چنان درایت و تلاش و کوشش و جدیت و آگاهی رسانه یی برخوردار بود که هیچ شک وتردیدی وجود نداشت. استاد کشککی در همان حالی که آمر دیپارتمنت ژورنالیزم بود, رئیس روزنامه کاروان و رئیس رادیو افغانستان در کابل هم بود. هم در هنگام تدریس در دانشگاه کابل و هم هنگام رهبری روزنامه کاروان, چنان وارستگی و دانایی از خود نشان می داد که بر محبوبیت و مهارت او روز تا روز افزوده می شد و به ویژه روزنامه کاروان را به بلندای محبوبیت, فروش, اشتراک و نفوذ در جامعه, از پادشاه گرفته تا دانشگاهیان, کارمندان لشکری و کشوری و همه اهل پژوهش و مطالعه , رسانیده بود و حتی می شنیدیم که آن گاهی که روزنامه کاروان دیرتر چاپ و توزیع میشد, خود اعلیحضرت محمدظاهر شاه, پرس وپال میکرد که چرا روزنامه کاروان برایش نرسیده است و همچنان اشتراک کنندگان وعلاقمندان برای بدست آوردن به موقع یعنی دیگر های روز , دقیقه شماری می کردند. فرهنگ سالار استاد کشککی دو برادرش را هم به نام های زمان الدین کشککی و امان الدین کشککی جنرال منیجر کاروان هم به دنیای هنر و فرهنگ و رسانه های افغانستان وارد و با مهارت پرورش داده بود.
فرهنگ سالار استاد کشککی سخت به آزادی مطبوعات باورمند بود و در روزنامه کاروان, سخن و باور همه طرف های سیاسی دهه قانون اساسی و دموکراسی را , موقع نشر و چاپ می داد. چند بار اتفاق افتاده بود که در هنگام بحران های سیاسی, به بنده وظیفه می داد تا حتی با سلطان حسین ببرک کارمل رئیس جریان دموکراتیک خلق (پرچم) مصاحبه نمایم و دیدگاهش را در باره موضوعات آن وقت دریافت نمایم ودر روزنامه کاروان چاپ شده بود. در نشست های مطبوعاتی محمدهاشم میوندوال صدراعظم سابق و رئیس جریان دموکرات مترقی (مساوات) که معمولا در دفتر نشریه مساوات در کارته پروان کابل برگزار میشد, شرکت میکردم و گفته های آقای میوندوال را یادداشت و در روزنامه کاروان چاپ می شد. حتی سخنان تند جریان های چپی و راستی را در هنگام تظاهرات شان که بیشتر در روزهای 3 عقرب, روز کارگر, تجاوز پولیس بر حریم دانشگاه کابل وغیره برپا میشد, گزارش می دادم و استاد کشککی بدون هیچ تغییری چاپ آن را در روزنامه کاروان دستور میداد. انتقاد بر حکومت و کارشیوه های آن نیز در روزنامه کاروان بازتاب گسترده داشت که بخوبی نمایانگر باورمندی استاد کشککی را به آزادی بیان ومطبوعات بود. استاد کشککی اول بامداد و اول تر از همه به دفتر روزنامه کاروان که در شهرنو کابل ( عمارت سیدظاهرشاه وکیل شکردره مقابل مسجد شاه بوبو جان خانم زور آور امیر عبدالرحمن خان)موقعیت داشت, می رسید و صفحه بست وشکل وشمایل و جابجایی مطالب روزنامه کاروان را دستور می داد. خبرهای تظاهرات و گفتگوهای مجلسین شورای ملی تنها در روزنامه کاروان به تفصیل نشر و پخش می شد که در هیچ روزنامه و نشریه دولتی امکان نشروچاپ آن داده نمی شد. استاد کشککی ما سه خبرنگار را یعنی بنده, ظفرخان فوژان وضیا جان حیدری را وظیفه داده بود تا به مجالس شورای ملی برویم و گزارش مجالس عمومی آن را تهیه و برای چاپ آماده سازیم. عزیزان ما ظفر خان فوژان وضیا جان حیدری, پس از مدتی از روزنامه کاروان بیرون رفتند و بنده تا آخرین شماره روزنامه کاروان که به دنبال شورش سرطانزای 26 سرطان 1352 خورشیدی, حکومت استبدادی سرطانی به همه آزادی های مطبوعات, انتخابات شوری, تظاهرات و گردهمایی های سیاسی و آزادی های اکادمیک, خط بطلان کشید, نشست های مجالس شورای ملی را پوشش می دادم.
