استفاده از مطالب رنگین با ذکر ماخذ آزاد است
محمد اکبر قریشی
حامد کرزی مداری اجنت امریکا گاهی در کابل برلین انقره سر میزند !
تعداد از سیاسیون جنرال های ماشینی ستون پنجم از دست چار طالب پاکستان شب درمیان بشمول
اشرف غنی رفیق های معاملهگر شان فراری شدند عده دیگر به امر دولت های سیا با پاسپورت های خارجی که به همان کشور هایکه جاسوسی میکردند رسیده اند (حامد جان کرزی ) تمام دستگاهی دولتی را اهسته اهسته برای برادران طالبان پنجابی خود تسلیم نموده میرفت حامد جان 2000 حیوانات وحشی قاتل جانی مافیا ادم کش تروریست را از زندان بکرام اشرف جان 5000 زندانی از پلچرخی ودیگر زندان ها کشور ازادساخته بودند بعدا اشرف جان بادار دسته ان بشمول ستون پنجم از طالب ها خواهش نمودند بشمول حامدکرزی عبدالله وارد کابل شدند همان کسانیکه مدت 60 سال خون مردم ملت خورده بودند پول های دزدی را درخارج کشور ذخیره نموده اند
جای جایداد های قصر های شان همرا شهرک های شان پیش طالب گروگان میباشد بنابرین همه دلالان سیاسی اقتصادی روسپی های پارلمان جنرال های ماشینی شورا نظار وحزب وحدت ودیگر انسان های پلید دوره هم جمع شده اند
( شورا مقاومت را در ترکیه )تشگیل نمودند (اقای محقق ماهیچه خوررا ریس کمیته سیاسی )تعین نموده اند شما قضاوت نماید که این جنایتکار تاتوانست در حق هزار هاتا چی اندازه خیانت کرده است ومیکنند امرور بنام خلیلی محقق دانش هزاره هارا ترورکوچ اجباری خانه هاشان را اتش میزنند ازانها خبرندارند در پنجشیر چی حال است بچه ای ملا زیانی برادران مسعود در هرات ننگرهار کندوز همه به اتش خون کشانیده شدند زنان در زندانهای طالبانی تجاوز وجنایت صورت میگیرد بلاخره برای حامدکرزی دستگاهی سیا امریکا وظیفه سفر را از سفارت امریکا درکابل داده وهدایت گرفته تا همرا سگهای سیاسی اقتصادی که در ظرف 60سال پول های کمکی دزدی چور نموده اند اگر با (سی ای ای )سازش نکنید ما همرا تان حسابی داریم این پیام جاسوس گلان شان که کشور را به جوی خون تبدیل نموده است برای جنایتکاران جاسوسان خاینین ملت پیام امریکا برده است اومردم شریف ونجیب از خواب بیدارشوید پشتی این خاینین وطن فروشتان دلالان سیاسی استاد نشوید دربدر خاک بسر می شوید در هر کشور که حامد کرزی وامثال ان امد برویش لعنت و تف انداخته بروید نه در خانه های تان مهماننش نکنید خیانت است جوانان وزنان مبارز باشهامت درسرتاس افغانستان مقابل طالبان جنک ازادی را اغاز نموده اند ازایشان دفاع نماید تصاویروطن فروشان دزدان دیده میتوانید طالبان راشما وطن پرستان وزنان باشهامت گم میکنید نه خاینین تصاویر کاپی است
..........................................
محمد حیدر اختر
حمله تروریستی بر آموزشگاه در غرب کابل
تمام مردم افغانستان را در سراسر دنیا سوگوار ساخت
قسمی که از طریق رسانه ها و صفحات اجتماعی آگاهی حاصل کردیم، ساعت هفت و سی دقیقه صبح روز جمعه گذشته، یک مهاجم انتحاری قبل از اینکه وارد صنف درسی شود و مواد منفجره همراهش را انفجار دهد، دو نفر از محافظان این مرکز را به شهادت رسانید. این مهاجم پیش از انفجار به سمت دانش آموزان نیز تیراندازی کرده است. دانش آموزانی که جز قلم وکتاب و دلهای پاک برای آموزش چیزی نداشتند.علاوه بر کشتهشدگان، دهها نفر در این حمله زخم برداشتند و بیشتر قربانیان این حمله، دختران هستند.
بعد از این واقعۀ دلخراش، سازمان ملل متحد، دیپلماتهای غربی، سازمانهای حقوق بشری و رهبران سیاسی افغانستان و برخی از کشورهای منطقه این حمله انتحاری مرگبار به یک مرکز آموزشی در ناحیه هزارهنشین دشت برچی کابل را محکوم کردند.
تعداد فراوانی از خانم ها در شهر کابل و ولایات افغانستان دست به تظاهرات زدند و همچنان در خارج از کشور مردم شریف و با احساس ما با دایر نمودن تظاهرات و مجالس ترحیم این عمل وحشیانه را تقبیح کردند.
تا جایی که دیده می شود این عمل تروریستی اکثریت تمام مردم افغانستان را در داخل و خارج از افغانستان سوگوار ساخته است و حتی برخی از برگذاری مجالس سرور و پای کوبی و یا بخش موسیقی در سمینارها امتناع ورزیدند.
ناشر وبسایت رنگین این حملۀ وحشیانه و نیت نسل کشی مردم نجیب و شریف هزارۀ وطن غمدار را به شدت محکوم نموده، آرزو دارد که عتکس العمل ها مسیر خوبی بگیرد.
..........................................
نصیر مهرین
رهبر القاعده در کابل کشته شد
و ما طیارۀ بدون سرنشین و "اجرای کنندۀ عدالت" نداریم!
الظواهری رهبر"القاعده" در کابل توسط طیارۀ بدون سرنشین امریکا کشته شده است. در پیوند با آن:
- حضور الظواهری در کابل نشان داد که گروه طالبان افزون بر ادامۀ حفظ افکار و کردارعقب مانده و ستمگرانۀ ضد انسانی علیه مردم ما، همچنان حامی و پناه دهندۀ دهشت افگنان مشهورجهانی است.
- رئیس جمهور ایالات متحدۀ امریکا، قتل الظواهری را "اجرای عدالت" نامید.
- دهشت افگنی که رنج بیشتر مظالم اش را مردم افغانستان دیده اند.
- این خبر برای ملیون ها انسانی که در چنگال خونین وسیاه دهشت افگنان طالبان، مظلومانه به سر می برند، آیا تبسم آمیخته با اندوه و درد را نیز بار نخواهد آورد. زیرا تحویل دهی قدرت به یک گروه تروریستی – دهشت افگن، بی عدالتی بود و با چنین تبعات.
- پیداست که این معاهدۀ دوحه(توطئه آمیخته با شیطنت خلیلزاد)، کمترمزخرف نبوده است.
- مشکل با طالبان، در محدودۀ بازگشایی مکاتب دختران پایان نمی یابد. آنها روزی مدارس مغز شویی را با ترویج مضامین انسان ستیزانه باز خواهند کرد، اما از تروریست دوستی، تحجر و ابعاد تبعیض های ننگین فرو نخواهند آمد.
- تجارب جهانی و اوضاع کشور ما حاکی از آنست که تحقق عدالت زمانی میسر تواند شد که عدالت خواهی در افغانستان به ثمر بنشیند ومردم دارندۀ نهاد های عدالت خواه و حکومت تأمین کنندۀ عدالت شوند.
- رهایی مردم افغانستان از زیر تسلط خونبار واسارت مرکبار طالبان، نه با طیاره های بمب افگن بدون سرنشین میسر است ونه مردم آنرا دارند. مردمی که شب وروز درد میکشند، نیاز به ایجاد تشکلهای نجاتبخش، همسویی وهماهنگی آنها بر بنیاد تأمین عدالت اجتماعی، رفع هرگونه تبعیض جنسیتی واجتماعی و... دارند که حکومت غیر دینی به آن چهرۀ شفاف تر می بخشد.
*الظواهر در منطقۀ شیرپور با خانواده اش در پناه طالبان به سر می برد.
*عکس از صفحۀ فارسی بی بی سی.. 2 اگست 2022
..........................................
عتیق الله نایب خیل
جوبایدن چه گفت؟
«اگر فکر میکنید کسی میتواند افغانستان را در یک دولت واحد متحد کند، دستتان را بلند کنید».
قدیمی ها می گفتند که: وقتی انگشت اتهام و ملامت را به سمت کسی نشانه می رویم باید توجه داشته باشیم که چهار انگشت دیگر به طرف خودماست.
هیچ کشوری، مخصوصاً کشورهای استعماری بزرگ، بدون داشتن مقاصد سیاسی و سود آوری برای شان، کمک های بلاعوض و مفت و مجانی، در اختیار کشورهای دیگر قرار نمی دهند.
ایالات متحدۀ امریکا بعد از حادثۀ یازده سپتمبر به افغانستان لشکرکشی کرد و با سقوط امارت طالبانی حکومت دست نشانده اش را رویکار آورد. حالا که منافع اش ایجاب نمی کرد در افغانستان باقی بماند، راه اش را گرفت و رفت. جوبایدن هم برای این که رسوایی اش در بیرون رفت عجولانه و برنامه ریزی ناشده اش از افغانستان را توجیه نماید انگشت ملامت به سوی مردم ما دراز می نماید، غافل از این که چهار انگشت دیگر به جانب خودش است و به این بهانه نمی تواند جنایتِ بازی با سرنوشت مردم را کتمان نماید.
