استفاده از مطالب رنگین با ذکر ماخذ آزاد است
محمد اکبر قریشی
حامد کرزی مداری اجنت امریکا گاهی در کابل برلین انقره سر میزند !
تعداد از سیاسیون جنرال های ماشینی ستون پنجم از دست چار طالب پاکستان شب درمیان بشمول
اشرف غنی رفیق های معاملهگر شان فراری شدند عده دیگر به امر دولت های سیا با پاسپورت های خارجی که به همان کشور هایکه جاسوسی میکردند رسیده اند (حامد جان کرزی ) تمام دستگاهی دولتی را اهسته اهسته برای برادران طالبان پنجابی خود تسلیم نموده میرفت حامد جان 2000 حیوانات وحشی قاتل جانی مافیا ادم کش تروریست را از زندان بکرام اشرف جان 5000 زندانی از پلچرخی ودیگر زندان ها کشور ازادساخته بودند بعدا اشرف جان بادار دسته ان بشمول ستون پنجم از طالب ها خواهش نمودند بشمول حامدکرزی عبدالله وارد کابل شدند همان کسانیکه مدت 60 سال خون مردم ملت خورده بودند پول های دزدی را درخارج کشور ذخیره نموده اند
جای جایداد های قصر های شان همرا شهرک های شان پیش طالب گروگان میباشد بنابرین همه دلالان سیاسی اقتصادی روسپی های پارلمان جنرال های ماشینی شورا نظار وحزب وحدت ودیگر انسان های پلید دوره هم جمع شده اند
( شورا مقاومت را در ترکیه )تشگیل نمودند (اقای محقق ماهیچه خوررا ریس کمیته سیاسی )تعین نموده اند شما قضاوت نماید که این جنایتکار تاتوانست در حق هزار هاتا چی اندازه خیانت کرده است ومیکنند امرور بنام خلیلی محقق دانش هزاره هارا ترورکوچ اجباری خانه هاشان را اتش میزنند ازانها خبرندارند در پنجشیر چی حال است بچه ای ملا زیانی برادران مسعود در هرات ننگرهار کندوز همه به اتش خون کشانیده شدند زنان در زندانهای طالبانی تجاوز وجنایت صورت میگیرد بلاخره برای حامدکرزی دستگاهی سیا امریکا وظیفه سفر را از سفارت امریکا درکابل داده وهدایت گرفته تا همرا سگهای سیاسی اقتصادی که در ظرف 60سال پول های کمکی دزدی چور نموده اند اگر با (سی ای ای )سازش نکنید ما همرا تان حسابی داریم این پیام جاسوس گلان شان که کشور را به جوی خون تبدیل نموده است برای جنایتکاران جاسوسان خاینین ملت پیام امریکا برده است اومردم شریف ونجیب از خواب بیدارشوید پشتی این خاینین وطن فروشتان دلالان سیاسی استاد نشوید دربدر خاک بسر می شوید در هر کشور که حامد کرزی وامثال ان امد برویش لعنت و تف انداخته بروید نه در خانه های تان مهماننش نکنید خیانت است جوانان وزنان مبارز باشهامت درسرتاس افغانستان مقابل طالبان جنک ازادی را اغاز نموده اند ازایشان دفاع نماید تصاویروطن فروشان دزدان دیده میتوانید طالبان راشما وطن پرستان وزنان باشهامت گم میکنید نه خاینین تصاویر کاپی است
..........................................
محمد حیدر اختر
حمله تروریستی بر آموزشگاه در غرب کابل
تمام مردم افغانستان را در سراسر دنیا سوگوار ساخت
قسمی که از طریق رسانه ها و صفحات اجتماعی آگاهی حاصل کردیم، ساعت هفت و سی دقیقه صبح روز جمعه گذشته، یک مهاجم انتحاری قبل از اینکه وارد صنف درسی شود و مواد منفجره همراهش را انفجار دهد، دو نفر از محافظان این مرکز را به شهادت رسانید. این مهاجم پیش از انفجار به سمت دانش آموزان نیز تیراندازی کرده است. دانش آموزانی که جز قلم وکتاب و دلهای پاک برای آموزش چیزی نداشتند.علاوه بر کشتهشدگان، دهها نفر در این حمله زخم برداشتند و بیشتر قربانیان این حمله، دختران هستند.