استاد کشککی در حکومت زود گذر موسی شفیق (خوش درخشید مگر مستعجل بود) سمت وزارت اطلاعات وفرهنگ را یافت و همان بود که آن وزارت وهمه رسانه های آنوقت را, سر از نو بازسازی و بهتر سازی کرد, مگر شورش خاینامه 26 سرطانزای 1352 خورشیدی به نام جمهوری که بدشگونی شورش خائنانه دیگری را در 7 ثور 1357 خورشیدی در پی داشت, استاد کشککی از همه کارهای دولتی به شمول تدریس در دانشگاه کابل که به چنین ژورنالیست ژورنالیست ساز, نهایت نیاز داشت, محروم ساخته شد. استاد کشککی مرد گوشه نشین و بیکاری گزین نبود, پس از برکناری از وزارت اطلاعات وفرهنگ, در بخش غربی سینمای پارک شهرنو کابل, دکان صنایع دستی باز کرد و هرباری که بنده به دیدار این استاد عزیزم می رفتم, چنان با شوق وذوق فراوانی از ترجمه قرآن کریم به زبان پارسی, سخن می گفت که نپرسید و هربار همان ترجمه ها را برای بنده باز می خواند و احساس شادمانی و خوشی می کرد.
شورش کمونیستی ثوری ها که در روز 7 ثور 1357 خورشیدی در رسید, استاد کشککی را به زندان انداختند و حدود دو سال در زندان پلچرخی, شکنجه شد مگر خداوند اورا حیات دوباره داد و پس از رهایی, رهسپار پاکستان شد و در آن جا, شوای ثقافتی جهاد افغانستان را براه انداخت که خدمات بسیار تحسین برانگیزی برای جهاد مقدس کشور بر ضد تجاوز روسیه بلشویک انجام داده با نشر و چاپ رسانه ها و کتاب های درسی برای دانش آموزان, خدمات فراموش ناشدنی را برای مردم کشور از خود به یادگار گذاشت.
با پایان جهاد و خروج ذلت بار قشون سرخ روسیه بلشویک از افغانستان, استاد کشککی به آمریکا آمد و پس از چندی به رحمت حق پیوست که یک شماره ماهنامه کاروان را به شکل ویژه نامه ,از خدمات مطبوعاتی این الماس پردرخشش رسانه یی تجلیل نموده, یاد آوری کردیم.
محمدموسی شفیق الماس حکومتداری
محمدموسی شفیق را بنده نه, بلکه در همان دهه قانون اساسی و دموکراسی (1343-1352 خورشیدی), شنیدیم که اعلیحضرت محمدظاهرشاه پادشاه دموکرات ونرمخوی افغانستان گفته بود که یک الماس را پیدا کرده است وآن الماس کسی نبود به جز محمدموسی شفیق.
محمدموسی شفیق فرزند مولوی کامه یی از جلال آباد بود. موسی شفیق آموزش های عالی اش را در رشته حقوق اسلامی در دانشگاه الازهر قاهره مصر بسر رسانیده وارد دانشگاه کلمبیای نیویارک و دانشگاه هاروارد در ایالات متحده آمریکا شد و در رشته حقوق بین الملل آموزش دید. موسی شفیق به سرعت نردبان ترقی اجتماعی را یکی پشت دیگر پیمود و درحکومت دکترعبدالظاهر بحیث وزیر خارجه و با استعفای دکتر ظاهر از چوکی صدارت, از طرف اعلیحضرت محمدظاهرشاه, موظف به تشکیل حکومت نو شد.