جانب دیگر این است که اگر ما هم انگشت ملامت به سوی جوبایدن دراز می کنیم، باید بپذیریم که چهار انگشت ملامت دیگر به طرف خودماست. کجای این گفته اش غلط است که: «اگر فکر میکنید کسی میتواند افغانستان را در یک دولت واحد متحد کند، دست تان را بلند کنید».
.....................................
عتیق الله نایب خیل
مثلث خبیثه!
زلمی خلیلزاد، نمایندۀ ویژۀ امریکا در امور افغانستان، از جانب وزارت خارجۀ ایالات متحدۀ امریکا از وظیفه اش سبکدوش گردید. قربانی شدن او مثلثی را تکمیل کرد که در بیست سال اخیر بیشترین تلاش را در حفظ نیروهای تروریست طالبی و نقش فعال در به قدرت رسیدن دوبارۀ این گروه متحجر قرون وسطایی داشتند.
به همه گان معلوم است که سلاح و مهمات و هرنوع امکانات لوژیستیکی و جاهای امن برای گروه تروریست طالب به وسیلۀ پاکستان مهیا ساخته می شد و مشروعیت بین المللی اش نتیجۀ کار همین مثلث خبیثه، خلیل زاد، حامد کرزی و اشرف غنی است.
بدون شک پالیسی سازان سیاست خارجی ایالات متحده سیستم سرمایه داری حاکم بر این کشور است؛ ولی این سیستم مشوره های لازم و ضروری را از افرادی می گیرد که از اوضاع کشورهای مورد بحث مطلع باشند. بنابرآن نقش افراد را در تعیین این پالیسی ها و سیاست ها نمی توان نادیده گرفت. نقشی را که حامد کرزی، اشرف غنی و زلمی خلیلزاد در بیست سال اخیر ایفا کردند فاجعه یی را بر کشور تحمیل کردند که نتیجه طبیعی اش به قدرت رسانیدن طالبان بود.
این سه شخص اما نه تنها از نتیجۀ کارشان نفعی نبردند؛ بلکه روسیاهی ابدی نیز نصیب شان گردید. خلیلزاد به استعفا جبری سوق داده شد، اشرف غنی به صورت شرم آوری از کشور فرار کرد و حامد کرزی دورۀ تحقیرآمیزی را در داخل کشور سپری می کند و نامش نیز از میدان هوایی کابل حذف گردید. (همین یک نکته آمدن طالبان مثبت است که از اثر آن این مثلث خبیثه حذف شد.)
..........................................
داکتر لعلزاد
چه باید کرد ؟
برنامه غنی «ادامه راه نجیب با آموزش از تجربه ناکام او» است !
? آنچه غنی می خواهد «ادامه حکومت خودش تا پایان دوره ۵ ساله»، «چوروچپاول بیشتر دارایی های عامه» و در نهایت، «تجهیز/اکمال بیشتر طالبان» (برای ادامهی افغانیزه/پشتونیزه سازی کامل کشور) است!
? «تخلیه شهرستان ها»، «ملیشه سازی دولتی» و «دفاع از مراکز ولایات» (به ویژه شهرهای بزرگ/عمده)، دقیقا ادامه برنامه داکتر نجیب است که شاید بتواند عمر حکومت غنی در ارگ کابل را اندکی دراز کند (دیگر برای او هیچ مهم نیست که در شهرستان/ولایت ها چه می گذرد، روزانه چند نفر کشته می شوند و یا مردم با چه قحطی و قیمتی و مصیبت ها گرفتار می شوند)!
? حال، غنی می داند که طالبان آنقدر تقویه، تجهیز و اکمال شده اند و در تمام شهرستان ها آنقدر گسترش یافته اند که وارث بالاستحقاق و جانشین بلامنازعه قدرت او برای مدت های طولانی تر خواهند بود (زیرا او از یک سو با نابود سازی مستحکم ترین «پشت جبهات مقاومت» در گام اول، خواست که از «تجربه ناکام تسلیمی شهر کابل توسط نجیب به حکمتیار» جلوگیری کند و از سوی دیگر، رهبران و بزرگان اقوام غیرپشتون را آنقدر خسی و آلوده در فساد خود ساخته است که هیچیک از آن ها «شهامت مقاومت» یا «ادعای زعامت» در کشور را ندارند... با آنکه «میدان برای همگان باز است»)!
? اثبات گفته های بالا را می توان در این «ادعا» و در «میدان عمل» دید که «غنی هرگز در صدد سرکوب طالبان و پاک سازی آن ها از شهرستان ها نبوده و نمی باشد» (او فقط می خواهد که به کمک «ملیشه های دولتی و نیروهای امنیتی» خود از سقوط شهرهای بزرگ/عمده جلوگیری کند… اگر بتواند)!
? غنی با این برنامه، «تا که می چلد، می چلاند» (ادامه حکومت تا سقوط و پس از آن نوبت طالبان کرام)!
+ + +
? در چنین اوضاع و احوال، وظیفه «نسل جوان» است که با تحلیل شرایط عینی (گیرماندن در بین دو «آسیا-سنگ») و تجربه/الگوی ماندگار مسعود بزرگ، بیندیشند که چگونه می توانند خود را حفظ کنند، منسجم شوند، رهبری خود را بوجود آورند، پایگاه های مقاومت خود را ایجاد کنند، لابیگری نمایند، ارتباطات (داخلی و خارجی) خود را گسترش دهند، حلقات خود را با هم وصل کنند و به «مبارزه و مقاومت» ادامه دهند...
? اگر کسانی توان ایجاد پایگاه و شهامت مقاومت در مقابل غنی/طالب را دارند، فراخوان «پیوستن افراد و نیروهای امنیتی» به پایگاه خود را صادر کنند، تا افراد و نیروهای عدالتخواه که نمی خواهند بیهوده در صفوف غنی/طالب کشته شوند، به پایگاه آن ها مراجعه کنند و «چوب سوخت ملیشه های دولتی و طالبی» نشوند...
..........................................
نعیم اساس، پاریس
خروج نیروهای امریکایی از افغانستان،
برنده اصلی ای اس ای پاکستان
امریکا یکبار دیگر افغانستان را به مرکز تمام نا امنی های جهان مبدل کرد و بدست گرگان ای اس ای پاکستان تسلیم میکند. ادارات استخبارات پاکستان که با استفاده از ستون پنجم نظام افغانستان را متلاشی کرده، توانست با مهارت خاص یک گروه جاهل و قرون اوستایی را مشروعیت بین المللی دهند وبا هزار نیرنگ و دروغ جهان را به کمک لا بگری های چند خارجی افغان تبار قوم پرست فریب دهند و این موجودات عصر حجر را بر گرده های مردم مظلوم افغانستان حاکم سازند.
افغانستان وارد یک جنگ داخلی و قومی خواهد شد؟ پرسیدن این سوال چند سال پیش پوچ به نظر می رسید. نه در سال ۲۰۲۱. حادثه بهسود و مسلح شدن هزاران نفر در مناطق مرکزی، آغاز جنگ های قومی خواهد بود.
موجودیت یک نظام پو شالی، ضعیف و وابسته به امریکا، نداشتن یک تعریف درست از دشمن، نبود یک الترنتیف سیاسی ملی و تمایلات قومی دولتمردان افغانستان، با خروج نیروی های خارجی از این کشور، خطر از هم پاشیدن رژیم فعلی، گرفتن قدرت توسط طالبان، و جنگ داخلی را در بر دارد.
جنگ داخلی چیست و چه وقت باوجود می آید؟
جنگ های داخلی معمولاً زمانی بو جود می آیند که بخشی از مردم احساس ظلم جدی را می کنند و وقتی معتقدند که هیچ چیز دیگری جز مبارزه مسلحانه نمی تواند شرایط را اصلاح کند.
چه کسی در افغانستان احساس ظلم می کند؟ با گرفتن قدرت توسط طالبان، اکثریت جامعه، هم از مرد وزن، اقلیت های قومی و مذهبی، نخبگان، جوانان آزاد اندیش و زنان که بیشتر از ۵۰ فیصد نفوس جامعه را تشکیل میدهند، تحت تظلم طالبان قرار خواهند گرفت. قوم پرستی، زن ستیزی و تبعیضات مذهبی نزد طالبان هنوز یک پدیده عادی و نور مال به نظر میخورد .
آیا خروج نیروی امریکایی از افغانستان نگران کننده است؟
اگر مذاکرات صلح به پیروزی نرسد، خشونت های قومی ممکن است پس از خروج نیروی های امریکایی بروز کند. اشرف غنی که خود معمار حالت فعلی است، با حامد کرزی و یک حلقه خبیثه طالبان را به مشروعیت بین المللی رسانده است و امکان دارد قدرت را برایشان به یک شکلی تسلیم دهد. در این صورت جنگ قومی می تواند به راحتی آغاز شود و از آنجا جنگ داخلی سرتاسری بو جود آید.
برخی از گروه های مسلح از اقلیت های قومی می توانند تلاش های خود را در وجود یک جنبش دموکراتیک ، جبهه متحد ملی، برای مقابله با توسعه طلبی طالبان اغازکنند.