بعد از این واقعۀ دلخراش، سازمان ملل متحد، دیپلماتهای غربی، سازمانهای حقوق بشری و رهبران سیاسی افغانستان و برخی از کشورهای منطقه این حمله انتحاری مرگبار به یک مرکز آموزشی در ناحیه هزارهنشین دشت برچی کابل را محکوم کردند.
تعداد فراوانی از خانم ها در شهر کابل و ولایات افغانستان دست به تظاهرات زدند و همچنان در خارج از کشور مردم شریف و با احساس ما با دایر نمودن تظاهرات و مجالس ترحیم این عمل وحشیانه را تقبیح کردند.
تا جایی که دیده می شود این عمل تروریستی اکثریت تمام مردم افغانستان را در داخل و خارج از افغانستان سوگوار ساخته است و حتی برخی از برگذاری مجالس سرور و پای کوبی و یا بخش موسیقی در سمینارها امتناع ورزیدند.
ناشر وبسایت رنگین این حملۀ وحشیانه و نیت نسل کشی مردم نجیب و شریف هزارۀ وطن غمدار را به شدت محکوم نموده، آرزو دارد که عتکس العمل ها مسیر خوبی بگیرد.
..........................................
نصیر مهرین
رهبر القاعده در کابل کشته شد
و ما طیارۀ بدون سرنشین و "اجرای کنندۀ عدالت" نداریم!
الظواهری رهبر"القاعده" در کابل توسط طیارۀ بدون سرنشین امریکا کشته شده است. در پیوند با آن:
- حضور الظواهری در کابل نشان داد که گروه طالبان افزون بر ادامۀ حفظ افکار و کردارعقب مانده و ستمگرانۀ ضد انسانی علیه مردم ما، همچنان حامی و پناه دهندۀ دهشت افگنان مشهورجهانی است.
- رئیس جمهور ایالات متحدۀ امریکا، قتل الظواهری را "اجرای عدالت" نامید.
- دهشت افگنی که رنج بیشتر مظالم اش را مردم افغانستان دیده اند.
- این خبر برای ملیون ها انسانی که در چنگال خونین وسیاه دهشت افگنان طالبان، مظلومانه به سر می برند، آیا تبسم آمیخته با اندوه و درد را نیز بار نخواهد آورد. زیرا تحویل دهی قدرت به یک گروه تروریستی – دهشت افگن، بی عدالتی بود و با چنین تبعات.
- پیداست که این معاهدۀ دوحه(توطئه آمیخته با شیطنت خلیلزاد)، کمترمزخرف نبوده است.
- مشکل با طالبان، در محدودۀ بازگشایی مکاتب دختران پایان نمی یابد. آنها روزی مدارس مغز شویی را با ترویج مضامین انسان ستیزانه باز خواهند کرد، اما از تروریست دوستی، تحجر و ابعاد تبعیض های ننگین فرو نخواهند آمد.
- تجارب جهانی و اوضاع کشور ما حاکی از آنست که تحقق عدالت زمانی میسر تواند شد که عدالت خواهی در افغانستان به ثمر بنشیند ومردم دارندۀ نهاد های عدالت خواه و حکومت تأمین کنندۀ عدالت شوند.
- رهایی مردم افغانستان از زیر تسلط خونبار واسارت مرکبار طالبان، نه با طیاره های بمب افگن بدون سرنشین میسر است ونه مردم آنرا دارند. مردمی که شب وروز درد میکشند، نیاز به ایجاد تشکلهای نجاتبخش، همسویی وهماهنگی آنها بر بنیاد تأمین عدالت اجتماعی، رفع هرگونه تبعیض جنسیتی واجتماعی و... دارند که حکومت غیر دینی به آن چهرۀ شفاف تر می بخشد.