بنده به حیث خبرنگار پارلمانی روزنامه کاروان هنگامی که موسی شفیق در ماه قوس 1351 خورشیدی, در اتاق انتظار مجلس نمایندگان برای ورود به داخل تالار مجلس جهت ارائه خط مشی و معرفی اعضای حکومت نو, حاضر شده بود, یک مصاحبه اختصاصی داشتم که در روزنامه کاروان به چاپ رسیده بود. از موسی شفیق درباره اولیت های او در مسایل داخلی و خارجی پرسیده بودم, موسی شفیق در باره مسایل داخلی گفته بود که با مفاهمه و راه های معقول, هرچه زود تر به اعتراض ها و تظاهرات دانشجویان پایان خواهد داد و در مسایل خارجی, منازعه آب هیرمند را با ایران و منازعه پشتونستان را با پاکستان برای همیشه حل وفصل خواهد کرد تا با این دو کشور همسایه که مشترکات فراوانی داریم, در فضای احترام متقابل, حسن همجواری, روابط نیک, همزیستی مسالمت آمیز و عدم مداخله در امور داخلی همدیگر, همکاری های بشردوستانه داشته باشیم. بنده در مجلسین شورای ملی حاضر بودم که موسی شفیق موفق شد تا متن معاهده آب هیرمند را از تصویب مجلسین شورای ملی بگذراند واین معاهده از تصویب مجلسین شورای ملی ایران نیز گذشته بود که از سرچشمه آب هیرمند تا مقدار کم وزیاد شدن آب هیرمند و سیر آن به داخل خاک ایران اندازه گیری دقیق شده بود که اگر یادم باشد, انجنیر ناصر کشاورز, انجنیر حسین مسا وچند کارشناس دیگر از جانب افغانستان در تدوین این معاهده زحمات بسیاری بخرج داده بودند.
موسی شفیق با ارائه خط مشی و معرفی اعضای حکومتش, از مجلس نمایندگان با کثریت آرا, رأی تایید گرفت و چند روزی نگذشته بود که دوباره به مجلسین شورای ملی آن وقت آمده تصویب 350 پروژه انکشافی را که از طرف کشورهای کمک کنندۀ دوست تمویل میشد, بدست آورد ودلیل آورد که منابع کمک کننده می گویند که باید نخست مجلس نمایندگان افغانستان , این کمک ها را به تصویب برساند تا خاطر شان جمع شود و پول امدادی دوباره به سرجمع بودجه کشورهای شان واریز نگردد. قابل یادآوری است که از جمله جاپان, چندین پروژه راکه به دوش گرفته بود, اعمار دستگاه تلویزیون افغانستان بود که جاپان حاضر شده بود تا همه تجهیزات و نصب و بکار اندازی تلویزیون را متقبل شود مگر باید تا یک مدت دستگاه های گیرنده تلویزیون از جاپان خریداری گردد. باید گفته شود که نمایندگی واردات اشیای برقی جاپانی را قبلا ایشان احمدخواجه که دفتر آن در منزل اول فروشگاه قاری امان نوایی در نزدیکی چار راهی آریانای کابل بود, به دوش داشت. گفته می شد که موسی شفیق با بانو رقیه ابوبکر خواهر دو شخصیت بزرگ سیاسی و فرهنگی یعنی سیدقاسم رشتیا و میرمحمدصدیق فرهنگ, عروسی کرده بود مگر فرزندی از آنها به دنیا نیامده بود تا اعدام پدرش را پیگیری کرده به دادگاه کشانیده دادخواهی میکرد و خواهان مجازات قاتلان پدرش می شد. همینگونه محمدهاشم میوندوال هم با یکی از دختران خانواده مشهور غزنه یعنی خانواده بزرگ ملکیار, عروسی کرده بود مگر فرزندی نداشت تا داود خان , فیض محمدپرچمی وزیر داخله داودخان و صمد ازهر پرچمی قوماندان امنیه وزارت داخله را به اتهام قتل پدرش به دادگاه می کشانید.