اما اگر یک رژیم وجود میداشت که تصور می شود می تواند این شبح جنگ داخلی را دفع کند ، این دموکراسی است.
..........................................
نصیرمهرین
آیا جنایت نیست؟
در ادامۀ انتشار سلسله یی از خبرهای فضیحت بار از دستگاه حکومتی افغانستان، آنچه که مقامات مسؤول در برابر زنان ودختران معیوب ومعلول انجام داده اند، حکومت افغانستان را در این زمینه و نیزخرابی نظام صحی، در سطح جهان مقام نخست بخشید.
به نقل از آژانس خبررسانی آلمان Dpa، دیده بان حقوق بشر، شام دوشنبه( 27 آپریل 2020) در نیویارک (همجنان درکابل) اعلام داشت که "در افغانستان، زنان معیوب در سطوح گوناگون در معرض استفادۀ سؤ مقامات مسؤول قرار گرفته اند."
در این گزارش درحالی که از بی مسؤولیتی مقامات حکومتی افغانستان در برابر همه معیوبین یادآوری شده، اما اشارۀ ویژه بر رفتارهای دارد که در برابر دختران و زنان چهره نموده است.
بی اعتنایی درامورصحی، آموزشی ونیازهای اجتماعی معیوبین را عمل وحشیانۀ استفادۀ سؤ جنسی نیز به نمایش نهاده است که هنگام مراجعه برای رفع نیازها از طرف مقامات مسؤول حکومتی مواجه شده اند.
مظلومان و دردمندانی را در نظر آوریم که با تأثیر پذیری از ناهنجای های گوناگون در جامعه، از نظر بدنی ویا روحی معیوب شده و ملیونها دالر برای آنها اختصاص داده شده است، اما حکومتی های فاسد، آنرا نه در خدمت معیبوبین، بلکه معیوبین را در خدمت اغراض بیشرمانۀ خود قرار داده اند.
نمی گویم که شنیدن رفتارسؤ با زنان و دختران معلول ومعیوب و ظلم در حق آنها برایم تکاندهنده بود. حتا نمی گویم که آزاردهنده بود. زیرا شنیدن چنین خبری دور از تصور وانتظارنبود ونیست. امتیازگیران و گرداننده گان حکومتهای خائن، دست نشانده وپوشالی از جمله مافیایی که اشرف غنی گردآورده است، چنان لگام گسیخته برجان و مال و ناموس مردم تاخته و آزارها رسانیده اند که من و مایی با آن آزارها زیسته وشب را به یاد آزار دیده گان به سحر برده، به قدر کافی رنج نویس و درد سرا شده ایم. شنیدن چنین خبرها به دامنۀ نفرت واندیشیدن به نیازگم شدن روی این دارودسته های فاقد احساس انسانی و بی اعتنا به حد اقل وظایفی که در محافظت حتا انسان معیوب و معلول دارند، می انجامد. ***
یادآوری: عکس از متن انگلیسی گزارش Human Rights Watch گرفته شده است. برای مراجعه به این منابع: https://www.hrw.org/video-photos/video/2020/04/27/afghanistan-women-disabilities-face-systemic-abuse.
.................................................................
محمد عارف منصوری
چرا از گذشته عبرت نمى گيريم ؟
سقوط حكومت داكتر نجيب، از اقدام قومگرايانه و تعصب آلودى آغاز شد كه بقول فريد مزدك از اعضاى رهبرى حزب وطن، نجيب مى خواست يك جنرال پشتون را روى سينه اقوام غير پشتون بنشاند و توسط جمعه اسك، شمال را كه آبستن بحران بود، مهار كند. اما علاوه بر آن كه مهار نشد. وخامت روزافزون وضعيت، منجر به سقوط رژيم و برچيده شدن حاكميت چهارده ساله چپ در افغانستان گرديد.
حالا نيز اشرف غنى احمدزى، سلاله نجيب احمدزى، يكى ديگر از هم قبيله هايش را بنام جنرال ولى احمدزى قوماندان قول اردوى ٢٠٩ شاهين در شمال تؤظيف نموده تا زهر چشمى باشد به سه محورقدرت محلى يعنى جنرال عبدالرشيد دوستم، استاد عطاء محمد نور و حاجى محمد محقق كه هر يكى از نفوذ گسترده ىدرشمال برخوردارند.
بى ترديد اين گونه اقدامات قومگرايانه، آن هم در آستانه خروج احتمالى سربازان خارجى و ورود احتمالى طالبان در ساختار قدرت كه امكان بروز مجدد تقابل هاى قومى و استخوان شكنى هاى دهه نود را بعيد نمى نماياند، نه تنها به ضرر حاكميت نيمبند و فاقد مشروعيت ارگ است بلكه هرگز با منافع و مصالح كل افغانستان مطابقت ندارد.
شايد غنى چنين محاسبه نموده باشد كه جنرال دوستم مهره ى منزوى صحنه سياسى افغانستان است كه ديگر توان مانور هاى قبلى را ندارد و خطرى از ناحيه وى متصور نيست. اما تاريخ نشان داده كه بزرگترين بحرانات سياسى و اجتماعى از جرقه ى حوادث كوچكى مشتعل گرديده.
همان طور كه زوال حكومت كمونيستى از اختلاف درون حزبى و سركشى و بغاوت جنرال مومن اندرابى كه خود عضو حزب وطن بود، آغاز و دامنه ى آن با مخالفت هاى ديگران وسعت پيدا كرد تا منجر به دو پارچگى رهبرى حزب و دولت و فروپاشى كامل آن شد.
نمي دانم چرا سياستمردان بى درايت و بى كفايت افغانستان هيچ گاهى از گذر زمان و وقايع تلخ آن نمى آموزند و عبرت نمى گيرند.
..........................................
نصیر مهرین
چهره ی کمک و برادری
با تروریست ها عیانتر می شود
از قراین لشکر کشی هایی حکومت پاکستان که از دوماه به این سو علیه طالبان پاکستانی در پیش گرفته است، از دیدارهای ابلاغ نشده ی مقامات پاکستان و افغانستان، هجوم بخش وسیعی از تروریست ها از وزیرستان به سوی افغانستان، عیانترشدن آرزوهای جفا آمیز وضد مردمی رئیس جمهورکرزی ،که برای بازگشت طالبان دارد ( نه وفا به عهد وسوگند به قانون اساسی و نظامی که در رأس آن قرارگرفت) ، فرستادن پیام های علنی برای گروه جنایتکاری که هر روز دهشت و وحشت می آفریند، مانع شدن سهمگیری سلاح ثقیل علیه عملیات جمعی تروریست ها، آزاد نمودن تروریست ها از زندان ها وانکار از نقش تروریستی دگر باره ی آن ها، همه وهمه، از ایجاد فضایی حاکی است که کرزی و گروه ارگ نشین وی در واپسین ایام نکبت بارحکومت خویش ، خدمت به تروریسم را عیانتر می نمایند.
سوکمندانه نبود جنبش گسترده ومؤثر ضدتروریستی، که در برابر چنین خیانتی ایجاد مانع کند، فریبکاری قدرت های بزرگ و دروغ بودن مبارزه ی ضد تروریسمی که مردمان رنجدیده ی جوامع مانند افغانستان را تهدید می کند، دیدارها وعهد وپیمان هایی که در خفا با تروریست ها می بندند، همنوایی بیشتر وعمیق تر قدرت خواهان متقلب با تروریست ها و موجودیت اشخاص ونهاد های شبیه طالبان در جامعه؛ فضای پرمخاطره تری را در چشم انداز قرار می دهد. فضایی که می گوید: زندگی زنان ومردان، کودکان وشاگردان مکاتب ودانشگاهیان، مدافعین آزادی بیان، مدنی اندیشان، مدافعین رعایت کرامت انسانی، ومخالف اعمال اپارتاید اجتماعی وجنسی وملیون ها انسانی را که چند دهه است بار رنج و درد را بر شانه دارند، بازگشت وحشت آمیز ترین دست پرورده گان بن لادنی تهدید می کند.
سخنانی را که دیروزحامد کرزی بر زبان آورد، بوی عیانترشدن خدمت به طالبان و رشد خطری را می دهد. حامد کرزی با وجود جنایت های که طالبان انجام داده است، وهر روز سیر فزاینده یافته، به برادری محکم تر با آن ها اصرار ورزید. در کمال دیده درایی نقش تروریست هایی را که از زندان ها آزاد کرده بود، انکار کرد.
جدی گرفتن این خطر ومقابله با آن، مستلزم گسست از بی تفاوتی ،هماهنگی تحرکات پراگنده، سمت وسو یافتن فعال وهماهنگ آن علیه جهالت اندیشی هایی است که از دل خویش، تبهکاری ونابودی انسان و آرزو های انسانی را باز تولید می کند.
..........................................
محمد حیدر اختر
کودتای ننگین هفت ثور
به روز پنجشنبه هفتم ثور ( 1357)، خلقی ها وپرچمی ها علیه حکومت محمد داود خان کودتا کردند. آمادگی کودتا را از وقتی گرفته بودند که داودخان از تکیۀ بیشتر به اتحاد شوروی خود را کنار کشید وبا کشورهای عربی و ایران و روابط اقتصادی را روی دست گرفت. معلوم بود که امریکا هم خوش بود. قتل میر اکبر خیبر، مراسم دفن او وسخنرانی های سیاسی سبب شد که داود خان امر توقیف تعدادی از رهبران خلق وپرچم را بدهد. در آن وقت به خواهش شوروی و ضرورت کودتا هر دو جناح وابسته به شوروی وحد ت کرده بودند.
