استفاده از مطالب رنگین با ذکر ماخذ آزاد است
نصیر مهرین
نمک پاشی همسر خلیلزاد بر
زخم های مردم ما
شرل بنارد، همسرخلیل زاد خائن، نمک بر زخم ها می ریزد، اما اعتراض برخود را فراموش نکنیم.
خلیلزاد و همسرش مانند همه خائنان طالب دوست، وظیفه دارند که جنایات ننگین و وحشت آمیز طالبان را با دروغ و دیده درایی پنهان کنند. "شرل بنارد "منفور و خائن، پیش از دوباره آوردن طالبان نیز وظیفه ی قباحت زدایی از این گروه جنایت پیشه را انجام می داد. گاهی سخنی می گفت که شوهرش برزبان نمی آورد. اما وی اسرار هویدا می کرد. همسر اشرف غنی نیز یگان بار چنین کرد.
هنگامی که ملیون ها انسان از ظلم وستم، از گوناگون تبعیض ها و جنایات بی مانندی که طالبان اِعمال می کنند، به شدت ناراضی هستند و زخمین، گمانی برجای نتواند بماند که سخنان آخر "ش. بنارد" و در واقع نمادی از خلیلزاد وسایر لابی های وجدان نداشته؛ آزار دهنده ی انسان، انسانیت و مخالفان می شود. اما می خواهم به زمینه های این جسارت خائنانه و دروغ بزرگ توجه کنیم.
تصور من این است که پراگنده گی در ابراز مخالفت و نبود خروشگاه متمرکز- فعال، که به صورت منظم با اسناد ومدارک واقعاً موجود، جنایات طالبان را افشأ کند؛ چنین روی آورد گستاخانه و بی شرمانه ی "ش.بنارد" و دیگران را زمینه می بخشد. در این راستا بسیار سزاوار توجه است که پیش از همه دختران و زنان آگاه و دارنده ی مرز روشن با جهالت و ستم ورزی طالبان، نهادی را که سخنگوی راستین روزگار اسفبار مردم وبه ویژه زنان ودختران باشد، ایجاد کنند. برای این منظور، شخصیت ها ونهادهای موجود و تا حدودی فعال، دور نکات مشترک برای همکاری، نکات میسر و لازم، با وجود سلیقه های گوناگون جمع شوند. توجه زبانهای دیگر، مصاحبه های منظم و بازتاب دادن حقایق، سبب می شوند که "بنارد" و بنارد های همسان او را موقع چنین دروغگویی نمی دهد.
دریافت این اعتراض برخود، بسیار کمک کننده است، نازنین!
................................................................
داکتر شکر الله کهگدای
سابق استاد در دانشگاه کابل
اداره امر به معروف ونهی از منکر حکومت تروریستی طالبان که میان مردم عامه, به شلاق بدستان نکیرومنکر شهرت یافته اند, چیزی را نه تنها به نام آزادی بیان نمی شناسند بلکه به آزادی رسانه وگفتار به حیث خار چشم طالبان می نگرند, چونکه به افشای جنایات بشری و دزدی و چپاولگری آنها می پردازند.
حکومت تروریستی طالبان, هم در دوره اول و هم در دوره فعلی حکومت شان, بصورت پیهم دست به گرفتاری , شکنجه, زندانی سازی وحتی بمانند 20 سال دوره حکومت فاسد حامدکرزی واشرف غنی احمدزی, ترور های زنجیره یی وهدفمند اصحاب رسانه ها می زنند تا صدای برحق مردم را در گلو خفه داشته باشند.
مرکز خبرنگاران افغانستان در گزارش سالانه خود اعلام کرد که نقض حقوق خبرنگاران و رسانهها در افغانستان نسبت به سال گذشته 24 درصد افزایش یافته است.
بر بنیاد گزارش مرکز خبرنگاران افغانستان، طالبان در سال 1403 فعالیت 22 رسانه را متوقف و 50 خبرنگار را بازداشت کرده است.
بر اساس این گزارش، این مرکز طی یک سال گذشته، دستکم 176 رویداد نقض حقوق رسانهها و خبرنگاران را ثبت کرده است.
در گزارش آمده است، اجرایی شدن قانون امر به معروف و نهی از منکر طالبان فعالیت رسانهها و خبرنگاران را در معرض خطر قرار داده است.
در گزارش همچنان آمده است: «در حالی که کمیسیون رسیدگی به شکایات و تخطیهای رسانهیی وزارت اطلاعات و فرهنگ طالبان به حاشیه رفته است و بیشتر با دیدگاه بخشی به شدت محافظهکار و سنتی طالبان همراه است، به این محتسبان اختیارات وسیعی داده شده و ضمن نظارت بر کارکرد رسانهها، هرگاه بخواهند مستقیم و یا با همراهی اداره استخبارات علیه رسانهها و خبرنگاران اقدام میکنند.
بر اساس این گزارش، از جمله خبرنگاران بازداشت شده 10 تن همچنان در زندان هستند و از میان آنان چهار تن به حبس دو تا سه سال محکوم شدهاند.
..........................................
بشیر انصاری
حماس و طالبان
خیلی ها در جهت توجیه استعمار و نسل کشی فلسطینیان استدلال می کنند، زمانی که امریکا نیرو هایش را از افغانستان بیرون نمود، چرا حماس آن را شکست امریکا خوانده و از “پیروزی” طالبان به نیکی یاد نمود. این جا چند نکته را باید در نظر داشت:
۱- گذشته از این که مسئله شکست امریکا و پیروزی طالبان قابل بحث بوده است، حماس و دیگر گروه های مقاومت فلسطینی عاشق طالبان نه بلکه می خواهند در جهت ایجاد روحیه و اعتماد به نفس از هر روایت و حکایت و ادعا علیه کشوری که در این ۷۵ سال، با جنگ افزار گرم و سلاح دپلوماتیک و ویتوی آن نابود شده اند، استفاده کنند.
۲- اگر پیوندی میان حماس و طالبان وجود می داشت، امیر المومنین این گروه که ساعت ها در باب پوشانیدن روی و موی زنان مسلمان موعظه می فرمايند، چرا در باب زنان مومنی که اجساد شان با دست سربازان صهیونست از زیر خاک بیرون شده و در جاده های غزه به صورت برهنه در معرض سگان ولگرد قرار داده شده اند، لگام ننگین سکوت بر دهان می زند؟
۳- گیرم که فلسطینیان از طالبان به نیکی یاد نمودند، آیا این می تواند دلیلی بر تأیید این نسل کشی بی سابقه در تاریخ بشر گردد که در ۱۰۰ روز این همه زن و کودک بیگناه و داکتر و خبرنگار و کارمندان اطفائیه قربانی شده و این قدر بمب بر مساحت کوچکی که ثلث کابل را تشکیل می دهد ریخته باشد. گیرم چنین جنایتی در حق بیگناهان در پایتخت طالبان صورت گرفت، آیا وجدان پاکی می تواند آن را تحمل کند؟ این سقوط اخلاقی و بی وجدانی هراس انگیز برایم قابل فهم نیست.
۴- با آن که طالبان در بیست سال حضور نیرو های امریکایی، سربازان این کشور را هدف قرار دادند ولی معاشقه استخباراتی امریکا برای سال های درازی با این گروه ادامه داشته و دارد، ولی حماس نه کدام سرباز امریکایی را کشته و نه امریکا را دشمن اصلی خویش می داند. جنگ آن ها با اشغال است که تمامی قوانین معمول در دنیای ما آن را تأیید می نماید. پرسش من این است که با وجود آن چه گفته شد، چرا طالبان از حمایت پولی و استخباراتی و دپلوماتیک امریکا برخوردار بوده ولی حماس از سوی امریکا دشمن بزرگ و اصلی خوانده می شود؟
..........................................