موسی شفیق با درایت و کاردانی و مهارت بسیار به حکومتداری خوب پرداخت. باید گفته شود که هر صدراعظمی که جدیدا مقرر می شد, روسیه شوروی از او برای مسافرت و دیدار با رهبران کرملین دعوت بعمل می آورد واین سفر هاهم صورت می گرفت, مگر موسی شفیق از دعوت روس ها در آن وقت سرباز زد و آنرا به آینده موکول کرد که به دماغ کرملین نشینان خوش نخورد و به ویژه که موسی شفیق آموزش دیده حقوق اسلامی از دانشگاه الازهر در مصر و آموزش دیده حقوق بین الملل از آمریکا بود, روس ها را نگران ساخت که تمایل موسی شفیق به کشورهای اسلامی و غربی است واز زیر نفوذ روسیه دور شده میرود. قابل گفتن است که برای امضای معاهده آب هیرمند, امیرعباس هویدا نخست وزیر ایران درسال 1351 خورشیدی به کابل آمد وبا موسی شفیق معاهده آب هیرمند را امضا نمود. روسیه بلشویک که افغانستان را در زیر نفوذ قلمرو خود می دانست از امضای معاهده آب هیرمند که به اختلاف افغانستان و ایران پایان می داد و همچنان ارادۀ موسی شفیق برای حل اختلاف افغانستان با پاکستان روی داعیۀ بربادکن پشتونستانخواهی, به شدت نگران شده بود و متوجه گردید که موسی شفیق دارد با کشورهای ایران و پاکستان که هر دو در پیمان همکاری های منطقوی سنتو با ترکیه که عضو پیمان ناتو است بسوی غرب متمایل است, نزدیک شده میرود, به پرچمی ها وخلقی های خود دستور داد تا علیه معاهده آب هیرمند دست به اعتراض و مخالفت و هیاهو و تظاهرات بزنند و موسی شفیق را متهم به آب فروشی نمایند. اگر حکومت موسی شفیق ادامه می یافت, شاید افغانستان به یک سویس آسیایی تبدیل می گشت و احتمالا درب مکاتب خوشحال و رحمان که با هزینه گزاف و جا دادن پشتون های پاکستانی پیش برده میشده بسته می شد چونکه موسی شفیق در خط مشی خود هیچ از پشتونستانخواهی برباد کن و تجزیه پاکستان, سخنی به میان نیاورد وتنها خواهان برقراری مناسبات نیک, حسن همجواری, عدم مداخله در امور داخلی با کشورهای همجوار شده بود. این نکته را نباید از یاد برد که بسیاری از دانش آموزان محلات شمالی و به ویژه مرکزی کشور, از داشتن مکتب, مدرس, مواد درسی و دیگر نیازمند های آموزشی محروم بودند, مگر برای جوانان پشتون پاکستانی, بهترین شرایط آموزشی مهیا ساخته شده بود و اینها درشهر کابل باعث بی امنی, دزدی و چپاولگری هم می شدند. خشت پشتونستانخواهی و اختصاص هزینه های هنگفت مالی برای خان های دوسره و پشتون های پاکستان, بدست داود خان در دوره صدارت 10 ساله او گذاشته شده بود و چنان پشت پشتون های پاکستان ایستاده بود که حتی از آمریکا درخواست بدست آوردن مهمات نظامی را برای جنگ با پاکستان کرد و چون پاکستان همدست ایالات متحده بود, آمریکا به فروش مهمات نظامی به داودخان موافقه نکرد و به قول دکترعبدالقیوم خان برادر دکترعبدالظاهر, داود خان در حضور همراهانش در نیویارک هنگام برگزاری جلسات مجمع عمومی سازمان ملل متحد گفته بود که اگر بم اتوم می داشت آن را سر آمریکا می انداخت تا نابود شود.
موسی شفیق با نمونه برداری از مصر, دستور داد تا صدای آذان از همه مساجد دربلندگوها پخش شود. و همان بود که داودخان را که 10 سال برای غصب چوکی اول کشور, خو را به در و دیوار می زد و قابو میداد, پیش انداخته, شورش خاینامه 26 سرطانزای 1352 خورشیدی را به همدستی حزب کمونیستی پرچم به رهبری بچه خوانده داود خان یعنی سلطان حسین ببرک کارمل (داود خان چندین بچه خوانده داشت بمانند همین ببرک کارمل, حسن شرق روسی الاصل, عبدالالله وزیر مالیه حکومت سرطانی اش), براه انداختند که