بلی آن ها کودتا کردند. از همان روز فجایع، جنایات ومردم آزاری تمام افغانستان را فرا گرفت. ملیون ها انسان آسیب دیدند. در اول وبرای چند ماه هر دو جناح در شکنجه واعدام ده ها هزار انسان سهم مشترک داشتند. بعدا خلقی های بی سواد، به همکاری دستگاهٔ جاسوسی " اکسا" تعداد زیادی را زندانی و یا به قتل رسانیدند. پرچمی ها از جنایات مشترک خودشان با خلقی ها چیزی نمی گویند. پرچمی ها که لفاظ وحیله گر تر ومنافقتر ازخلقی ها استند، جنایات زمان حکومت مشترک را به حفیظ الله امین ( خونخوار جاهل ) ارتباط می دهند. ولی وقتی که خودشان به وسیلۀ تجاوز شوروی قدرت را گرفتند، خاد دستگاه شکنجه وجاسوسی را به جای اکسا به کار انداختند. در وقت حکومت پرچمی ها خلقی های جنایتکار هم مشارکت داشتند. غیر از چند نفر آن ها . دروقت پرچمی ها چیزی که بسیارتر دامنه یافت، همان جنگ وبمبارد قوای شوروی و افغانستانی بود . قصبات ودهات ، شهرها ویران گردیدند. مهاجرت بیشتر شد. ملیون ها انسان سرگردان شدند.
بلی، کودتای سیاه روز هفتم ثور، یک فاجعه بود. مگر فاجعه آفرین ها که تعدادی با بدنامی مرده ویا کشته شده اند، تعدادی از آن ها با بی حیایی ، با پر رویی به لجبازی پرداخته حاضر نمی شوند که جنایات خود را قبول کنند. این عدم قبولی معلوم می کند که جهالت وو خونریزی های زیادی را مرتکب شده اند.
کار دیگر جانیان قاتل و وطنفروش خلقی – پرچمی، این است که دورۀ بعد از سقوط خود را از قدرت یا دوره حکومت جنگی مجاهدین را به رخ می کشند. وبه گفتۀ مردم " غت مغتولی " می کنند. هرکس که از تأثیر جنگ های مجاهدین انکار کند، دل خلق خدا را آزار می دهد که آزار دیده اند. مگر جنگ های مجاهدین قبلی جنایات، وطنفروشی خلقی پرچمی را به هیچ صورت پت وپنهان ویا توجیه نمی کند. هرکدام آن ها تقصیر ومسوولیت خود را به گردن دارند. واین هم قابل تذکر است که جنرال های قاتل عضو "کی جی بی" وعضو خلق وپرچم، در جنگ های ویرانگر مجاهدین وبربریت زمان طالبان،هم مشارکت داشتند.
پیام ما در این روز به مردم شریف ما، ،به اولادها و نواسه های جنایتکاران خلقی وپرچمی این است که آن ها را خوب وخوبتر بشناسند. آن ها را محکوم کنند. آن ها باید محاکمه شوند. وقتی گروه خادیست از فیس بوک وانترنیت وخارج نشینی استفاده می کند و به دفاع دوران وحشت می پردازد، ویا رئیس جنایتکاران خاد، داکتر نجیب را ستایش وتوصیف می کند، در زخم های مردم مظلوم، به بیوه های آن دوران، به مادران داغدیده وبه یتیم ها نمک پاشیده وتوهین می کنند.
در این روز به خانواده های محترمی که شهید داده اند و ستم کشیده اند، همدردی خود را ابراز داشته وبه روح شهدای پاک درود می فرستیم . هزاران نفرین به جانیان خلقی و پرچمی و خادیست ها.
...........................................
پرتونادری
روی خط پرواز کبوتر
سخنان آغازین
کبوتری که از بام بلند غزلهای پارسیدری افغانستان پرگشوده است، دیگر بر نمیگردد. در روزگاری که صدای کلاغان را با ارغنون عشق می آمیزند. خاموشی کبوتران عاشق را با کدام کوه شکیبایی میتوان در میان گذاشت.
دروازۀ شکستۀ شکیبایی را بر روی خویش می بندم و سر بر زانوان غم می گذارم و مصیبت بیصدایی خود را می گریم . من از بی صدایی می ترسم و می دانم که خاموشی کبوتر خود بی صدایی من است.
مردی که دیروز مشک تازهیی شعرهایش را بر کوی و بر زن کابل می ریخت، امروز چنان قطره بارانی در ژرفنای سرد خاک فرو رفته است.
کابل، ضیای قاریزاده را پس از پانزده سال دوری دوباره در آغوش کشید. گویی او برای آن زنده بود تا روزی به آغوش مادر برگردد.او هم اکنون در گورستان شهدای صالحین، در شهرکابل آرام خوابیده است.
هشتاد و پنج سال داشت که خاموش شد و اما پیش از آن بیناییاش را از دست داده بود. گویی پس از سدههای دراز رودکی آن شاعر روشن بین - نیای بزرگ - چشمهایش را به ضیای قاریزاده هدیه کرده بود. گویی در سالهای پسین قاریزاده جهان را با چشم های رودکی تماشا می کرد.
شاید قاریزاده خود ادامۀ معنویت بزرگ روده کی بود. نه در شعر؛ بل در موسیقی و آواز نیز. قاریزاده موسیقی می دانست، می نواخت و می سرود و آوازی داشت به نکویی مژدۀ دیدار یار پس از سالهای بلند دوری.
آوازی داشت به رازناکی یک اندوه ناشناخته، یک اندوه مقدس. رودکی نیز موسیقی می دانست، چنگ می نواخت و آوازی داشت به شور انگیزی سمفونی دریاها در خلوت شبهای مهتابی.
سال 1386خورشیدی برای زبان وادبیات پارسیدری در افغانستان، سا ل نامبارکی بود. رازق فانی آن پیام آور باران، صدایش در آن سوی آبهای غربت خشکید. بیرنگ کوهدامنی رنگ جاودانهگی یافت و با هفت هزار ساله گان سربه سر شد.
استادکاظم آهنگ - استاد استادان خبرنگاری افغانستان – به کاروان رفتهگان پیوست و قاریزاده - سرایشگر همت تهیدستان که دلی به دیوانه گی دل دریا داشت، آخرین پروازش را چنان نفس سرخ شهابی در سینۀ روزگار رها کرد.
سال 1386برای ادبیات پارسیدری دری سال سوگواریهای بزرگی بود. سال بدرودهای همیشه گی، سال پروازهای بی برگشت. سال تیرباران حنجرهها و شکستن قلم ها، سال سربریدن ها و سال طاوسی کردن کلاغ ها در جنگل دموکراسی. سال توطئه، سال شوم، سال دشمنکام با پارسیدری، سال دقیانوس، سال تبعید واژه گان در غارهای تعصب کور. بدرورد ! ای سال شوم بدرود!
چگونه گی شاعری قاریزاده
گاهی قاریزاده را از دیدگاه شیوۀ آفرینش شعری با پروین اعتصامی مقایسه کرده اند؛ اما تا جایی که من می پندارم این مقایسه ما را به همگونی های چشمگیری در مورد شگردهای آفرینشی این دو شاعر، نمی رساند.
عمده ترین شیوۀ شاعری پروین استفاده از" مناظره " دا و لغت فرس است. از او اشعاری در مناظرۀ آسمان و زمین، مغ و مسلمان، نیزه و کمان، شب و روز، عرب و پارسی به جا مانده است. از شاعران معاصر هم پروین اعتصامی به مناظره توجه داشته است.»
به گفتۀ رضا براهنی در کتاب طلا درمس « پروین ناظم "فابل"های منظوم است... سخت در بند دوگانهگی خیر وشر، قوی و ضعیف،غنی وفقیر، و پادشاه و گدا است... گفت وگو تدبیر اساسی اوست. تمثیل اساس کار او؛ ولی هدف مضمون پند آمیز دست و پایش را سخت بسته است...تخیل اش از طریق زبان اشیا و حیوانات کار می کند.»