محمد اکبر قریشی
حامد کرزی مداری اجنت امریکا گاهی در کابل برلین انقره سر میزند !
تعداد از سیاسیون جنرال های ماشینی ستون پنجم از دست چار طالب پاکستان شب درمیان بشمول
اشرف غنی رفیق های معاملهگر شان فراری شدند عده دیگر به امر دولت های سیا با پاسپورت های خارجی که به همان کشور هایکه جاسوسی میکردند رسیده اند (حامد جان کرزی ) تمام دستگاهی دولتی را اهسته اهسته برای برادران طالبان پنجابی خود تسلیم نموده میرفت حامد جان 2000 حیوانات وحشی قاتل جانی مافیا ادم کش تروریست را از زندان بکرام اشرف جان 5000 زندانی از پلچرخی ودیگر زندان ها کشور ازادساخته بودند بعدا اشرف جان بادار دسته ان بشمول ستون پنجم از طالب ها خواهش نمودند بشمول حامدکرزی عبدالله وارد کابل شدند همان کسانیکه مدت 60 سال خون مردم ملت خورده بودند پول های دزدی را درخارج کشور ذخیره نموده اند
جای جایداد های قصر های شان همرا شهرک های شان پیش طالب گروگان میباشد بنابرین همه دلالان سیاسی اقتصادی روسپی های پارلمان جنرال های ماشینی شورا نظار وحزب وحدت ودیگر انسان های پلید دوره هم جمع شده اند
( شورا مقاومت را در ترکیه )تشگیل نمودند (اقای محقق ماهیچه خوررا ریس کمیته سیاسی )تعین نموده اند شما قضاوت نماید که این جنایتکار تاتوانست در حق هزار هاتا چی اندازه خیانت کرده است ومیکنند امرور بنام خلیلی محقق دانش هزاره هارا ترورکوچ اجباری خانه هاشان را اتش میزنند ازانها خبرندارند در پنجشیر چی حال است بچه ای ملا زیانی برادران مسعود در هرات ننگرهار کندوز همه به اتش خون کشانیده شدند زنان در زندانهای طالبانی تجاوز وجنایت صورت میگیرد بلاخره برای حامدکرزی دستگاهی سیا امریکا وظیفه سفر را از سفارت امریکا درکابل داده وهدایت گرفته تا همرا سگهای سیاسی اقتصادی که در ظرف 60سال پول های کمکی دزدی چور نموده اند اگر با (سی ای ای )سازش نکنید ما همرا تان حسابی داریم این پیام جاسوس گلان شان که کشور را به جوی خون تبدیل نموده است برای جنایتکاران جاسوسان خاینین ملت پیام امریکا برده است اومردم شریف ونجیب از خواب بیدارشوید پشتی این خاینین وطن فروشتان دلالان سیاسی استاد نشوید دربدر خاک بسر می شوید در هر کشور که حامد کرزی وامثال ان امد برویش لعنت و تف انداخته بروید نه در خانه های تان مهماننش نکنید خیانت است جوانان وزنان مبارز باشهامت درسرتاس افغانستان مقابل طالبان جنک ازادی را اغاز نموده اند ازایشان دفاع نماید تصاویروطن فروشان دزدان دیده میتوانید طالبان راشما وطن پرستان وزنان باشهامت گم میکنید نه خاینین تصاویر کاپی است
..........................................
محمد حیدر اختر
حمله تروریستی بر آموزشگاه در غرب کابل
تمام مردم افغانستان را در سراسر دنیا سوگوار ساخت
قسمی که از طریق رسانه ها و صفحات اجتماعی آگاهی حاصل کردیم، ساعت هفت و سی دقیقه صبح روز جمعه گذشته، یک مهاجم انتحاری قبل از اینکه وارد صنف درسی شود و مواد منفجره همراهش را انفجار دهد، دو نفر از محافظان این مرکز را به شهادت رسانید. این مهاجم پیش از انفجار به سمت دانش آموزان نیز تیراندازی کرده است. دانش آموزانی که جز قلم وکتاب و دلهای پاک برای آموزش چیزی نداشتند.علاوه بر کشتهشدگان، دهها نفر در این حمله زخم برداشتند و بیشتر قربانیان این حمله، دختران هستند.
بعد از این واقعۀ دلخراش، سازمان ملل متحد، دیپلماتهای غربی، سازمانهای حقوق بشری و رهبران سیاسی افغانستان و برخی از کشورهای منطقه این حمله انتحاری مرگبار به یک مرکز آموزشی در ناحیه هزارهنشین دشت برچی کابل را محکوم کردند.
تعداد فراوانی از خانم ها در شهر کابل و ولایات افغانستان دست به تظاهرات زدند و همچنان در خارج از کشور مردم شریف و با احساس ما با دایر نمودن تظاهرات و مجالس ترحیم این عمل وحشیانه را تقبیح کردند.
تا جایی که دیده می شود این عمل تروریستی اکثریت تمام مردم افغانستان را در داخل و خارج از افغانستان سوگوار ساخته است و حتی برخی از برگذاری مجالس سرور و پای کوبی و یا بخش موسیقی در سمینارها امتناع ورزیدند.
ناشر وبسایت رنگین این حملۀ وحشیانه و نیت نسل کشی مردم نجیب و شریف هزارۀ وطن غمدار را به شدت محکوم نموده، آرزو دارد که عتکس العمل ها مسیر خوبی بگیرد.
..........................................
نصیر مهرین
رهبر القاعده در کابل کشته شد
و ما طیارۀ بدون سرنشین و "اجرای کنندۀ عدالت" نداریم!
الظواهری رهبر"القاعده" در کابل توسط طیارۀ بدون سرنشین امریکا کشته شده است. در پیوند با آن:
- حضور الظواهری در کابل نشان داد که گروه طالبان افزون بر ادامۀ حفظ افکار و کردارعقب مانده و ستمگرانۀ ضد انسانی علیه مردم ما، همچنان حامی و پناه دهندۀ دهشت افگنان مشهورجهانی است.
- رئیس جمهور ایالات متحدۀ امریکا، قتل الظواهری را "اجرای عدالت" نامید.
- دهشت افگنی که رنج بیشتر مظالم اش را مردم افغانستان دیده اند.
- این خبر برای ملیون ها انسانی که در چنگال خونین وسیاه دهشت افگنان طالبان، مظلومانه به سر می برند، آیا تبسم آمیخته با اندوه و درد را نیز بار نخواهد آورد. زیرا تحویل دهی قدرت به یک گروه تروریستی – دهشت افگن، بی عدالتی بود و با چنین تبعات.
- پیداست که این معاهدۀ دوحه(توطئه آمیخته با شیطنت خلیلزاد)، کمترمزخرف نبوده است.
- مشکل با طالبان، در محدودۀ بازگشایی مکاتب دختران پایان نمی یابد. آنها روزی مدارس مغز شویی را با ترویج مضامین انسان ستیزانه باز خواهند کرد، اما از تروریست دوستی، تحجر و ابعاد تبعیض های ننگین فرو نخواهند آمد.
- تجارب جهانی و اوضاع کشور ما حاکی از آنست که تحقق عدالت زمانی میسر تواند شد که عدالت خواهی در افغانستان به ثمر بنشیند ومردم دارندۀ نهاد های عدالت خواه و حکومت تأمین کنندۀ عدالت شوند.