نه تنها موسی شفیق را از چوکی صدارت خلع کردند بلکه کل نظام پادشاهی را و دهه دموکراسی و قانون اساسی را از بین بردند و یک حکومت مستبد , خودکامه, ضد حقوق شهروندی و بی کفایت را به نام جمهوری, جانشین نظام شاهی مشروطه ساختند که پنج سال روزگار مردم را تیره و تاریک ساخته بود و کودتاگری را رایج و سرانجام چاهی که برای دیگران کنده بود, خودش درآن غرق شد. داود خان که پیش مردم به نام داود دیوانه یاد می شد, یک نظامی خشن,خود محور, مستبد , خودکامه وغیرسیاسی بود و هرگز به کار کشورداری و مردم دوستی نمی خورد. گفته می شد هنگامی که والی قندهار بود با خشونت وشدت عمل با مردم برخورد داشت و هنگامی که قوماندان قوای مرکز در ریشخور کابل بود, شنید که انجنیر سیدکمال از شیوه کی کابل که دوره آموزش مهندسی خود را در جرمنی می گذشتاند, نسبت اختلاف شخصی, دست به ترور پدر داود خان یعنی سردار عبدالعزیز خان سفیر حکومت افغانستان در جرمنی زده, خود داود خان شخصا چندین قبضه سلاح را برداشته به خانه پدری انجنیر سیدکمال در شیوه کی کابل رفته 17 نفر کودک وبزرگ و زن ومرد خانوادۀ سیدکمال را زیر رگبار تفنگ وتفنگچه خود گرفته همه را به قتل رسانید ویک خانوادۀ بی گناه و از جهان بی خبر را تباه و برباد کرد . درشورش خاینانه کمونیستی 7 ثور 1357 خورشیدی, همین داستان تکرارشد یعنی کمونیست ها, 17 تن از خانواده بیگناه داود خان را به شمول زن و مرد وکودکان معصوم خانواده داودخان را به رگبار گلوله بستند و کشتند. عیسی برهی دید یکی کشته فتاده – حیران شد وبگرفت به دندان سرانگشت – گفتا کی را کشتی تا کشته شدی زار – تا باز کشته شود آنکه ترا کشت. تره کی را به دستور حفیظ الله امین ,با بالش خفته کرده کشتند ولاش اورا شبهنگام در راه گورستان قول آبچکان که گورستان آبایی و اجدادی بنده است, گور کردند. جالب است بگوییم که در همان روزها بنده با برادر کوچکم به زیارت آبا و اجدادم در قول آبچکان کابل رفته بودم که دیدم یک قبر در آتش سوزان سوخته وبه جز خاکستر چیزی از آن باقی نمانده, تعجب کردم که چرا چنین شده است؟ از یک باشنده قول آبچکان پرسیدم , گفت: چند شب پیش مرده نورمحمدتره کی را آوردند ودرهمین دم راه گور کردند, مردم که دانستند لاش تره کی است تا بحال سه بار درقبرش پطرول انداختند ولاشش را چنان در دادند که جز خاکستر چیزی ازآن باقی نمانده است. در همان وقت یکی هموطن زحمتکش جوالی هزاره ما از راه می گذشت که صدایش کرده گفتم:( آکه بیا بیست روپیه برایت می دهم در همین قبر خود را خوش خوی بساز) , امین را روس های در دمادم تجاوز شان به افغانستان در 6 جدی 1358 خورشیدی کشتند, سلطان حسین ببرک کارمل سرسپرده روس ها را از قدرت خلع وحتی روس ها پناهش ندادند و مجبور شد تا به جنرال دوستم پناه ببرد و در حیرتان در یک کانتینر زندگی نماید تا اینکه به بیماری جانسوز سرطان دچار گشت و جان داد و محمود بریالی برادر ناتنی اش اورا در ریگزارهای حیرتان دفن کرد (عکس قبر وشعارهای سرخ پرچمی ها را که روی قبرش گذاشته بودند, دکتر سیدمخدوم رهین (دوبار وزیر اطلاعات وفرهنگ در حکومت حامدکرزی) گرفته بود وبرای بنده در آمریکا فرستاد تا در ماهنامه کاروان چاپش نمایم که نکردم) وفردایش محمود بر یالی دوباره برگشت و جسد ببرک کارمل رابه از قبر کشیده به جای نا معلومی در زیر همان ریگزارهای دفن کرد تا مردم خشمگین بمانند جسد تره کی , جسد او را هم به آتش نکشانند, نجیب و برادرش احمدزی را طالبان تروریست در دور اول حکومت شان, زجر کش کرده به دار زدند.