به یکی چند نمونه توجه کنیم که از کلیات دیوان اوبر گزیده شده که مناظرهیی است در میان آیینه و شانه:
وقت سحر به آیینه یی گفت شانه یی
کاوخ فلک چه کجرو گیتی چه تند خوست
ما را زمانه رنجکش و تیره روز کرد
خرم کسی که همچو تواش طالع نکوست
هرگز تو بار زحمت مردم نمی کشی
ما شانه می کشیم به هرجا که که تار موست
با آن که ما جفای بتان بیشتر کشیم
مشتاق روی تست هر آن کس که خوب روست
گفتا هر آن که عیب کسان در قفا شمرد
هرچند دل فریبد و رو خوش کند عدوست
پروین پس از مناظره شانه و آیینه به نتیجه گیری های خویش می پردازد :
از مهر دوستان ریا کارخوشتر است
دشنام دشمنی که چو آیینه راست گوست
آن کیمیا که می طلبی یار یک دل است
دردا که هیچگه نتوان یافت، آرزوست
پروین نشان دوست درستی و راستی ست
هرگز نیازموده، کسی را مدار دوست
و یا در مناظرۀ نخ و سوزن می خوانیم
در دست بانوی به نخی گفت سوزنی
کی هرزهگرد بی سرو بی پا چه می کنی
ما می رویم تا که بدوزیم پارهیی
هر جا که می رسیم تو با ما چه می کنی
خندید نخ که ما، همه جا با تو همرهیم
بنگر به روز تجربه تنها چه می کنی
جایی که هست سوزن و آماد ه نیست نخ
با این گزاف و لاف درآن جا چه می کنی
نتیجه گیری مناظره
خود بین چنان شدی که ندیدی مرا به چشم
پیش هزار دیدۀ بینا چه می کنی
پندار، من ضعیفم و ناچیز و نا توان
بی اتحاد من، تو توانا چه میکنی
و یا در مناظره جوان با پیر درهمان دو بیت نخستین حکیمانه ترین اندرز را ارائه می کند:
جوانی چنین گفت روزی به پیری
که چون است با پیریت زنده گانی
بگفت اندرین نامه حرفیست مبهم
که معنیش جز وقت پیری ندانی
مناظره عمدتاً در فرم قصیده ، قطعه و مثنوی سروده می شود. مناظرۀ کدوبن با چنار از حکیم ناصر خسرو بلخی یکی از نمونه های درخشان مناظره است که در فرم قطعه سروده شده است:
نشنیده ای که زیر چناری کدو بنی
بر رست و بر دوید بر او بر، به روز بیست
پرسید آز آن چنار که تو چند روزه ای؟
گفتا پنار سال مرا بیشتر ز سی ست
خندید پس بدوکه من از تو به بیست روز
بر تر شدم بگوی که این کاهلی زچیست
او را چنار گفت که امروز ای کدو
با تو مرا هنوز نه هنگام داوریست
فردا که بر من و تو ورد بادمهرگان
آن گه شود پدید که نامرد و مرد کیست
در شاهنامه فردوسی شورانگیز ترین نمونه های مناظره را آن گاه که پهلوانان در آوردگاه ها در برابر هم قرار می گیرند میتوان دید؛ اما دراین میان مناظرۀ رستم تهمتن و اسفند یار رویین تن در سیستان در کنارهها رود هیرمند از زیبا ترین مناظره های حماسی فردوسی است.
آن دو در آوردگاه نه تنها به ستایش نیاکان خود می پردازند؛ بلکه نیاکان یک دیگر را به سخریه نیز می گیرند. همچنان آنها هر کدام از پهلوانی ، توانمندی و مهارت های رزمی خود ستایش می کنند و این مناظره را به اوج می رسانند. به این نمونه ها توجه کنیم :
بخندید از آن فرخ اسفند یار
بدو گفت کی رستم نامدار
تو امروز می خور که فردا به رزم
بپیچی و یادت نیاید زبزم
چومن بر نهم زین به اسب سیاه
به سر برنهم خسروانی کلاه
به نیزه زاسبت نهم بر زمین
از آن پس نه پرخاش جویی نه کین
دودستت ببندم برم نزد شاه
بگویم کزو من ندیدم گناه
شنو کارهای که من کرده ام
زگردن کشان سر بر آورده ام
نخستین کمربستم از بهر دین
تهی کردم از بت پرستان زمین
کس از جنگجویان گیتی ندید
که از کشته گان خاک شد نا پدید
نژاد من از پشت گشتاسب است
که گشتاسب از پشت لهراسب است
رستم در پاسخ اسفندیار می گوید:
بخندید رستم ز اسفندیار
بدوگفت سیر آیی از کار زار
که گوید برو دست رستم ببند
نبندد مرا دست ، چرخ بلند
کجا دید ای جنگ جنگ آوران
کجا یافتی باد گرز گران
که من از گشاد کمان روز کین
بدوزم همان آسمان بر زمین
مرا بود این مردی و نام و کام
که لهراسب بد یک سواره به شام
مرا بود این گنج و آباد بودم
که گشتاسب آهنگری بد به روم
چه نازی بدین تاج گشتاسبی
بدین باره و تخت لهراسبی
دیوان پروین اعتصامی در حقیقت دیوان مناظره است با نتجیه گیریهای اخلاقی آمیخته با پند، اندرز و گاهی هم حکمت. در شعر پروین همه چیز با همه چیز در مناظره است.
در حالی که مناظره در شعرهای قاریزاده جایگا ه خاصی ندارد . البته برخی از غزل های او بر بنیاد پرسش و پاسخ شکل گرفته است ؛ اما توسل به چنین پرسش و پاسخ هایی در شعر قاریزاده به هدف غلبۀ یک جناح بر جناح دیگر نیست؛ بلکه گاهی این پرسش و پاسخ در غزلهای قاریزاده گفت وگوی عاشق و معشوق است که در نهایت عاشق که جز شاعر کسی دیگری نبست، تسلیم زیبایی معشوق می شود. مثلاً در غزل " تصویر" که چند بیت آن را می آوریم :
دختر نقاش ترکی گفت نقشت چون کشم
گفتمش اندر دل شب آه می باید کشید
گفت گر تصویر خود را برکشم نزدیک آن
گفتمش پهلوی آه یک ماه می باید کشید
گفت بر رخسار خود تار نگاهت را چسان
گفتش در شعله مشتی کاه می باید کشید
شاید دامنۀ بحث در پیوند به چگونهگی مناظره درشعر و مقایسۀ شعر پروین و قاریزاده از این دیدگاه اندکی به درازا کشید و ما را از اصل بحث به دور تر راند، با این حال فکر می کنم برای روشن شدن مساله نا گزیر از چنین بحثی بودیم.
زبان قاریزاده در میان مکتب هندی و عراقی در نوسان است. او از نظر مضمون سازی و این که می خواهد هر موضوعی را در هربیتی به یک مضمون شاعرانه بدل کند بیشتر به مکتب هندی نزدیک می شود. او در مکتب هند بیشتر به همان قلۀ بلند مکتب هند ، میرزا عبدالقادر بیدل نظر دارد و گاهی هم تلاش کرده است تا در اوزان بعضی از غزل های او، غزل سرایی کند. مثلاً در غزل بسترگل :
صبح است چو خورشید جهانتاب برون آ
بر خیز و ز راحتکدۀ خواب برون آ
مرغ سحر از بستر گل، بانگ بر آرد
کز خواب خوش مخمل و سنجاب برون آ
دریاب که ساحل همه آغوش گشوده
ای گوهر یک دانه ز دریاب برون آ
از خود شو و تا خانۀ خورشید سفر من
یک ذره از این عالم اسباب برون آ
ایجاز پسند سخن زنده دلان باش
ای مرده دل از عالم اطناب برون آ
با این حال در شعر قاریزاده آن تصاویر انتزاغی و استعاره های دور از ذهن و پیچیده گی کلام که در مکتب هند وجود دارد دیده نمی شود از این نقطه نظر زبان شعری او زبان مکتب هند نیست.
در غزل های قاریزاده مضمون سازی مکتب هند با شیوۀ سخن پردازی عراقی درمی آمیزد و در نتیجه غزلهای او از مشخصههای هردو مکتب رنگ می گیرد.
او از هرموضوعی به ظاهر ساده شعر می سازد. او درشعر خود در جست وجوی موضوعات شاعرانه و مهم نیست، بلکه هر موضوع سادۀ زنده گی در شعر او راه پیدا می کند، پرورش می یابد و در نهایت به یک موضوع دلچسب شعری بدل می شود. از این نقطه نظر شعر قاریزاده به دنبال شعر سعدی راه می زند.
موضوع شناسی شعری قاریزاده
توصیف طبیعت، عشق، زنده گی مردم، ستایش از تهی دستان، فصلهای سال، ناپایداری جهان و گذر عمر، اندوه، جدایی، ستایش وطن، آرزوی رسیدن به عدالت و آرامش، می، مغان و ساقی، بلبل وگل، شمع و پروانه زیبایی های معشوق، آرزوی وصال، خود شناسی، پند و اندرز، جبر و اختیار موضوعات شعرهای قاریزاده را می سازند.
در شعرهای او همان گونه که گفته شد از تهی دستان و آنانی که با همت بلند کوله بار زنده گی را بر دوش می کشند ستایش می شود و بدینگونه شعر او از اهمیت تعلیمی نیز بر خوردار می گردد. شاید به همین دلیل است که پارهیی از شعرهای قاریزاده در برنامه های آموزسی زبان و ادبیات پارسیدری در برنامههای آموزشی مکاتب افغانستان راه یافته است:
غلام همت والای بابه خارکشم
که خارغم کشد و منت خسان نکشد
زصبح تا سرشب پای وی به رفتار است
عجب که آبله از دست اوفغان نکشد
و یا در شعر دیگری به بیان شام غریبان می پردازد:
سرما شد و افزود به آلام غریبان
افگند خنک لرزه بر اندام غریبان
از ابرسیه پرده بر افراشته گردون
خورشید نتابد به در و بام غریبان
در شعرهای قاریزاده گاهی زبان و نگرش شاعرانۀ اقبال لاهوری سایه می اندازد. البته اقبال لاهوری یکی از آن شاعران تاثیر گذار در شعر معاصر افغانستان در دهههای نخستین سدۀ بیستم است که شماری از شاعران را به دنبال کشیده است. حتا میتوان در این دوران از نوع اقبال گرایی در شعر معاصر افغانستان سخن گفت.