- رهایی مردم افغانستان از زیر تسلط خونبار واسارت مرکبار طالبان، نه با طیاره های بمب افگن بدون سرنشین میسر است ونه مردم آنرا دارند. مردمی که شب وروز درد میکشند، نیاز به ایجاد تشکلهای نجاتبخش، همسویی وهماهنگی آنها بر بنیاد تأمین عدالت اجتماعی، رفع هرگونه تبعیض جنسیتی واجتماعی و... دارند که حکومت غیر دینی به آن چهرۀ شفاف تر می بخشد.
*الظواهر در منطقۀ شیرپور با خانواده اش در پناه طالبان به سر می برد.
*عکس از صفحۀ فارسی بی بی سی.. 2 اگست 2022
..........................................
عتیق الله نایب خیل
مثلث خبیثه!
زلمی خلیلزاد، نمایندۀ ویژۀ امریکا در امور افغانستان، از جانب وزارت خارجۀ ایالات متحدۀ امریکا از وظیفه اش سبکدوش گردید. قربانی شدن او مثلثی را تکمیل کرد که در بیست سال اخیر بیشترین تلاش را در حفظ نیروهای تروریست طالبی و نقش فعال در به قدرت رسیدن دوبارۀ این گروه متحجر قرون وسطایی داشتند.
به همه گان معلوم است که سلاح و مهمات و هرنوع امکانات لوژیستیکی و جاهای امن برای گروه تروریست طالب به وسیلۀ پاکستان مهیا ساخته می شد و مشروعیت بین المللی اش نتیجۀ کار همین مثلث خبیثه، خلیل زاد، حامد کرزی و اشرف غنی است.
بدون شک پالیسی سازان سیاست خارجی ایالات متحده سیستم سرمایه داری حاکم بر این کشور است؛ ولی این سیستم مشوره های لازم و ضروری را از افرادی می گیرد که از اوضاع کشورهای مورد بحث مطلع باشند. بنابرآن نقش افراد را در تعیین این پالیسی ها و سیاست ها نمی توان نادیده گرفت. نقشی را که حامد کرزی، اشرف غنی و زلمی خلیلزاد در بیست سال اخیر ایفا کردند فاجعه یی را بر کشور تحمیل کردند که نتیجه طبیعی اش به قدرت رسانیدن طالبان بود.
این سه شخص اما نه تنها از نتیجۀ کارشان نفعی نبردند؛ بلکه روسیاهی ابدی نیز نصیب شان گردید. خلیلزاد به استعفا جبری سوق داده شد، اشرف غنی به صورت شرم آوری از کشور فرار کرد و حامد کرزی دورۀ تحقیرآمیزی را در داخل کشور سپری می کند و نامش نیز از میدان هوایی کابل حذف گردید. (همین یک نکته آمدن طالبان مثبت است که از اثر آن این مثلث خبیثه حذف شد.)
..........................................
داکتر لعلزاد
چه باید کرد ؟
برنامه غنی «ادامه راه نجیب با آموزش از تجربه ناکام او» است !
? آنچه غنی می خواهد «ادامه حکومت خودش تا پایان دوره ۵ ساله»، «چوروچپاول بیشتر دارایی های عامه» و در نهایت، «تجهیز/اکمال بیشتر طالبان» (برای ادامهی افغانیزه/پشتونیزه سازی کامل کشور) است!
? «تخلیه شهرستان ها»، «ملیشه سازی دولتی» و «دفاع از مراکز ولایات» (به ویژه شهرهای بزرگ/عمده)، دقیقا ادامه برنامه داکتر نجیب است که شاید بتواند عمر حکومت غنی در ارگ کابل را اندکی دراز کند (دیگر برای او هیچ مهم نیست که در شهرستان/ولایت ها چه می گذرد، روزانه چند نفر کشته می شوند و یا مردم با چه قحطی و قیمتی و مصیبت ها گرفتار می شوند)!
? حال، غنی می داند که طالبان آنقدر تقویه، تجهیز و اکمال شده اند و در تمام شهرستان ها آنقدر گسترش یافته اند که وارث بالاستحقاق و جانشین بلامنازعه قدرت او برای مدت های طولانی تر خواهند بود (زیرا او از یک سو با نابود سازی مستحکم ترین «پشت جبهات مقاومت» در گام اول، خواست که از «تجربه ناکام تسلیمی شهر کابل توسط نجیب به حکمتیار» جلوگیری کند و از سوی دیگر، رهبران و بزرگان اقوام غیرپشتون را آنقدر خسی و آلوده در فساد خود ساخته است که هیچیک از آن ها «شهامت مقاومت» یا «ادعای زعامت» در کشور را ندارند... با آنکه «میدان برای همگان باز است»)!
? اثبات گفته های بالا را می توان در این «ادعا» و در «میدان عمل» دید که «غنی هرگز در صدد سرکوب طالبان و پاک سازی آن ها از شهرستان ها نبوده و نمی باشد» (او فقط می خواهد که به کمک «ملیشه های دولتی و نیروهای امنیتی» خود از سقوط شهرهای بزرگ/عمده جلوگیری کند… اگر بتواند)!
? غنی با این برنامه، «تا که می چلد، می چلاند» (ادامه حکومت تا سقوط و پس از آن نوبت طالبان کرام)!
+ + +
? در چنین اوضاع و احوال، وظیفه «نسل جوان» است که با تحلیل شرایط عینی (گیرماندن در بین دو «آسیا-سنگ») و تجربه/الگوی ماندگار مسعود بزرگ، بیندیشند که چگونه می توانند خود را حفظ کنند، منسجم شوند، رهبری خود را بوجود آورند، پایگاه های مقاومت خود را ایجاد کنند، لابیگری نمایند، ارتباطات (داخلی و خارجی) خود را گسترش دهند، حلقات خود را با هم وصل کنند و به «مبارزه و مقاومت» ادامه دهند...
? اگر کسانی توان ایجاد پایگاه و شهامت مقاومت در مقابل غنی/طالب را دارند، فراخوان «پیوستن افراد و نیروهای امنیتی» به پایگاه خود را صادر کنند، تا افراد و نیروهای عدالتخواه که نمی خواهند بیهوده در صفوف غنی/طالب کشته شوند، به پایگاه آن ها مراجعه کنند و «چوب سوخت ملیشه های دولتی و طالبی» نشوند...
..........................................
نصیرمهرین
آیا جنایت نیست؟
در ادامۀ انتشار سلسله یی از خبرهای فضیحت بار از دستگاه حکومتی افغانستان، آنچه که مقامات مسؤول در برابر زنان ودختران معیوب ومعلول انجام داده اند، حکومت افغانستان را در این زمینه و نیزخرابی نظام صحی، در سطح جهان مقام نخست بخشید.
به نقل از آژانس خبررسانی آلمان Dpa، دیده بان حقوق بشر، شام دوشنبه( 27 آپریل 2020) در نیویارک (همجنان درکابل) اعلام داشت که "در افغانستان، زنان معیوب در سطوح گوناگون در معرض استفادۀ سؤ مقامات مسؤول قرار گرفته اند."
در این گزارش درحالی که از بی مسؤولیتی مقامات حکومتی افغانستان در برابر همه معیوبین یادآوری شده، اما اشارۀ ویژه بر رفتارهای دارد که در برابر دختران و زنان چهره نموده است.
بی اعتنایی درامورصحی، آموزشی ونیازهای اجتماعی معیوبین را عمل وحشیانۀ استفادۀ سؤ جنسی نیز به نمایش نهاده است که هنگام مراجعه برای رفع نیازها از طرف مقامات مسؤول حکومتی مواجه شده اند.