گفته شد که به دنبال شورشگری خاینانه کمونیست های خلقی و پرچمی به نقشه روسیه بلشویک در 7 ثور 1357 خورشیدی, در روز 14 ماه ثور 1357 دو موتر والگای روسی و يک سرويس که توسط محافظين بدرقه مي شد در پولیگون پلچرخی رسیده از موتر والگا نورمحمد نور پنجوایی وزیر داخله حکومت کمونیستی, وکیل وزیر خارجه حکومت کمونیستی و اسلم وطنجار وزیر دفاع حکومت کمونیستی, پیاده شدند. از موتر دیگر محمد موسی شفيق آخرین نخست وزیر دهه قانون اساسی و وفی االله سميعی وزيرعدليه با دست های بسته فرود آورده شدند و از موتردیگرسرويس, سيد وحيد عبدالله معین وزارت خارجه، جنرال عبدالله روکی، جنرال عبدالقديرخليق، محمد رحيم شاه آغاسی ( نديم اعليحضرت محمد ظاهر شاه) و رئيس آريانا داماد جنرال رسولی وزير دفاع با دستهای بسته پياده شدند. زير روشنی پروژکتورها محاکمه را نوراحمد نورپنجوایی (وزیرداخله حکومت کمونیستی) از محمد موسی شفيق آغاز کرد و اورا متهم به فروش آب هيرمند به ايرانی ها نمود. سپس در محکمۀ صحرایی و با آتشباری کلاشينکوف همه اسیران به شهادت رسانیده شدند و اجساد شان توسط بلدوزر زير خاک دفن شدند. نا گفته نماند که پروفیسور وفی الله سمیعی استاد دانشکده شرعیات دانشگاه کابل درهنگام ریاست پروفیسور دکتر احمدجاوید سومین و آخرین رئیس انتخابی دانشگاه کابل (1350-1352 خورشیدی) بحیث معاون علمی دانشگاه کابل, خدمات ارزشمندی انجام داده بود. باید گفته آید که فرجام زندگی امیرعباس هویدا نخست وزیر نظام شاهنشاهی ایران که معاهده آب هیرمند رابه محمدموسی شفیق نخست وزیر نظام پادشاهی افغانستان, به امضا رسانیده بود, بهتر از محمدموسی شفیق نبود. عباس هویدا به دستور صادق خلخانی قاضی جمهوری اسلامی ایران درهمان سال 1357 خورشیدی به رگبار گلوله بسته و کشته شد. از جمله 5 نخست وزیر دهه قانون اساسی و دموکراسی, 3 آن توسط کمونیست ها کشته شدند. محمدهاشم میوندوال دومین نخست وزیر دهه قانون اساسی, به دستور داود دیوانه در سال 1356 خورشیدی به اتهام دروغین کودتاگری, گرفتار و توسط فیض محمد پرچمی وزیر داخله داود خان و صمد ازهر پرچمی جاسوس روسیه به نام مستعار فتح قوماندان وزارت داخله, در تهکاوی وزارت داخله به شدت شکنجه و زیر شکنجه کشته شد و اعلان کردند که با نکتایی خود, خودکشی کرده است. نور احمد اعتمادی سومین نخست وزیر دهه قانون اساسی با اینکه خوشبین پرچمی ها بود, کمونیست ها او را گرفتار, زندانی, شکنجه وبه قتل رسانیدند. شنیده شد که روس ها نسبت بی کفایتی کمونیست های خلقی و پرچمی, می خواستند نوراحمداعتمادی را بحیث نخست وزیر در حکومت کمونیستی شامل سازند تا از تجربه او در حکومتداری استفاده نمایند, مگر همینکه خلقی ها, ازاین نقشه روس ها, آگاه شدند بی درنگ نور احمداعتمادی را به پولیگون پلچرخی برده تیرباران کردند. داستان شهادت موسی شفیق, پنجمین وآخرین نخست وزیر دهه قانون اساسی ودموکراسی افغانستان, دربالا یادآوری گردید.
دکتر احمدجاوید الماس دانشگاهی
فرهنگ سالار دکتراحمد جاوید (زادۀ سال 1927 فرنگی در کابل – درگذشت 31 جولای 2002 فرنگی در لندن و دفن در کابل) پژوهشگر، ادبیاتشناس و آخرین رئیس انتخابی دانشگاه کابل بود. دکتراحمد جاوید از ادبپژوهان افغانستان بود که تحقیقات سودمند فراوانی در گستره ادبیاتشناسی، زبان و فرهنگ فارسی انجام دادهاست.
زنده یاد جاوید در میان اهل ادب و اهل دانشگاه در افغانستان شهرت و اعتبار فراوانی داشتهاست و مقامات حکومتی نیز او را از بزرگترین شخصیتهای این عصر دانستهاند.
دکتر جاوید در سال 1927 در کابل به دنیا آمد و تحصیلات خود را نیز در همین شهر به پایان رسانیده در سال 1943 فرنگی وارد دانشکده ادبیات دانشگاه کابل شد و سپس برای ادامه آموزش های عالی راهی تهران شد و در سال 1956 فرنگی موفق به اخذ درجه دکترای ادبیات فارسی از دانشگاه تهران شد.
دکترجاوید پس از بازگشت به افغانستان، در دانشکده ادبیات دانشگاه کابل مشغول به تدریس شده درسال 1350 خورشیدی (1972 فرنگی) دو استاد دانشگاه کابل برای چوکی ریاست دانشگاه کاندید شدند یکی پروفیسور دکتراحمد جاوید از دانشکده ادبیات و دیگری پروفیسوردکترعبدالرحیم نوین (ازپارتی داودخان) استاد دانشکده پزشکی (طب) که در فرایند رایگیری, دکتر جاوید با اکثریت آرای شورای علمی, به ریاست دانشگاه کابل برگزیده شد.