نمونههایی می آوریم از سرودههای قاریزاده از« منتخب اشعار» او که به سال 1346خورشیدی درمطبعۀ دولتی به چاپ رسیده است.
به سوز ناتمامی زنده گی کن
اگر خواهی حیات جاودانی
به پایان نا رسیدن زندگانیست
کران جویی بیا دربیکرانی
*
شبی از موجۀ پرسید ساحل
که تا چندت سفر در بیکرانیست
به خود پیچید موج از شوق و گفتا
«سفر ما را حیات جاودانیست»
*
که می داند به این عقل و تردد
که پیدا از نهان بهتر نباشد
به مرغان چمن از ما سلامی
که گل تا هفتۀ دیگر نباشد
*
در غمکدۀ دهر کس آرام ندارد
آرام در این غمکده جزنام ندارد
بی چرخ برین نیست نه آن جا و نه این جا
هرجا که روی دهر سر انجام ندارد
ویا در نمونۀ دیگر:
خیمۀ مجنون فراز، دامن صحرا دراز
تیز ترک گام زن تند تر استر بکش
از قفس تنگ دهر پای فرا تر بکش
سر زسرا پردۀ عالم دیگر بکش
به همینگونه در بعضی از شعرهای قاریزاده نوع اندیشه های خیامی دیده می شود.
تیر به تاریکی شب افگنیم
هیچ ندانیم هدف در کجاست
آمدن و رفتن ما درجهان
راز گره خورده و حیرت فزاست
در نمونۀ دیگر
گرباده خوری پنهان از چشم بخیلان خور
بی غل زن و بیغش زن ، گه گه زن و کم کم زن
قاریزاده در شعر نیمایی
قاریزاده یکی از نخستین شاعران کشور است که دست کم در دهۀ سی خورشیدی به ساختار شکنی درشعر پرداخته و نمونههایی در عروض نیمایی سروده است. از این جا او را میتوان یکی از پیش کسوتان شعر نیمایی در افغانستان خواند.
کتاب« اشعار نو» یا نوی شعرونه که نخستین جنگ شعرهای نو پارسیدری و پشتو درکشور است به سال 1341 به وسیلۀ وزارت اطلاعات و فرهنگ انتشار یافته است.
دربخش پارسیدری این کتاب (53) پارچه شعر در اوزان نیمایی و چهارپاره از آرین پور، یوسف آیینه، رحیم الهام، بارق شفیعی، حبیب الله بهجت، توفیق، استادخلیل الله خلیلی، شفیع رهگذ، دکتر آصف سهیل، ابراهیم صفا، ضیا قاریزاده، محمود فارانی، سلیمان لایق، مایل هروی، فتح محمدمنتظر وموسای نهمت به نشر رسیده است. بدون تردید شعرهای آمده در این کتاب نخستین تلاشهای شاعران افغانستان در جهت ساختار شکنی و سرایش در عروض نیمایی است.
به همینگونه دربخش پشتو در این کتاب(15) پارچه شعرکه نخستین نمونههایی نوجویی در شعر پشتو به پیروی از ساختار شکنی نیمایی از ( عبدالرووف بینوا، پسرلی، شپون، موسا شفیق، محمود فارانی، سلیمان لایق مجروح که باید بهأالدین مجروح باشد، به نشررسیده است.
در کتاب اشعار نو ازقاریزاده چهار پارچه شعر به نامهای کبوتر سفید، ای زهره، ای دریا، و برگریزان به نشر رسیده است. درپای شعرهای آمده در این کتاب، سال سرایش آنها وجود ندارد؛ اما از سال انتشار کتاب (1341) خورشیدی میتوان گفت که عمدتاً این شعرها در دهۀ سی خورشیدی سروده شده اند.
پس اگر دهۀ سی خورشیدی را دهۀ آغاز شعر نیمایی در افغانستان بدانیم، سخن به دور از واقعیت نگفته ایم.
از شمار شعرهای قاریزاده در این کتاب شعرهای« ای زهره » و « آخر ای دریا» به وسیلۀ دو آواز خوان پر آوازۀ کشور زلاند و احمد ظاهربا زیبایی و شکوه خاصی اجرا شده است.
سالهاست که این آهنگ دلنشین زلاند را شنیده ایم و شاید کمتر به شاعر آن اندیشیده ایم . این آهنگ از همان سالیان جوانی برای من خیال انگیز بوده و هربار من با بالهای همین آهنگ رو به سوی آسمانها پرواز کرده ام . با زهره مقابل شده ام و با او گفت وگو کرده ام .
ای زهره
ای ستارۀ زیبای آسمان
رقاص نوریان
مرغان شب به ساز توآواز می کنند
ارواح پاک سوی تو پرواز می کنند
*
ای زهره
ای ستارۀ زیبای تابناک
مانند موج پاک
در سیرجاودانی دریای آسمان
تاب و تب و سرود و سماع تو جاودان
*
ای زهره
ای سرود گر ساکنان نور
همداستان حور
ای بزم نوریان به وجود تو سازگار
افسانه خوان نغز کهن سال روزگار
*
ای زهره
ای نشانی دریای بیکران
ای شمع شبروان
گر چشم من نه ای در این چرخ نیلفام
حیران و محو تیره فرو مانده ای مدام
شعر « آخر ای دریا» در آهنگ احمد ظاهر هربار مرا با دریابارها جاری می سازد. من دراین آهنگ صدای دریا و بیقراری امواج آن را می شنوم. اگر در آهنگ زلاند من خود را با زهره رو به رو می بینم به همان گونه آهنگی آخر ای دریای احمد ظاهر مرا با دریا پیوند می زند. این دو آهنگ از عشق و زنده گی لبریز است.
قاریزاده در این شعر روح بیقرار و دل دیوانۀ خود را به دریا می بخشد. خود به دریایی بدل می شود ومی خواهد به سوی سرمنزل های ناشناخته یی سفر کند. وقتی که شعر را سفر به سرزمین های ناشناخته می گویند پس شاعر چرا پیوسته در آرزوی سفر به سرمنزل های نا شناخته نباشد. وقتی سرمنزل معلوم باشد سفر از لذت تهی می شود. آن گونه که اگر شاعری از قبل بداند که در شعر او چه تصاویر، تخیلاتی و چه اندیشههایی شکل میگیرد، آفرینش شعر، لذتی به او نمی بخشد.
آخر ای دریا
تو هم چون من دل دیوانه داری
موج بر کف
شور درسر
نالۀ مستانه داری
*
عمربی پا گر نه ای
هردم چراپا در گریزی
ذوق هستی گر نه ای
آخر چرا سامانه داری
*
آخر ای دریا
کجا جویم سراغ منزلت را
درچه پیدایی نهانی
در چه سرحد خانه داری
تا کجا خواهی رمیدن
تا به کی خواهی تپیدن
گه به ساز شمع سوزی
گه پر پروانه داری
*
اما دلت واماندۀ تاب و تبی هست
آخر ای دریا
مگر درپای دل زولانه داری
شاید این دو آهنگ در کشور، نخستین آهنگ هایی باشند که بر بنیاد شعر عروض آزاد ساخته شده اند. من نمی دانم که کدام آهنگ ساز کشور بر این شعرهای آهنگ ساخته است؛ ولی باید گفت این امر در موسیقی افغانستان سر آغاز تحول بزرگی به شمار می آید که با دریغ بعداً با جدیت پیگیری نشد.
موسیقی در افغانستان تا هنوز به روی شعر مدرن با عشق آغوش باز نکرده و با هم در نیامیخته اند. موسیقی کنونی در کشور از کمبود شعر و تصنیف خوب رنج می برد. بعداً تا من متوجه شده ام ظاهرهویدا و فرهاد دریا آهنگ هایی را بر شعرهایی نیمایی اقبال رهبر توخی و قهار عاصی اجرا کرده اند. البته کارهای دریا در این زمینه با کامگاری ادامه دارد. فکر می کنم، میتوان به فرهاد دریا امید بست که او روزی با گستردهگی خواهد توانست، شعر نیمای و سپید افغانستان را با موسیقی مدرن آشتی دهد.
در شعرهای نیمایی این دوره و از آن شمار در شعرهای قاریزاده، نباید انتظار داشت که پیشنهادهای نیما با دقت و گستردهگی به کار بسته شده است.
شعر نیمایی اساساً شعر عروضی است؛ اما وزن عروضی که در شعر نیمایی به کار گرفته می شود، وزن شکستۀ عروضی است که از آن به نام« عروض نیمایی» یاهم « عروض آزاد» نیز یاد کرده اند. بنیاد این عروض همان عروض کلاسیک است. به زبان دیگر نیما عروض خود را بر بنیاد عروض کلاسیک به میان آورده است. از این نقطه نظر نزدیکی و پیوستهگی قابل درکی در میان عروض نیمایی و عروض کلاسیک وجود دارد.