مظلومان و دردمندانی را در نظر آوریم که با تأثیر پذیری از ناهنجای های گوناگون در جامعه، از نظر بدنی ویا روحی معیوب شده و ملیونها دالر برای آنها اختصاص داده شده است، اما حکومتی های فاسد، آنرا نه در خدمت معیبوبین، بلکه معیوبین را در خدمت اغراض بیشرمانۀ خود قرار داده اند.
نمی گویم که شنیدن رفتارسؤ با زنان و دختران معلول ومعیوب و ظلم در حق آنها برایم تکاندهنده بود. حتا نمی گویم که آزاردهنده بود. زیرا شنیدن چنین خبری دور از تصور وانتظارنبود ونیست. امتیازگیران و گرداننده گان حکومتهای خائن، دست نشانده وپوشالی از جمله مافیایی که اشرف غنی گردآورده است، چنان لگام گسیخته برجان و مال و ناموس مردم تاخته و آزارها رسانیده اند که من و مایی با آن آزارها زیسته وشب را به یاد آزار دیده گان به سحر برده، به قدر کافی رنج نویس و درد سرا شده ایم. شنیدن چنین خبرها به دامنۀ نفرت واندیشیدن به نیازگم شدن روی این دارودسته های فاقد احساس انسانی و بی اعتنا به حد اقل وظایفی که در محافظت حتا انسان معیوب و معلول دارند، می انجامد. ***
یادآوری: عکس از متن انگلیسی گزارش Human Rights Watch گرفته شده است. برای مراجعه به این منابع: https://www.hrw.org/video-photos/video/2020/04/27/afghanistan-women-disabilities-face-systemic-abuse.
.................................................................
محمد عارف منصوری
چرا از گذشته عبرت نمى گيريم ؟
سقوط حكومت داكتر نجيب، از اقدام قومگرايانه و تعصب آلودى آغاز شد كه بقول فريد مزدك از اعضاى رهبرى حزب وطن، نجيب مى خواست يك جنرال پشتون را روى سينه اقوام غير پشتون بنشاند و توسط جمعه اسك، شمال را كه آبستن بحران بود، مهار كند. اما علاوه بر آن كه مهار نشد. وخامت روزافزون وضعيت، منجر به سقوط رژيم و برچيده شدن حاكميت چهارده ساله چپ در افغانستان گرديد.
حالا نيز اشرف غنى احمدزى، سلاله نجيب احمدزى، يكى ديگر از هم قبيله هايش را بنام جنرال ولى احمدزى قوماندان قول اردوى ٢٠٩ شاهين در شمال تؤظيف نموده تا زهر چشمى باشد به سه محورقدرت محلى يعنى جنرال عبدالرشيد دوستم، استاد عطاء محمد نور و حاجى محمد محقق كه هر يكى از نفوذ گسترده ىدرشمال برخوردارند.
بى ترديد اين گونه اقدامات قومگرايانه، آن هم در آستانه خروج احتمالى سربازان خارجى و ورود احتمالى طالبان در ساختار قدرت كه امكان بروز مجدد تقابل هاى قومى و استخوان شكنى هاى دهه نود را بعيد نمى نماياند، نه تنها به ضرر حاكميت نيمبند و فاقد مشروعيت ارگ است بلكه هرگز با منافع و مصالح كل افغانستان مطابقت ندارد.
شايد غنى چنين محاسبه نموده باشد كه جنرال دوستم مهره ى منزوى صحنه سياسى افغانستان است كه ديگر توان مانور هاى قبلى را ندارد و خطرى از ناحيه وى متصور نيست. اما تاريخ نشان داده كه بزرگترين بحرانات سياسى و اجتماعى از جرقه ى حوادث كوچكى مشتعل گرديده.
همان طور كه زوال حكومت كمونيستى از اختلاف درون حزبى و سركشى و بغاوت جنرال مومن اندرابى كه خود عضو حزب وطن بود، آغاز و دامنه ى آن با مخالفت هاى ديگران وسعت پيدا كرد تا منجر به دو پارچگى رهبرى حزب و دولت و فروپاشى كامل آن شد.
نمي دانم چرا سياستمردان بى درايت و بى كفايت افغانستان هيچ گاهى از گذر زمان و وقايع تلخ آن نمى آموزند و عبرت نمى گيرند.
..........................................
محمد حیدر اختر
کودتای ننگین هفت ثور
به روز پنجشنبه هفتم ثور ( 1357)، خلقی ها وپرچمی ها علیه حکومت محمد داود خان کودتا کردند. آمادگی کودتا را از وقتی گرفته بودند که داودخان از تکیۀ بیشتر به اتحاد شوروی خود را کنار کشید وبا کشورهای عربی و ایران و روابط اقتصادی را روی دست گرفت. معلوم بود که امریکا هم خوش بود. قتل میر اکبر خیبر، مراسم دفن او وسخنرانی های سیاسی سبب شد که داود خان امر توقیف تعدادی از رهبران خلق وپرچم را بدهد. در آن وقت به خواهش شوروی و ضرورت کودتا هر دو جناح وابسته به شوروی وحد ت کرده بودند.
بلی آن ها کودتا کردند. از همان روز فجایع، جنایات ومردم آزاری تمام افغانستان را فرا گرفت. ملیون ها انسان آسیب دیدند. در اول وبرای چند ماه هر دو جناح در شکنجه واعدام ده ها هزار انسان سهم مشترک داشتند. بعدا خلقی های بی سواد، به همکاری دستگاهٔ جاسوسی " اکسا" تعداد زیادی را زندانی و یا به قتل رسانیدند. پرچمی ها از جنایات مشترک خودشان با خلقی ها چیزی نمی گویند. پرچمی ها که لفاظ وحیله گر تر ومنافقتر ازخلقی ها استند، جنایات زمان حکومت مشترک را به حفیظ الله امین ( خونخوار جاهل ) ارتباط می دهند. ولی وقتی که خودشان به وسیلۀ تجاوز شوروی قدرت را گرفتند، خاد دستگاه شکنجه وجاسوسی را به جای اکسا به کار انداختند. در وقت حکومت پرچمی ها خلقی های جنایتکار هم مشارکت داشتند. غیر از چند نفر آن ها . دروقت پرچمی ها چیزی که بسیارتر دامنه یافت، همان جنگ وبمبارد قوای شوروی و افغانستانی بود . قصبات ودهات ، شهرها ویران گردیدند. مهاجرت بیشتر شد. ملیون ها انسان سرگردان شدند.
بلی، کودتای سیاه روز هفتم ثور، یک فاجعه بود. مگر فاجعه آفرین ها که تعدادی با بدنامی مرده ویا کشته شده اند، تعدادی از آن ها با بی حیایی ، با پر رویی به لجبازی پرداخته حاضر نمی شوند که جنایات خود را قبول کنند. این عدم قبولی معلوم می کند که جهالت وو خونریزی های زیادی را مرتکب شده اند.
کار دیگر جانیان قاتل و وطنفروش خلقی – پرچمی، این است که دورۀ بعد از سقوط خود را از قدرت یا دوره حکومت جنگی مجاهدین را به رخ می کشند. وبه گفتۀ مردم " غت مغتولی " می کنند. هرکس که از تأثیر جنگ های مجاهدین انکار کند، دل خلق خدا را آزار می دهد که آزار دیده اند. مگر جنگ های مجاهدین قبلی جنایات، وطنفروشی خلقی پرچمی را به هیچ صورت پت وپنهان ویا توجیه نمی کند. هرکدام آن ها تقصیر ومسوولیت خود را به گردن دارند. واین هم قابل تذکر است که جنرال های قاتل عضو "کی جی بی" وعضو خلق وپرچم، در جنگ های ویرانگر مجاهدین وبربریت زمان طالبان،هم مشارکت داشتند.