*الظواهر در منطقۀ شیرپور با خانواده اش در پناه طالبان به سر می برد.
*عکس از صفحۀ فارسی بی بی سی.. 2 اگست 2022
..........................................
عتیق الله نایب خیل
جوبایدن چه گفت؟
«اگر فکر میکنید کسی میتواند افغانستان را در یک دولت واحد متحد کند، دستتان را بلند کنید».
قدیمی ها می گفتند که: وقتی انگشت اتهام و ملامت را به سمت کسی نشانه می رویم باید توجه داشته باشیم که چهار انگشت دیگر به طرف خودماست.
هیچ کشوری، مخصوصاً کشورهای استعماری بزرگ، بدون داشتن مقاصد سیاسی و سود آوری برای شان، کمک های بلاعوض و مفت و مجانی، در اختیار کشورهای دیگر قرار نمی دهند.
ایالات متحدۀ امریکا بعد از حادثۀ یازده سپتمبر به افغانستان لشکرکشی کرد و با سقوط امارت طالبانی حکومت دست نشانده اش را رویکار آورد. حالا که منافع اش ایجاب نمی کرد در افغانستان باقی بماند، راه اش را گرفت و رفت. جوبایدن هم برای این که رسوایی اش در بیرون رفت عجولانه و برنامه ریزی ناشده اش از افغانستان را توجیه نماید انگشت ملامت به سوی مردم ما دراز می نماید، غافل از این که چهار انگشت دیگر به جانب خودش است و به این بهانه نمی تواند جنایتِ بازی با سرنوشت مردم را کتمان نماید.
جانب دیگر این است که اگر ما هم انگشت ملامت به سوی جوبایدن دراز می کنیم، باید بپذیریم که چهار انگشت ملامت دیگر به طرف خودماست. کجای این گفته اش غلط است که: «اگر فکر میکنید کسی میتواند افغانستان را در یک دولت واحد متحد کند، دست تان را بلند کنید».
.....................................
عتیق الله نایب خیل
مثلث خبیثه!
زلمی خلیلزاد، نمایندۀ ویژۀ امریکا در امور افغانستان، از جانب وزارت خارجۀ ایالات متحدۀ امریکا از وظیفه اش سبکدوش گردید. قربانی شدن او مثلثی را تکمیل کرد که در بیست سال اخیر بیشترین تلاش را در حفظ نیروهای تروریست طالبی و نقش فعال در به قدرت رسیدن دوبارۀ این گروه متحجر قرون وسطایی داشتند.
به همه گان معلوم است که سلاح و مهمات و هرنوع امکانات لوژیستیکی و جاهای امن برای گروه تروریست طالب به وسیلۀ پاکستان مهیا ساخته می شد و مشروعیت بین المللی اش نتیجۀ کار همین مثلث خبیثه، خلیل زاد، حامد کرزی و اشرف غنی است.
بدون شک پالیسی سازان سیاست خارجی ایالات متحده سیستم سرمایه داری حاکم بر این کشور است؛ ولی این سیستم مشوره های لازم و ضروری را از افرادی می گیرد که از اوضاع کشورهای مورد بحث مطلع باشند. بنابرآن نقش افراد را در تعیین این پالیسی ها و سیاست ها نمی توان نادیده گرفت. نقشی را که حامد کرزی، اشرف غنی و زلمی خلیلزاد در بیست سال اخیر ایفا کردند فاجعه یی را بر کشور تحمیل کردند که نتیجه طبیعی اش به قدرت رسانیدن طالبان بود.