درشعر عروضی مصراعها دارای رکنها یا افاعیل مساوی اند که در دو، سه و یا هم چهار رکن سروده می شوند؛ در حالی که در شعرنیمایی سطرهای گوناگون دارای رکن های متفاوت اند. البته این تفاوت رکنها یک امر سلیقه یی نبوده؛ بلکه وابسته به استکمال تصویر درشعر است.
از این نقطه نظر کار نیما به مفهوم برهم زدن عروض کلاسیک نیست؛ بلکه به مفهوم گسترش وزن تازه در شعر پارسیدری است. به زبان دیگر، گسترش عروض کلاسیک است. قافیه در شعر عروضی جایگاه خاص دارد که پس از حرف روی در پایان مصراع دوم تکرار می شود؛ اما قافیه در شعر نیمایی جایگاه خاصی ندارد.
نیما خود قافیه را زنگ آخر مطلب دانسته است. درشعر کلاسیک واحد شعر بیت است؛ اما درشعر نیمایی چنین نیست. بیت در شعر نیمایی در چندین سطر پی درپی شکل می گیرد. این چند سطر پی درپی در حقیقت حرکت استکمالی تصویر در شعررا نشان می دهد. از این رو همانگونه که رکنها یا افاعیل درسطرهای شعر نیمایی متفاوت است به همان گونه سطرها نیز در یک بیت نیمایی ثابت باقی نمی مانند.
شعر نیمایی درافغانستان با برهم زدن افاعیل یا رکنها آغاز شده است، که البته برهم زدن رکنها یکی از مشخصههای شعر نیمایی است، نه همۀ مشخصه های آن.
درشعرهای نیمایی قاریزاده نوع وابستهگی به قافیه دیده می شود و شاعر خواسته است در پایا ن هر سطر به تگرار قافیه بپردازد. گویی می خواهد به گونهیی به مثنوی سرایی با افاعیل متفاوت بپردازد.
مثلاً در شعر زهره که فکر می شود باید از نخستین تجربههای قاریزاده در جهت برهم زدن افاعیل عروضی باشد، شاعر چنان قافیهها را با دقت به کار می بندد که گویی میخواهد مثنویی بسراید.
ای زهره،
ای ستارۀ زیبای آسمان
رقاص نوریان
مرغان شب به ساز توآواز می کنند
ارواح پاک سوی تو پرواز می کنند
علاقۀ قاریزاده به چنین قافیه سازی در شعرهای دیگر نیمایی او نیز دیده می شود. مثلاً در شعر دریا میخوانیم :
آخر ای دریا
تو هم چون من دل دیوانه داری
موج بر کف
شور درسر
نالۀ مستانه داری
اما در این شعر قافیه به مانند شعر پشین در پایان هر سطر تکرار نمی شود و این قافیه سازی با قافیه سازی در شعر نیمایی همسویی نشان می دهد. به هر صورت قاریزاده در سروده های دیگر خود نیز همچنان دلبستۀ قافیه پردازی است. مثلاً در قطعۀ برگ ریزان:
باز بر شد ابر تیره
باد و باران را پذیره
رعد می کوبد تبیره
مرگ شد درباغ چیره
سیر دارد در گلستان
برگریزان
برگریزان
*
نی طراوت نی بهاری
نی گلی نی سبزه زاری
نی صدای آبشاری
باغ گویی شد به زاری
زار نالد مرغ نالان
برگریزان
برگریزان
به هرصورت در هنجار شکنی های قاریزاده استفادۀ گسترده از قافیه را میتوان نوع محافظه کاری در شاعری او دانست. او با آن که میخواهد از روی دیوارهای پست و بلند اوزان عروضی آن سوی خیز بردارد، بااین حال او این تغیر اندک را با به کار گیری قافیه در پایان هر سطر جبران کند. شاید هم محافظه کاری ادبی روزگار شاعر است که نمی گذارد تا شاعر تمام نیروی آفرینشی خود را در اوزان آزاد عروضی رها سازد.
تصاویر در شعرهای آزاد قاریزاده هنوز با هم در نمی آمیزند؛ بلکه شانه به شانه در کنار هم تا آخر شعر راه می زنند و چنین است که با اندکی از تغیرات ساختاری، این گونه شعرهای او به مثنوی شباهت پیدا می کند. البته چنین امری را میتوان در شعر شماری از شاعران این دوره که کوشیده اند تا درعروض آزاد شعر بسرایند، پیدا کرد.
درکتاب« منتخب اشعار» ضیا قاریزاده شعرهایی زیر نام « نمونه های شعرنو» نیز آمده است. اگر این جا هدف از شعر نو همان شعر در عروض آزاد و یا عروض نیمایی باشد، باید گفت که این شعرها شعر نو به این مفهوم خاص نیستند؛ بلکه این شعرها ساختاری دارند بیشتر همانند مستزاد که این فرم یکی از فرم های کهن در شعرپارسیدری دری است. مثلاً در قطعۀ« فریاد از این دل» می خوانیم:
گشتیم آخر بر باد از این دل
فریاد از این دل
فریاد از این دل
باشد که گردیم آزاد از این دل
فریاد از این دل
فریاد از این دل
سر تا به پایش یم قطره خون است
اما دو عالم شور و جنون است
جور و ستم شد ایجاد از این دل
فریاد از این دل
فریاد از این دل
یا در قطعۀ « ترانۀ وطن » که نوع بحر طویل میتواند باشد.
وطنم ای وطنم ای وطن شیرینم
تودل وجان منی، گل و ریحان منی، باغ و بوستان منی
گل امید مدام از چمنت می چینم
وطنم ای وطنم ای وطن شیرینم
سرومن سوسن من، گل من گلشن من ،دیدۀ روشن من
چمنم ای چمنم ای چمن رنگینم
چمنم ای چمنم ای چمن رنگینم
فکر می کنم قاریزاده پس از یک دوره تلاش در جهت سرایش در عروض آزاد، دوباره به پشت مرزهای متعارف، غزل، قطعه، مثنوی و چهار پاره برگشت و دیگر نخواست ازپشت سیم خاردار آن مرزها گامی به بیرون گذارد.
کبوتر بام بلند موسیقی
یکی از تاثیر گذارترین و خیال انگیزترین صداها در ذهن و روان من صدای کبوتر است هیپچگاهی تاثیرگذاری این آواز جادویی در من کاهش نیافت. کبوتر از همان آوان نوجوانی برای من نام بزرگ و پرشکوهی بود. در آغاز نمی دانستم که این کبوتر کیست؛ اما بعدها به من گفتند که این کبوتر همان شاعر ارجمند ضیا قاریزاده است. از همان آوان نوجوانی هربارکه می شنیدم :
مشک تازه می بارد ابر بهمن کابل
موج سبزه می کارد کوی و برزن کابل
کابل در نظرم چنان پاره یی از بهشت قامت می افراشت. من نمی خواهم این شعر را با شعر صایب تبریزی :
خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهساراش
که ناخن بردل گل می زند مژگان هر خاراش
مقایسته کنم ؛ و لی با این آهنگ قاریزاده و شعر صایب زمانی آشنا شدم که هنوز در دهکدۀ خود در جرشاه بابا زنده گی می کردم و کابل آرمان شهر من بود. می خواهم بگویم آهنگ قاریزاده دنیای گستردهیی از زیباییهای ناشناخته را در برابر من می گشود .مانند آن بود که این آهنگ را تماشا می کردم نه آن که می شنیدم. در حالی که شعر بلند صایب این همه هیجان و خیال را در من بر نمی انگیخت.
این آهنگ به نام کبوتر به نشر می رسید. بعد ها که به کابل آمدم فهمیدم که این کبوتر بلند پرواز آسمان شعر و آواز، شاعر بزرگوار قاریزاده است.
درست نمی دانم که شعر (غلام همت والای بابه خارکشم که خارغم کشد و منت خسان نکشد) را در کدام صنف ابتداییه یا میانه خوانده بودم، به هرحال این یکی از شعرهای است که پیوسته در ذهن من حضور داشته است.
قاریزاده باری در گفت وگویی با حنیفه فریور در سایت فانوس هنر گفته بود که او در آرشیف یا بایگانی رادیو تلویزیون افغانستان از 25تا 30 آهنگ دارد. همین آهنگهای معدود نشان می دهد که او نه تنها به زیبایی آواز میخواند؛ بلکه یک آهنگ ساز موفق نیز هست. او بر غزلهای خود آهنگ می ساخت و آن را اجرا می کرد. غیر از این او بر شعر شاعران دیگر نیز آهنگهایی نیز ساخته است.
پاره یی از شعرهای او به وسیلۀ شماری از آوازخوانان سرشناش کشور اجرا شده است. چنان که استاد رحیم بخش این غزلهای زیبای قاریزاده را استادانه اجرا کرده که در موسیقی افغانستان جایگاه بسیار بلندی دارد:
شانه دو دسته می زند طرۀ تابدار را
ماه دو هفته می درد پردۀ شام تا را
جلوۀ دلکش قد اش، جوش و طراوت خد اش
می کشد از چمن برون سرو گل و بهار را
عشق زند به بیستون تیشه به فرق کوهکن
لاله به خون گرفته است این همه کوهسار را
ساقی نو نهال من رحم نما به حال من
یک دو پیاله می بده عاشق بیقرار را
چون زیکی دو ساتگین رفع کسالت ام نشد
به که چو توبه بشکنم ، این سر پرخمار را
ذوق وصال او ضیا مایۀ هستی من است
بر دو جهان نمی دهم لذت انتظار را
هرچند ابزار های تصویر دراین شعر تازه وبکر نیستند، یعنی همان ماه دوهفته است، پردۀ شام تار است، بی ستون است وتیشۀ فرهاد و ساقی نو نهال و ساتگین؛ ولی با این همه، تصاویر در این غزل از چنان پویایی بر خوردار است که ذهن خواننده و شنونده را در همان نخستین مصراع ازجای بر می کند و با خود می برد.