پیام ما در این روز به مردم شریف ما، ،به اولادها و نواسه های جنایتکاران خلقی وپرچمی این است که آن ها را خوب وخوبتر بشناسند. آن ها را محکوم کنند. آن ها باید محاکمه شوند. وقتی گروه خادیست از فیس بوک وانترنیت وخارج نشینی استفاده می کند و به دفاع دوران وحشت می پردازد، ویا رئیس جنایتکاران خاد، داکتر نجیب را ستایش وتوصیف می کند، در زخم های مردم مظلوم، به بیوه های آن دوران، به مادران داغدیده وبه یتیم ها نمک پاشیده وتوهین می کنند.
در این روز به خانواده های محترمی که شهید داده اند و ستم کشیده اند، همدردی خود را ابراز داشته وبه روح شهدای پاک درود می فرستیم . هزاران نفرین به جانیان خلقی و پرچمی و خادیست ها.
...........................................
نخست از همه باید این نکته را روشن ساخت که بسیاری از حافظ شناسان و حافظ پژوهان و حافظ خوانان و حافظ گرایان و حافظ دوستان (به مانند بنده), همینکه در سروده های ناب حکیم فرزانه لسان الغیب حافظ مستانه, به می و دختر زر و باده ومغبچۀ باده فروش و از همین دست سخنان بر می خوردند, بی هیچ تردیدی آن را به آن دنیای بالاهای الهیات و سرمدی راجع می سازند, درست وتردیدی در آن نیست, مگر نباید نعره مستانۀ حافظ خوش مشرب راکه سرمست می انگوری بود, از نظر دور داشت چونکه, دنیا را با همه زیبایی ها وزشتی هایش, به خردلی نمی خرید وتا می توانست به مانند عمرخیام نیشاپوری دنبال لذت بردن از لحظه های زودگذر دنیای بی وفا وعجوزۀ هزار داماد بود و به ویژه آنکه خرقه سالوس را به آتش می کشید و آنهایی را که با ریاکاری از دین بحیث ابزار کسب منفعت مادی ومعنوی بهره می گیرند, چوبکاری می کرد.
در حوزه تمدنی پارسی زبانان بمانند افغانستان, دیوان زربفت حافظ مستانه را بخاطر همین سروده های لاهوتی آن می خوانند و دیوان حافظ را حفظ میکنند تا به منزلگه یزدان پرستی و یزدان جویی عروج نمایند, همانگونه که شاهکار جهانی شاهنامه حکیم فرزانه ابوالقاسم فردوسی را بخاطر سروده های حماسی و رزمی و آزادیخواهی و ایرانشهر دوستی آن می خوانند و مثنوی معنوی مولوی – هست قرآن به زبان پهلوی راهم بخاطر رهایی از قید و بند دنیای دون و بسر منزل حق رسیدن آن.
بیایید سردوۀ نابی را از حکیم فرزانه لسان الغیب حافظ مستانه بخوانیم و کیف کنیم و اگر صد بار بخوانیم از لذتش نه تنها کم نمی شود بلکه افزوده هم می شود و بنگرید که چگونه در فرجام سروده اش, تیر خلاص به سوی آنهایی پرتاب میکند که از دین بحیث ابزار کسب شهرت کذایی و خودستایی, استفاده میکنند :
رونق عهد شباب است دگر بستان را
میرسد مژده گل بلبل خوش الحان را
ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش
خاکروب در میخانه کنم مژگان را
ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان
مضطرب حال مگردان من سرگردان را
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
برو از خانه گردون به در و نان مطلب
کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را
هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
بنگریم که حکیم فرزانه عمر خیام نیشابوری مقایسه خونخواری را چگونه با زیبایی به تصویر کشیده است:
ای صاحب فتوا ز تو پر کارتریم
با این همه مستی ز تو هُشیار تریم
تو خون کسان خوری و ما خون رزان
انصاف بـده کـدام خونخوار تریم؟
و اگر حکیم فرزانه لسان الغیب حافظ مستانه در عصر حاضر زنده می بود, بانگ در نی برمیاورد که آهای ای بنی آدم, یک جامعه سیکولار برگزینید تا دولت مردان راه به سوی گزینشی و خردمندی و خردگرایی و شایسته سالاری بگشایند واز دین بحیث ابزار منفعت خواهی و نام و نشان جویی استفاده نکنند و دین مداران هم با استقلال از دست بازی های حکومتی, راه مدارا و شکیبایی و پاکی و صفای باطنی و خلوص نیت را توصیه و پیشه کنند واز مداخله در امور کشورداری دست بکشند که شایسته آن نییند, یعنی:
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
گوییا باور نمیدارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر میکنند
ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان
میدهند آبی که دلها را توانگر میکنند
حسن بیپایان او چندان که عاشق میکشد
زمره دیگر به عشق از غیب سر بر میکنند
بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی
کاندر آن جا طینت آدم مخمر میکنند
صبحدم از عرش میآمد خروشی عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر میکنند
و بنگرید که حافظ مستانه چگونه بر خرقه پوشان سالوس پیشه و ریا کاران استفاده جو می تازد:
صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیم
وین نقش زرق را خط بطلان به سر کشیم
نذر و فتوح صومعه در وجه مینهیم
دلق ریا به آب خرابات برکشیم
فردا اگر نه روضه رضوان به ما دهند
غلمان ز روضه حور ز جنت به درکشیم
بیرون جهیم سرخوش و از بزم صوفیان
غارت کنیم باده و شاهد به بر کشیم
عشرت کنیم ورنه به حسرت کشندمان
روزی که رخت جان به جهانی دگر کشیم
سر خدا که در تتق غیب منزویست
مستانهاش نقاب ز رخسار برکشیم
کو جلوهای ز ابروی او تا چو ماه نو
گوی سپهر در خم چوگان زر کشیم
حافظ نه حد ماست چنین لافها زدن
پای از گلیم خویش چرا بیشتر کشیم
واین سخن سرۀ لسان الغیب حافظ مستانه را نیز از یاد نباید برد که به نوشیدن باده ناب حتی درجمع دردکشان به خوبی اشاره دارد و همشهری هایش هم از باده نوشی و سرمستی و بی ریایی و رندپسندی حکیم فرزانه حافظ مستانه آگاهی داشتند و آنگاهی که جهان فانی را وداع گفت, خرده گیران کوتاه اندیش و سالوس پیشه, سر به شورش مخالفت برای خاکسپاری او به طریقه اسلامی برداشتند, مگر حافظ دوستان هم آرام نه نشستند تا اینکه پسر بچه یی را برگزیدند تا از دیوان خود حافظ مستانه, فال بگیرند و این سروده ناب حافظ شیرازی همه را در حیرت فرو ماند, مخالفان شرمنده شدند ودوستان سرفراز و سرانجام تابوت حکیم فرزانه حافظ مستانه را با بهترین مراسم شکوهمندی به خاک سپردند تا راهی جنت فردوس گردد:
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
سر تسلیم من و خشت در میکدهها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت
از اصطلاح (رند) در سروده های ناب حکیم فرزانه حافظ مستانۀ شیرازی گفتیم, در اصطلاح امروزی به ما کابلیان میگویند: (رند بچۀ کابل) یعنی چالاک و هوشیار و زیرک و موقع شناس که گاهی هم چندان خوش آیند نمی افتد, مگر واژه (رند) در سروده های ناب حکیم فرزانه حافظ مستانه, به معنی بی آزاری و عدم مداخله در زندگی دیگران و بکار خود پرداختن واز روی و ریا دوری جستن و خرقه سالوس به تن نکردن و مردم فریبی و خودخواهی و خودستایی و خود بزرگ بینی نکردن آمده است.