دکترجاوید که یکی از پژوهشگران و ادب شناسان سرشناس افغانستان بود که دهها کتاب، رساله و مقاله در زمینه زبان و فرهنگ فارسی از اوبرجای ماندهاست.
آثار:
شماری از آثار پژوهشی و مقالات دکتر جاوید با هدف روشنگری که به آثار ادبی و میراث فرهنگی پدید آمده در قلمرو افغانستان نگاشته شدهاست. شماری دیگر به بحثهای در سراسر حوزه زبان فارسی اختصاص یافته که مقالات او در مورد فردوسی و سعدی از این جملهاند.
1.پژوهشهای ادبی تاریخی،
2.نگاهی به اشعار فارسی (خوشحال خان ختک)
3.افسانههای قدیم شهر کابل
4.مجموعه مقالات جاوید، تهران: انتشارات روزنهکار
5.جلد اول: مجموعه مقالات و پژوهشهای تاریخی،
6.جلد دوم: مجموعه مقالات زیستنامهها،
7.جلد سوم: مجموعه مقالات پژوهشهای ادبی،
8.جلد چهارم: مجموعه مقالات پژوهشهای زبانی،
9. نوروز خوشآیین که برای ماهنامه کاروان نوشت وچاپ شد وسپس در نشرات دیگر نیز بازچاپ گردید.
ریاست دکترجاوید در دانشگاه کابل از نوع دیگر بود, کار آگاه, فعال, نوساز, سیاستمدار ماهر وبا ذوق و زیبا ساز. نخست چار اطراف دانشگاه کابل را چنان با درختان وگل های رنگارنگ آرایش داد و سبز وخرم ساخت که بسیاری شب ها به ویژه در شب های ماهتابی, خانواده های کابل برای گشت و گذار و لذت بردن از بوی خوش گل های رنگارنگ, به صحن دانشگاه کابل روی می آوردند و لذت می بردند. در همان سالهای دهه قانون اساسی و دموکراسی, دانشگاه کابل را موج هیاهو و زنده باد ومرده باد جریانهای سیاسی چپ و راست, درهم پیچده بود و نظام اکادمیک دانشگاه کابل در یک بحران بی سروپایی دچار شده بود, مگر دکترجاوید با مهارت و مردمداری که داشت, دانشجویان پیشگام جریان های چپ و راست را که اتحادیه دانشجویان دانشگاه کابل را به ریاست ذبیح الله عصمتی تشکیل داده بودند,به دفتر خود خواسته از آنها پرسیدکه چه می خواهند؟ گفتند: یک دفتر کاری, دکتر جاوید نه تنها یک دفتر کاری رابه اختیار شان گذاشت بلکه یک پیاده دفتر و چای و نقل شیرپیره رابرای شیرین ساختن دهن شان نیز سفارش داد وهمان بود که هیاهوی جریان های تندرو سیاسی در دانشگاه کابل فروکش کرد وفضای اکادمیک احیا گردید. پیشگامان جریان های چپی و راستی آنوقت اینها بودند: از شعله جاوید: حیدرعلی لهیب , عبدالالله رستاخیز, احمدشاه ستیز, دکتر اعظم دادفر و دکترشاکر, از اخوانی ها: سیف الدین نصرتیار, دکترعمر, حبیب الرحمان وگلبدین حکمتیار, از پرچمی ها: خلیل زمر و دکترنجیب, از خلقی ها: امان الله استوار, زرغون و علی گل پیوند.
فرهنگ سالار دکتر احمد جاوید همیشه سبک نگارش بنده را می ستود و تشویق می کرد و در همه نشست های مطبوعاتی و مصاحبه های که درباره پیشرفت های اکادمیک دانشگاه کابل می خواست صحبت نماید, از بنده می خواست تا در آن نشست ها حضور بهم برسانم وگزارشش را نوشته در روزنامه کاروان به چاپ برسانم. یک بار هم دریک مصاحبه خود گفت که یک هموطن دانشگاه دوست (قاری امان نوایی) ما حاضر شده تا مبلغ یک صد هزار روپیه برای اعمار یک استادیوم بزرگ ورزشی برای دانشگاه کابل در دشت علی آباد بپردازد.