این سه شخص اما نه تنها از نتیجۀ کارشان نفعی نبردند؛ بلکه روسیاهی ابدی نیز نصیب شان گردید. خلیلزاد به استعفا جبری سوق داده شد، اشرف غنی به صورت شرم آوری از کشور فرار کرد و حامد کرزی دورۀ تحقیرآمیزی را در داخل کشور سپری می کند و نامش نیز از میدان هوایی کابل حذف گردید. (همین یک نکته آمدن طالبان مثبت است که از اثر آن این مثلث خبیثه حذف شد.)
..........................................
داکتر لعلزاد
چه باید کرد ؟
برنامه غنی «ادامه راه نجیب با آموزش از تجربه ناکام او» است !
? آنچه غنی می خواهد «ادامه حکومت خودش تا پایان دوره ۵ ساله»، «چوروچپاول بیشتر دارایی های عامه» و در نهایت، «تجهیز/اکمال بیشتر طالبان» (برای ادامهی افغانیزه/پشتونیزه سازی کامل کشور) است!
? «تخلیه شهرستان ها»، «ملیشه سازی دولتی» و «دفاع از مراکز ولایات» (به ویژه شهرهای بزرگ/عمده)، دقیقا ادامه برنامه داکتر نجیب است که شاید بتواند عمر حکومت غنی در ارگ کابل را اندکی دراز کند (دیگر برای او هیچ مهم نیست که در شهرستان/ولایت ها چه می گذرد، روزانه چند نفر کشته می شوند و یا مردم با چه قحطی و قیمتی و مصیبت ها گرفتار می شوند)!
? حال، غنی می داند که طالبان آنقدر تقویه، تجهیز و اکمال شده اند و در تمام شهرستان ها آنقدر گسترش یافته اند که وارث بالاستحقاق و جانشین بلامنازعه قدرت او برای مدت های طولانی تر خواهند بود (زیرا او از یک سو با نابود سازی مستحکم ترین «پشت جبهات مقاومت» در گام اول، خواست که از «تجربه ناکام تسلیمی شهر کابل توسط نجیب به حکمتیار» جلوگیری کند و از سوی دیگر، رهبران و بزرگان اقوام غیرپشتون را آنقدر خسی و آلوده در فساد خود ساخته است که هیچیک از آن ها «شهامت مقاومت» یا «ادعای زعامت» در کشور را ندارند... با آنکه «میدان برای همگان باز است»)!
? اثبات گفته های بالا را می توان در این «ادعا» و در «میدان عمل» دید که «غنی هرگز در صدد سرکوب طالبان و پاک سازی آن ها از شهرستان ها نبوده و نمی باشد» (او فقط می خواهد که به کمک «ملیشه های دولتی و نیروهای امنیتی» خود از سقوط شهرهای بزرگ/عمده جلوگیری کند… اگر بتواند)!
? غنی با این برنامه، «تا که می چلد، می چلاند» (ادامه حکومت تا سقوط و پس از آن نوبت طالبان کرام)!
+ + +
? در چنین اوضاع و احوال، وظیفه «نسل جوان» است که با تحلیل شرایط عینی (گیرماندن در بین دو «آسیا-سنگ») و تجربه/الگوی ماندگار مسعود بزرگ، بیندیشند که چگونه می توانند خود را حفظ کنند، منسجم شوند، رهبری خود را بوجود آورند، پایگاه های مقاومت خود را ایجاد کنند، لابیگری نمایند، ارتباطات (داخلی و خارجی) خود را گسترش دهند، حلقات خود را با هم وصل کنند و به «مبارزه و مقاومت» ادامه دهند...
? اگر کسانی توان ایجاد پایگاه و شهامت مقاومت در مقابل غنی/طالب را دارند، فراخوان «پیوستن افراد و نیروهای امنیتی» به پایگاه خود را صادر کنند، تا افراد و نیروهای عدالتخواه که نمی خواهند بیهوده در صفوف غنی/طالب کشته شوند، به پایگاه آن ها مراجعه کنند و «چوب سوخت ملیشه های دولتی و طالبی» نشوند...