برگردیم به اصل گپ یعنی دنبال پیرمغان ومغبچه باده فروش در گنجینۀ قند پارسی برویم:
پیر مغان یکی از اصطلاحات پرکاربرد در اشعار قندپارسی، بهویژه در غزلهای شاعران بزرگی چون حافظ مستانه شیرازی، مولانای بلخی رومی و عمرخیام نیشاپوری است. این اصطلاح معانی گوناگونی دارد که در بسترهای مختلف شعری به کار رفته است.
معانی و مفاهیم پیر مغان در شعر پارسی:
1. راهنمای معنوی و پیر طریقت
پیر مغان معمولاً به عنوان مرشد و راهنمای عرفانی معرفی میشود که اسرار حقیقت را میداند و جستوگران حقیقت را هدایت میکند. در ادبیات صوفیانه، پیر مغان نمادی از شیخ عارف و صاحبدلان است که سالکان را از ظواهر شریعت به باطن حقیقت هدایت میکند.
نمونه در شعر حکیم فرزانه حافظ مستانه:
به میفروش بگو که تو و خراباتت
به حقّپیر مغان و حقّ شرب مدام
در اینجا حافظ مستانه پیر مغان را به عنوان راهنمای معنوی و دانای اسرار معرفی میکند.
2. نماد خرد و دانایی کهن:
پیر مغان گاهی به عنوان نماد حکمت آریاییان باستان بهویژه آیین زردشتی شناخته میشود. در این معنا، او نماینده دانشی است که از گذشتههای دور به ارث رسیده و حامل اسرار جهان است.
نمونه دیگر در شعر حکیم فرزانه حافظ مستانه:
ز پیر مغان اندیشهای کن که او
به تأیید جان تو را ره نماید
در اینجا پیر مغان همان حکیمی است که به حقیقتهای عمیق هستی آگاه است.
3. نماد رندی و آزادی از قیود شرعی:
حکیم فرزانه حافظ مستانه بارها از پیر مغان به عنوان شخصیتی یاد میکند که از قیود خشک مذهبی عبور کرده و حقیقت را در رندی، عشق و شراب جسته است. این مفهوم در تقابل با زاهدان ریاکار در شعر او جلوه میکند.
نمونه دیگر در شعر حکیم فرزانه حافظ مستانه:
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد
در این بیت، حکیم فرزانه حافظ مستانه برتری پیر مغان را بر شیخ نشان میدهد و او را نماد صداقت و عمل میداند.
4. ارتباط با میخانه و خرابات:
پیر مغان در برخی اشعار، به عنوان ساقی یا بزرگ خرابات به تصویر کشیده میشود، که به سالکان شراب حقیقت میدهد و آنها را از بند جهل و تزویر رها میکند.
نمونه در شعر حکیم فرزانه حافظ مستانه:
اگر چه موی میانت به چون منی نرسد
خوش است خاطرم از فکر پیر مغان دارم
در اینجا پیر مغان همچون ساقییی دانا تصویر شده است که باده معرفت به تشنگان حقیقت میبخشد.
ویا اینکه حکیم فرزانه حافظ لسان الغیب مستانه از پرده اسرار گوید:
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
نگرش دیگر:
پیر مغان در اشعار قند پارسی ترکیبی از یک پیر راهنما، دانای اسرار، نماد عرفان، و تجلی رندی و آزادی معنوی است. این مفهوم در اشعار شاعرانی همچون حافظ مستانه، مولانای راهرو طریقت و عمرخیام نقاد به شکلهای مختلفی جلوه کرده و در ادبیات عرفانی و رندانۀ قند پارسی جایگاه برجستهای دارد.
1. پیر مغان در اشعار مولانا
مولانا به عنوان یکی از بزرگترین عارفان و شاعران قندپارسی، پیر مغان را با مفاهیمی چون معرفت حقیقی، عشق، و رهایی از قیدهای دنیوی پیوند میدهد. در برخی از اشعار، پیر مغان نماد مرشد معنوی و حقیقتجو است که انسان را از تعلقات مادی آزاد میکند.
نمونه از مثنوی معنوی مولوی:
برخیز که پیر مغان میزند بانگ
کاخر چه نشستی، تو ندانی که کجایی؟
در اینجا، پیر مغان کسی است که سالک را به بیداری و آگاهی فرا میخواند.
نمونهیی دیگر از غزلیات دیوان شمس:
پیر مغانم بگو که رطل گران آر
تا ندهد غم، مجال سوز نهانی
در اینجا، پیر مغان همان راهبر معنوی است که می معرفت و عشق را به جویندگان حقیقت میبخشد.
2. پیر مغان در اشعار خیام نیشاپوری
حکیم فرزانه عمرخیام نیشاپوری که بیشتر به عنوان شاعری فلسفی و اهل تأمل شناخته میشود، پیر مغان را در ارتباط با سرنوشت، راز هستی و شراب رهاییبخش میبیند. در شعر او، پیر مغان دانایی است که از راز آفرینش آگاه است و سالکان را دعوت به لذت از لحظه حال میکند.
نمونهای از رباعیات خیام:
پیر مغان گفت که چیست این سِرّ مست
کاین دم که فرو بَرَد برون نتواند جَست
در اینجا، پیر مغان همان حکیمی است که حقیقت فناپذیری و ناپایداری دنیا را درک کرده است.
3. پیر مغان در اشعار حکیم فرزانه استاد سخن شیخ سعدی شیرین سخن
شیخ سعدی بیشتر به اخلاق و حکمت عملی توجه دارد، اما او نیز در برخی از اشعار خود به پیر مغان اشاره کرده است. در نگاه سعدی، پیر مغان میتواند نماد یک شخصیت آگاه باشد که درک عمیقی از جهان دارد.
نمونهای از بوستان سعدی:
بپرسیدمش، گفت پیر مغان
که اندر خرابات، اسرار دان
در اینجا، پیر مغان کسی است که در میان اهل خرابات، دانای اسرار حقیقی شناخته میشود.
4. پیر مغان در اشعار دیگر شاعران
عطار نیشابوری: پیر مغان را همچون شخصیتی میشناسد که در مسیر سلوک، حقیقت را به سالکان میآموزد.
بیدل دهلوی: پیر مغان را همچون نمادی از بینش عرفانی و رهایی از قیدهای ذهنی توصیف میکند.
پیر مغان در اشعار شاعران زبان قندپارسی به معانی مختلفی به کار رفته است، اما در اغلب موارد نماد دانایی، عرفان، رهایی از قیدهای دنیوی و راهنمایی معنوی است.
این مفهوم در شعر حکیم فرزانه حافظ مستانه رنگ و بوی رندی و انتقاد از زهد ریایی را نیز به خود میگیرد.
در اشعار خیام، پیر مغان دانای رازهای آفرینش و دعوتکننده به لذت بردن از زندگی است.
در اشعار مولانا، پیر مغان راهبری است که سالک را به عشق و معرفت هدایت میکند.
حکیم فرزانه حافظ مستانه یکی از شاعرانی است که پیر مغان را بار بار در اشعار خود به کار برده و مفاهیم متعددی به آن نسبت داده است. پیر مغان در غزلهای او نمادی از رندی، خرد عرفانی، مخالفت با زهد ریایی، و راهنمایی به حقیقت است. حکیم فرزانه حافظ مستانه از این نماد برای مقابله با زاهدان ریاکار و صوفیان خشکاندیش بهره میبرد.