و آنگاهی که در سال 1992 فرنگی حکومت دست نشانده روسی (دکترنجیب الله قصاب خونخوار کابل, اسدالله سروری و گلبدین حکمتیار نیز به قصابان کابل شهرت دارند) در کابل سرنگون شد و مجاهدین وارد کابل شده دست به تشکیل حکومت مجاهدین زدند, بنده در ماهنامه کاروان چاپ آمریکا , پیشنهاد کردم تا حکومت مؤقت و انتقالی به ریاست دکترجاوید و روسای دانشکده های دهه قانون اساسی به حیث وزرای حکومت انتقالی واحتمالا پس از آن نیز, برگزیده شوند تا یک حکومت اکادمیک و شایسته سالار برای رفاه و آسایش و آرامش و پیشرفت کشور براه انداخته شود.
الگوبرداری کارشیوه زندگی بنده از سه استاد فرهیخته ام:
سبک نگارش زبان قند پارسی را بیشتر از استاد دکتراحمدجاوید آموختم که همه نوشته ها, مصاحبه ها وگزارش های بنده را در روزنامه کاروان می خواند و سبک نگارش بنده را بسیار می پسندید و تشویق و ترغیب میکرد.
تلاش و تپش و جدیت و کوشش خستگی ناپذیر روزنامه نگاری با در نظرداشت آزادی اندیشه وبیان را بیشتر از فرهنگ سالار استاد صباح الدین کشککی آموختم وهمین که به آمریکا رسیدم, به اجازه استاد کشککی, زنده سازی ماهنامه کاروان را با چاپ در 16 صفحه بزرگ معیاری و همچنان مجله کابلستان را با همکاران ونویسندگانی که اکثرا استادان دانشگاهی بودند به مدت 14 سال انتشار دادم (1992 – 2005 فرنگی) به مانند فرهنگ سالارپروفیسور میرحسین شاه خان, فرهنگ سالار پروفیسوردکتراحمدجاوید, فرهنگ سالار پروفیسوردکتر ذبیح الله التزام, فرهنگ سالار پروفیسوردکتر سیدسرورعالمی, فرهنگ سالار پروفیسور دکتر عبدالواسع لطیفی, فرهنگ سالار پروفیسوردکتر رضوی غزنوی, فرهنگ سالار استاد عبدالحق واله, فرهنگ سالار استاد حبیب الرحمن هاله,فرهنگ سالاردکترعنایت الله شهرانی ودیگران. درپهلوی انتشار ماهنامه کاروان, یک فروشگاه بنجاره هم داشتم که نیم روز درآن جا کار میکردم ونیم روز دریک کمپانی خوراکه فروشی اسپانیولی ها. برپایی نخستین و دومین جشنواره های هنر و فرهنگ در سالهای 1997 و 2001 فرنگی در تاریخ مطبوعات افغانستان در آمریکا و نخستین جشنواره کتاب در ویانای اطریش در سال 2004 فرنگی و تاسیس بنیاد ژورنالیستان آریانا در سال 2001 فرنگی هم ازهمین دست است. Journalistsfoundationofariana.com
بهشت برین جایگاهش باد.
خوش طبعی و زیبا پسندی و مذاق و مستانه بودن را بیشتر از فرهنگ سالار استاد عبدالحق واله آموختم که درلحظه های زود گذر, زندگی می کنم و همین لحظه وهمین روز را غنیمت میدانم: دی رفت و فردا نیامد پدید – یک امروز باید به شادی چمید, بهشت برین جایگاهش باد.
که این کارشیوه های زندگی را تا به امروز دنبال می کنم.
فرهنگ سالار دکتر احمد جاوید استاد ادبیات پارسی دانشگاه کابل , با اینکه سمت استادی بر بنده داشت مگر تا سال های اخیر عمر گرانبهایش, به بزرگواری خودش از لندن برای بنده در کالیفورنیا تلفون می کرد وپس از یکی دو سالی که از لندن به شمال کالیفورنیا به دیدن فرزندانش می آمد, میگفت که اولین تلفون را به بنده میکرد وبنده هم به احترام این استاد بزرگوارم به دیدنش می رفتم و هر دو برای دیدار استاد استادان پروفیسور میرحسین شاه خان که اوهم درشمال کالیفورنیا زندگی داشت, می رفتیم.
فشرده اینکه:دکتر جاوید یک شخصیت اکادمیک فعال, نوساز و صاحب ذوق و سلیقه عالی بود. بهشت برین جایگاهش باد. به سلامت
..........................................................................................................................