..........................................
نعیم اساس، پاریس
خروج نیروهای امریکایی از افغانستان،
برنده اصلی ای اس ای پاکستان
امریکا یکبار دیگر افغانستان را به مرکز تمام نا امنی های جهان مبدل کرد و بدست گرگان ای اس ای پاکستان تسلیم میکند. ادارات استخبارات پاکستان که با استفاده از ستون پنجم نظام افغانستان را متلاشی کرده، توانست با مهارت خاص یک گروه جاهل و قرون اوستایی را مشروعیت بین المللی دهند وبا هزار نیرنگ و دروغ جهان را به کمک لا بگری های چند خارجی افغان تبار قوم پرست فریب دهند و این موجودات عصر حجر را بر گرده های مردم مظلوم افغانستان حاکم سازند.
افغانستان وارد یک جنگ داخلی و قومی خواهد شد؟ پرسیدن این سوال چند سال پیش پوچ به نظر می رسید. نه در سال ۲۰۲۱. حادثه بهسود و مسلح شدن هزاران نفر در مناطق مرکزی، آغاز جنگ های قومی خواهد بود.
موجودیت یک نظام پو شالی، ضعیف و وابسته به امریکا، نداشتن یک تعریف درست از دشمن، نبود یک الترنتیف سیاسی ملی و تمایلات قومی دولتمردان افغانستان، با خروج نیروی های خارجی از این کشور، خطر از هم پاشیدن رژیم فعلی، گرفتن قدرت توسط طالبان، و جنگ داخلی را در بر دارد.
جنگ داخلی چیست و چه وقت باوجود می آید؟
جنگ های داخلی معمولاً زمانی بو جود می آیند که بخشی از مردم احساس ظلم جدی را می کنند و وقتی معتقدند که هیچ چیز دیگری جز مبارزه مسلحانه نمی تواند شرایط را اصلاح کند.
چه کسی در افغانستان احساس ظلم می کند؟ با گرفتن قدرت توسط طالبان، اکثریت جامعه، هم از مرد وزن، اقلیت های قومی و مذهبی، نخبگان، جوانان آزاد اندیش و زنان که بیشتر از ۵۰ فیصد نفوس جامعه را تشکیل میدهند، تحت تظلم طالبان قرار خواهند گرفت. قوم پرستی، زن ستیزی و تبعیضات مذهبی نزد طالبان هنوز یک پدیده عادی و نور مال به نظر میخورد .
آیا خروج نیروی امریکایی از افغانستان نگران کننده است؟
اگر مذاکرات صلح به پیروزی نرسد، خشونت های قومی ممکن است پس از خروج نیروی های امریکایی بروز کند. اشرف غنی که خود معمار حالت فعلی است، با حامد کرزی و یک حلقه خبیثه طالبان را به مشروعیت بین المللی رسانده است و امکان دارد قدرت را برایشان به یک شکلی تسلیم دهد. در این صورت جنگ قومی می تواند به راحتی آغاز شود و از آنجا جنگ داخلی سرتاسری بو جود آید.
برخی از گروه های مسلح از اقلیت های قومی می توانند تلاش های خود را در وجود یک جنبش دموکراتیک ، جبهه متحد ملی، برای مقابله با توسعه طلبی طالبان اغازکنند.
اما اگر یک رژیم وجود میداشت که تصور می شود می تواند این شبح جنگ داخلی را دفع کند ، این دموکراسی است.
..........................................
نصیرمهرین
آیا جنایت نیست؟
در ادامۀ انتشار سلسله یی از خبرهای فضیحت بار از دستگاه حکومتی افغانستان، آنچه که مقامات مسؤول در برابر زنان ودختران معیوب ومعلول انجام داده اند، حکومت افغانستان را در این زمینه و نیزخرابی نظام صحی، در سطح جهان مقام نخست بخشید.