1. پیر مغان به عنوان مرشد و راهنمای حقیقی
حکیم فرزانه حافظ مستانه پیر مغان را شخصیتی میداند که سالکان را نه بر اساس ظواهر دین، بلکه با معرفت و درک عمیق راهنمایی میکند. این نگاه در تقابل با فقها و زاهدان نمایشی است که حافظ آنان را ریاکار و ظاهربین میداند.نمونه:
به میفروش بگو که تو و خراباتت
به حق پیر مغان و حق شرب مدام
در این بیت، پیر مغان به عنوان راهنمای معنوی واقعی معرفی میشود که حقیقت را میداند و سالکان را به سمت آن هدایت میکند.
نمونه دیگر:
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد
اینجا حکیم فرزانه حافظ مستانه نشان میدهد که شیخ (زاهد ریاکار) وعدههایی میدهد که به آن عمل نمیکند، اما پیر مغان حقیقت را به جا میآورد.
2. پیر مغان در برابر زهد ریایی و تصوف ظاهری
حکیم فرزانه حافظ مستانه به شدت از تصوف ریایی و زهد خشک انتقاد میکند و در مقابل، پیر مغان را نمادی از صداقت و آزادی معنوی میداند. نمونه:
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام، ولی به ز مُفتیان مغان
اینجا، حکیم فرزانه حافظ مستانه با طنز و تیزبینی به زاهدانی که در ظاهر شراب را حرام میدانند اما خود در خلوت آن را مینوشند، کنایه میزند.
نمونه دیگر:
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
در این بیت، حکیم فرزانه حافظ مستانه باز هم از ریاکاری زاهدان انتقاد کرده و شیوه رندی و صداقت پیر مغان را ترجیح میدهد.
3. پیر مغان و ارتباط با میخانه و شراب
حکیم فرزانه حافظ مستانه بارها پیر مغان را با میخانه و باده پیوند داده است، اما منظور او از باده تنها نوشیدنی مستکننده و رسیدن به حقیقت نیست، بلکه شراب معرفت و عشق الهی هم است که انسان را از قیود دنیوی آزاد میکند.نمونه:
مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند
که اعتراض بر اسرار علم غیب کند
کسی که پیر مغانش مریدی خود کرد
چرا نه در پی تعلیم عشق و طرب رود؟
اینجا، حکیم فرزانه حافظ مستانه پیر مغان را کسی میداند که به حقیقتهای غیبی و معرفتی آگاه است و عاشق را به سوی عشق و سرور هدایت میکند.نمونه دیگر:
خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
به هر درش که بخوانند بیخبر نرود
طریق رندی و عشق اختیار خواهم کرد
که آن ز پیر مغانم به هیچ در نرود
در این بیت، حکیم فرزانه حافظ مستانه پیر مغان را نمادی از رندی آگاهانه میداند که عاشقان را به راه درست هدایت میکند.
4. پیر مغان به عنوان نماد حکمت ایرانشهر
برخی پژوهشگران معتقدند که حکیم فرزانه حافظ مستانه پیر مغان را نماینده حکمت آریایی های باستان و آیین زردشتی میداند. مغان در دین زردشتی همان روحانیان و دانایان بودند که حکیم فرزانه حافظ مستانه آنها را نماد خرد و دانایی میبیند.نمونه:
ز پیر مغان اندیشهای کن که او
به تأیید جان تو را ره نماید
در اینجا، پیر مغان همچون یک حکیم معرفی میشود که انسان را به درک حقیقت میرساند.
نمونه دیگر:
دردی کشان صومعه صنعِ مدامِ مغان
به یاد روی تو بر جامِ میکَنند نگاه
اینجا هم پیر مغان به عنوان کسی که از حقیقت هستی آگاه است مطرح میشود.
نگاه دیگر
پیر مغان در شعر حکیم فرزانه حافظ مستانه ، ترکیبی از چند مفهوم گوناگون هم است:
راهنمای حقیقی که عاشقان و سالکان را به حقیقت نزدیک میکند.
منتقد زهد و تصوف ریایی که در برابر زاهدان ریاکار قرار میگیرد.
نماد رندی و آزادی از قیود خشک مذهبی که به دنبال معرفت واقعی است.
نماینده حکمت ایرانشهری و دانش معنوی که ریشه در عرفان و معرفت باطنی دارد.
در مقابل زاهدان که بیشتر به ظاهر دین پایبندند، حکیم فرزانه حافظ مستانه پیر مغان را به عنوان منبع حقیقی معرفت و عشق الهی معرفی میکند.
مغ و مغبچه باده فروش
در اشعار قندپارسی، «مغ» و «مغ بچه بادهفروش» دو اصطلاح نمادین هستند که در ادبیات عرفانی و شاعران بزرگ بهویژه حکیم فرزانه حافظ مستانه جایگاه ویژهای دارند.
1. مغ در اشعار قندپارسی
مغ بهطور کلی به کاهنان و روحانیان آیین زردشتی گفته میشود که در معابد زردشتیان وظایف دینی را بر عهده داشتند. در شعر قندپارسی، مغان نماد دانش، خرد، اسرار معنوی و آگاهی بر رموز هستی هستند. در برخی موارد نیز مغ به پیر مغان که مرشد و راهنمای معنوی است، اشاره دارد.
نمونهای از کاربرد مغ در شعر حکیم فرزانه حافظ مستانه:
"مرا پیرِ مغان این گونه تعلیم فرمود
کهدَر خُمخانه با خوبان زِ دنیا بگذری!"
در اینجا پیر مغان به عنوان راهنمای عرفانی و کسی که اسرار حقیقت را میداند، مطرح شده است.
2. مغ بچه بادهفروش
(مغبچه) به فرزند یا شاگرد مغان گفته میشود و در اشعار عرفانی اغلب به ساقی، بادهفروش، یا کسی که اسرار شراب عرفانی را میداند تعبیر میشود. در اشعار حکیم فرزانه حافظ مستانه ، «مغبچه بادهفروش» معمولاً اشاره به ساقی و فردی که اهل راز و معرفت است دارد.
نمونهای از کاربرد مغبچه در شعر حکیم فرزانه حافظ مستانه:
"مغبچهای ز خُمارِ صدساله مست شد
کاین خُم هنوز یک سَرِ جوش و خروش داشت"
در این بیت، مغبچه نماد کسی است که در اثر معرفت و شراب عرفانی ویاهم می خمخانه یا دختر رز مست شده است، حتی اگر ظرف حقیقت هنوز بهطور کامل جوش و خروش داشته باشد.
نمونه دیگر:
"مغبچهای ز باده فروشندهای بخواه
تا بادهی صبوحیِ صافی دهد تو را"
اینجا «مغبچه بادهفروش» کسی است که شراب حقیقت و یا هم جام بلورین دختر رز را پیشکش میکند و به سالک می نوشاند تا به روشنایی برسد.
ویاهم:
گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش
خاکروب در میخانه کنم مژگان را
3. ارتباط این مفاهیم با عرفان و رازگشایی
در ادبیات عرفانی، باده و مستی اغلب نماد معرفت، عشق الهی و فنا در حق است. مغبچه بادهفروش در این زمینه هم کسی است که سالک را از باده عرفانی بهرهمند میسازد و راه حقیقت را نشان میدهد ویاهم می انگوری می نوشاند. این تعبیرها نشان میدهد که حکیم فرزانه حافظ مستانه و سایر شاعران قند پارسی از زبان رمزی برای انتقال مفاهیم عمیق معنوی استفاده کردهاند.