قاریزاده در این شعر با به کار گیری قافیههای درونی شعر را از موسیقایی گستردهیی بهره مند ساخته است.
این شعربا این موسیقایی و روانی آنگاه که با صدا و آهنگ استاد رحیم بخش درمی آمیزد خود به دریاچهیی شفافی از عشق و زیبایی بدل می شود.
پارهیی از آهنگهای قاریزاده به وسیلۀ شماری از آوازخوان نامآور کشور بازخوانی شده است. میتوان گفت که قاریزاده در عرصۀ موسیقی افغانستان یک چهرۀ تاثیرگذار بوده است. ناشناس شماری از آهنگهای او از جمله آهنگ « بیا شبهای مهتاب است» را با پیروری از طرز و شیوۀ آوازخوانی او اجرا کرده است. به همینگونه ناشناس در اجرای شماری از غزلهای بیدل به دنبال قاریزاده گام برداشته است. یک مقایسه در میان آهنگهای قاریزاده و آهنگهای نخستین ناشناس نشان میدهد که ناشناس از شیوه آوازخوانی قاریزاده متاثر است.به هرصورت من در این ارتباط برداشت و دریافت خود را مینویسم. بحث دقیق در این زمینه را میگذاریم به دانشمندان عرصۀ موسیقی.
یکی دو پرسش
آن گاه که شعرهای قاریزاده در کتاب « اشعارنو» را می خوانی، بیدرنگ این پرسش در ذهن تو بیدار می شود که چرا قاریزاده پس از سرودن همان چند شعر معدود در عروض آزاد، دیگر نخواست تا سرایش در چنین اوزانی را پی گیری کند.
پرسش دیگر این که چرا کبوتر پس از پرواز ازبام بلند همان چند سرود، دیگر برنگشت و آوازی نخواند؟ ظاهراً او از سرایش درعروض آزاد و موسیقی فاصله گرفت و به خاموشی تن در داد. با این حال نمیتوان دلیل این خاموشی را دریافت. شاید در جدال سنت و نوگرایی او بیشتر به استدلال سنتگرایان باور مند گردید.
در مورد پرسش نخست میتوان پنداشت که او با میل خود دوباره به آغوش اوزان عروضی برگشت و اما در مورد سکوت او در پیوند به آواز خوانی شاید رشته دشواریهایی اجتماعی چنان سدی در برابر او ایستاد و او را به خاموشی وا داشت.
نکتۀ دیگر این که آهنگ های قاریزاده با وجود این کیفیت بزرگ هنری کمتر در رادیو افغانستان مجال نشر مییافت. آیا این یک امرتصادفی بود و یا تعمدی؟ من هم اکنون به این پرسش ها پاسخی ندارم . تنها می خواهم بگویم خاموشی قاریزاده چه در زمینۀ شعر آزادعروضی و چه درعرصۀ موسیقی، اندوه بزرگی است که شعر و موسیقی افغانستان در چند دهۀ گذشته آن را چنان کوله بار سنگینی بر دوش کشیده است.
چند خط شکسته از زنده گی قاریزاده
ضیا قاریزاده به سال 1301خورشیدی در کابل چشم به جهان گشود؛ اما در جلد سوم دانشنامۀ ادب فارسی سال تولد او را 1300 خورشیدی نوشته اند.او در لیسۀ امانی که به اثر استبداد فرهنگی نادرخان به لیسۀ نجات تغیر نام یافته بود درس خواند. آن گاه که آموزش دورۀ لیسه را به پایان آورد، درهمان لیسه به حیث آموزگار پذیرفته شد. پدرش دوست محمد نام داشت وقاری قران بود. از همان دوران کودکی و نوجوانی نسبت به ادبیات علاقهیی ژرفی داشت. این علاقمندی بعدها او را به سوی شعر و تحقیقات ادبی کشاند. در مکتب اقبال آن را یافت تا از محضر استاد شایق افندی فیض ببرد.
زبانهای ترکی و انگلیسی را می دانست. زمانی هم عضوانجمن تاریخ بود. به سال 1333 خورشیدی به حیث نمایندۀ فرهنگی افغانستان به تر کیه رفت . در زنده گی نامۀ او گفته شده است که او
در ترکیه به آموزش های بیشتر ادبی پرداخت و به شاگردی دانشمند سرشناس ترک احمد آتش در آمد.
قاریزاده مدت زمانی رییس تیاتر معارف بود. نمایشنامه هایی نیز نوشته که بیشتر این نمایشنامه به وسیلۀ هنرمندان کشوردر تیاتر معارف اجرا شده است. او در یک گفت و گویی در« فانوس هنر» در پیوند به نمایشنامه نویسی و کار خویش درتیاتر چنین گفته است:« من سالهای زیادی در ساحۀ تیاتر دست به کار بوده ام. مدتی به حیث آمر پوهنی ننداری(تیاتر معارف) خدمت کرده ام. چندین نمایشنامه نوشتهام که هنرمندانی چون آقای سرور، مزیده سرور، قیوم بیسد،عبدالرحمان بینا و دیگران در آن نقش بازی کرده اند. از جملۀ نمایشنامه ها فعلاً نمایشنامۀ "شام غریبان " را به خاطر دارم و فراموش نمی کنم وقتی دوست خوبم غلام محمد غبار این نمایشنامۀ تاثیر آور را تماشا می کرد به حال بیچارهگان و مستمندان اشک می ریخت. وی ازمن خواست تا اغنیا وسرمایه داران را جهت دیدن آن نمایشنامه دعوت نمایم تا بلکه دل های شان نرم شده، مردم بی بضاعت و فقیر را کمک و معاونت نمایند.»
در دانشنامۀ ادب فارسی از این کتابها و آثار قاریزاده نام برده شده است.
* - خزان زنده گی، کابل ، سال نشر 1330 خورشیدی
* - نینواز یا ارمغان کهسار،کابل، سال نشر،1332 خورشیدی
* - هدف ، سال نشر، کابل،1337
* - اشعار نو، کابل،1336
* - پیام باختر،1330
* - زبان طبیعت،1330
* - منتخب اشعا، کابل،1346
به همینگونه منظومه هایی به نام آزاده گان و رفیق سفر نیز ازقاریزاده به نشررسیده است. غیر از این نوشته ها و شعرهای فراوانی از قاریزاده در رسانههای چاپی کشور به نشررسیده که تصور نمی رود که تا کنون گرد آوری شده باشند.
قاریزاده به سال 1992 کشور را ترک کرد و سرانجام کشتی شکستۀ آواره گی او در ساحل کانادا لنگر انداخت. او در شهر تورینتو کانادا زنده گی می کرد. در همین شهر بود که به روز یک شنبه سیزدهم جنوری 2008 برابر با 23 جدی 1386 خورشیدی کبوتر زندهگی او از بام غمناک غربت رو به سوی آسمانهای ابدیت پرواز کرد. سفرش مبارک باد ودروازه های بهشت به رویش گشوده!
پیکر قاریزاده را به کابل آوردند و به روز شنبه (19) جنوری 2008 برابر با 29 جدی 1386 به خاک اش سپردند . روانش شاد باد!
قاریزاده در روزهای آخرین زندهگی اش مرثیه یی برای خود سروده بود، شاید آخرین شعر او باشد. این جا مصراع هایی از این مرثیه را می آوریم و این دفتر اندوه را می بندیم.
ما که مردیم های و هونکنید
هیچ در مرگ من غلو نکنید
بی صدایم به خاک بسپارید
مرگم اعلان رادیو نکنید
غسل خود کردهام به خون جگر
رو به رویم به مرده شو نکنید
این روزها ابر بهمن کابل روی گور قاریزاده یک وجب برف تازه ریخته و آن را به تپۀ نقریینی بدل کرده است. فردا موجی از گل وسبزه از آن سر خواهد زد و این غزل او را اندوهگینانه برای فرداییان زمزمه خواهد کرد: ,
گذشتیم از همه دنیا گذشتیم
ز دنیا و زمافیها گذشتیم
بسان موجههای بی سر انجام
به بیتابی از این دریا گذشتیم
کف خاکستری از کاروانی
به جا ماندیم و زین صحرا گذشتیم
چو اشک از دیدۀ مجنون چکیدیم
چو دود از خیمۀ لیلا گذشتیم
چو رنگین آرزو های رمیده
خیالی گشته از دلها گذشتیم
زساز و برگ هستی دل گرفتیم
سکندروار بر دارا گذشتیم
افقها دور و دلها بود نزدیک
به نزدیکی ز دوری ها گذشتیم
خبر از حال خود دیگر نداریم
ضیا امروز از فردا گذشتیم
پایان
.....................................................................................................................................