1. مولانا و مغبچه
مولانا کمتر از تعبیر «مغبچه» استفاده کرده، اما مفهوم «مغ» در اشعارش جایگاهی خاص دارد. او مغان را گاه به عنوان رمزی از حقیقت و گاه به عنوان اشارهیی به آگاهی غیررسمی از حقایق هستی به کار برده است.
نمونهای از اشعار مولانا:
"ای مغ که شراب لعل داری
برخیز و بده به ما پیاله"
اینجا «مغ» همان کسی است که شراب حقیقت را در اختیار دارد، یعنی کسی که عرفان و آگاهی معنوی را در اختیار طالبان حقیقت قرار میدهد.
2. خیام و نگاه فلسفی به مغ و بادهفروشی
خیام بهعنوان شاعری که نگاه فلسفی ونقاد دارد، از این نمادها برای بیان بیاعتباری دنیا و دعوت به شادی استفاده کرده است. او «مغان» را نماد دانایان و رازدانان میداند و «بادهفروش» را به عنوان کسی که لذتهای زندگی را عرضه میکند، میستاید.
نمونهای از رباعیات خیام:
"مغبچهی بادهفروش گرمیدار
کاین خرقهی سالوس به می باید شست!"
در اینجا خیام از مغبچه (ساقی) میخواهد که باده بدهد تا از ریا و سالوس پاک شود، که این تفکر نوعی اعتراض به ریاکاری مذهبی نیز هست.
3. سعدی شیرین سخن و استفاده از مفاهیم میفروشی و مغان
شیخ سعدی نیز گاه از این مفاهیم برای اشاره به آزادی از قید و بندهای تصنعی و ریایی استفاده کرده است.
نمونهای از شعر سعدی:
"به مغبچه بادهفروش ار بگویی
که ما را بهجز وصل جانان دوایی"
اینجا سعدی همان نگاه رایج به مغبچه به عنوان ساقی و راهنمای معنوی را حفظ میکند، اما بیشتر به جنبه عاشقانه و میخوارگی توجه دارد.
4. کاربردهای دیگر در ادبیات قند پارسی
در آثار دیگر شاعران مانند عطار و سنایی نیز مفاهیم مرتبط با مغان و مغبچه دیده میشود. این نمادها معمولاً در اشاره به راهنمایان معنوی، ساقیان شراب حقیقت، و دانایان اسرار هستی به کار میروند.
نگاه بیشتر:
· حافظ: مغبچه بادهفروش را نماد ساقی معرفت و راهنمای معنوی و همچنان باده فروش میداند.
· مولوی: مغان را رمز حقیقت و معرفت درونی معرفی میکند.
· خیام: این نمادها را در نگاه فلسفی خود به دنیا و لذتهای آن به کار میبرد.
· سعدی: بیشتر بر جنبههای عاشقانه و میگساری تأکید دارد.
· بررسی مفاهیم «مغ» و «مغبچه بادهفروش» در آثار دیگر شاعران فارسی:
علاوه بر حافظ، مولوی، خیام و سعدی، بسیاری از شاعران دیگر از مفاهیم «مغ» و «مغبچه بادهفروش» برای بیان عرفان، حکمت، حقیقت و اعتراض به ریاکاری بهره گرفتهاند. در ادامه، نگاهی به آثار سنایی، عطار، جامی و برخی شاعران کمتر شناختهشده میاندازیم.
1. سنایی و نگاه حکمی به مغ و مغان
سنایی، که از نخستین شاعران عارف است، بهویژه در حدیقةالحقیقه و دیوان خود، از این مفاهیم برای اشاره به حقیقت و خرد استفاده میکند. او گاه مغان را نماد دانایی میداند و گاه در نقد باده خواری از این تصاویر استفاده میکند.
نمونهای از شعر سنایی:
"رو سوی مغ بادهفروش آور، کاین مغ
صد نکتهی عرفان به صراحی بفروشد!"
در اینجا «مغ بادهفروش» همان راهنمای معنوی است که با شراب (معرفت) حقایق را به سالکان عرضه میکند.
2. عطار و مغ به عنوان رمز اسرار الهی
عطار در منطقالطیر و مصیبتنامه بارها از مغ و مغان برای اشاره به دانایان اسرار هستی استفاده کرده است. در آثار او، مغان نماد کسانی هستند که به حقیقت پی بردهاند و با شراب معرفت، دیگران را نیز به این مسیر دعوت میکنند.
بیتی از عطار:
"مغبچهای به دست صراحی فتاده بود
زان باده هر که خورد، ز غم جان رها شود!"
اینجا مغبچه همان ساقی است که باده عرفانی (معرفت و عشق الهی) را عرضه میکند و کسی که از آن بنوشد، از غمها و قیود دنیوی رهایی مییابد.
3. جامی و نگاه صوفیانه به مغبچه بادهفروش
عبدالرحمن جامی، که از پیروان سبک حکیم فرزانه حافظ مستانه در غزل و مثنوی بود، به شدت از نمادهای عرفانی باده و مغان استفاده میکرد. او مغبچه را به عنوان ساقی و هدایتکننده در مسیر عشق الهی معرفی میکند.
بیتی از جامی:
"مغبچهای ز میکده ما را خبر کند
تا بادهی صبوح ز دستش به سر کشیم!"
در اینجا، مغبچه همان ساقی است که میتواند سالک را به نور حقیقت نزدیک کند.
4. خاقانی و انتقاد از مغان و میفروشان
خاقانی برخلاف حکیم فرزانه حافظ مستانه و عمرخیام نیشاپوری، بیشتر نگاه انتقادی به مفاهیم باده و میخانه دارد. او از مغان و مغبچه گاه به عنوان نماد دنیاپرستی یاد میکند و گاه آنها را در مسیر نقد تصوف انحرافی به کار میبرد.
بیتی از خاقانی:
"بگریز از آن مغبچهی بادهفروش
کاین باده ندارد اثری جز خروش!"
اینجا خاقانی نگاه محتاطانهتری دارد و باده را نه به عنوان معرفت، بلکه به عنوان چیزی که میتواند سالک را از مسیر دور کند، معرفی میکند.
5. رودکی و اولین اشارهها به میفروشان و مغبچه
عبدالله جعفر بن محمد رودکی سمرقندی، پدر شعر قندپارسی، در قرن چهارم هجری از این مفاهیم استفاده کرده است، اما بیشتر در معنای میخوارگی و شادی دنیوی.
بیتی از رودکی:
"برخیز و بده جامی از آن مغبچهی مست
تا جان شود آگاه ز هر راز نهان!"
در اینجا باده، وسیلهیی برای بیداری ذهن و آگاهی از رازهای هستی معرفی شده است.
بررسی دقیقتر مفاهیم «مغ» و «مغبچه بادهفروش» در سبکهای مختلف شعر فارسی
در بررسی دقیقتر این مفاهیم در سبکهای مختلف شعری، باید به سبک خراسانی، عراقی، هندی و بازگشت ادبی نگاهی انداخته شود که چگونه شاعران هر دوره از این نمادها برای بیان مفاهیم عرفانی، فلسفی و اجتماعی استفاده کردهاند.
1. سبک خراسانی (قرن 4 تا 6 هجری) – رویکرد حکمی و حماسی
در این دوره، شعر فارسی هنوز تحت تأثیر اندیشههای حماسی و حکمت عملی بود. در سبک خراسانی، اشاره به مغ و مغبچه بیشتر در زمینههای شادی، خردورزی و بهرهگیری از لذتهای زندگی به کار میرفت.
.......................................................................................................................
...