به نقل از آژانس خبررسانی آلمان Dpa، دیده بان حقوق بشر، شام دوشنبه( 27 آپریل 2020) در نیویارک (همجنان درکابل) اعلام داشت که "در افغانستان، زنان معیوب در سطوح گوناگون در معرض استفادۀ سؤ مقامات مسؤول قرار گرفته اند."
در این گزارش درحالی که از بی مسؤولیتی مقامات حکومتی افغانستان در برابر همه معیوبین یادآوری شده، اما اشارۀ ویژه بر رفتارهای دارد که در برابر دختران و زنان چهره نموده است.
بی اعتنایی درامورصحی، آموزشی ونیازهای اجتماعی معیوبین را عمل وحشیانۀ استفادۀ سؤ جنسی نیز به نمایش نهاده است که هنگام مراجعه برای رفع نیازها از طرف مقامات مسؤول حکومتی مواجه شده اند.
مظلومان و دردمندانی را در نظر آوریم که با تأثیر پذیری از ناهنجای های گوناگون در جامعه، از نظر بدنی ویا روحی معیوب شده و ملیونها دالر برای آنها اختصاص داده شده است، اما حکومتی های فاسد، آنرا نه در خدمت معیبوبین، بلکه معیوبین را در خدمت اغراض بیشرمانۀ خود قرار داده اند.
نمی گویم که شنیدن رفتارسؤ با زنان و دختران معلول ومعیوب و ظلم در حق آنها برایم تکاندهنده بود. حتا نمی گویم که آزاردهنده بود. زیرا شنیدن چنین خبری دور از تصور وانتظارنبود ونیست. امتیازگیران و گرداننده گان حکومتهای خائن، دست نشانده وپوشالی از جمله مافیایی که اشرف غنی گردآورده است، چنان لگام گسیخته برجان و مال و ناموس مردم تاخته و آزارها رسانیده اند که من و مایی با آن آزارها زیسته وشب را به یاد آزار دیده گان به سحر برده، به قدر کافی رنج نویس و درد سرا شده ایم. شنیدن چنین خبرها به دامنۀ نفرت واندیشیدن به نیازگم شدن روی این دارودسته های فاقد احساس انسانی و بی اعتنا به حد اقل وظایفی که در محافظت حتا انسان معیوب و معلول دارند، می انجامد. ***
یادآوری: عکس از متن انگلیسی گزارش Human Rights Watch گرفته شده است. برای مراجعه به این منابع: https://www.hrw.org/video-photos/video/2020/04/27/afghanistan-women-disabilities-face-systemic-abuse.
.................................................................
محمد عارف منصوری
چرا از گذشته عبرت نمى گيريم ؟
سقوط حكومت داكتر نجيب، از اقدام قومگرايانه و تعصب آلودى آغاز شد كه بقول فريد مزدك از اعضاى رهبرى حزب وطن، نجيب مى خواست يك جنرال پشتون را روى سينه اقوام غير پشتون بنشاند و توسط جمعه اسك، شمال را كه آبستن بحران بود، مهار كند. اما علاوه بر آن كه مهار نشد. وخامت روزافزون وضعيت، منجر به سقوط رژيم و برچيده شدن حاكميت چهارده ساله چپ در افغانستان گرديد.
حالا نيز اشرف غنى احمدزى، سلاله نجيب احمدزى، يكى ديگر از هم قبيله هايش را بنام جنرال ولى احمدزى قوماندان قول اردوى ٢٠٩ شاهين در شمال تؤظيف نموده تا زهر چشمى باشد به سه محورقدرت محلى يعنى جنرال عبدالرشيد دوستم، استاد عطاء محمد نور و حاجى محمد محقق كه هر يكى از نفوذ گسترده ىدرشمال برخوردارند.
بى ترديد اين گونه اقدامات قومگرايانه، آن هم در آستانه خروج احتمالى سربازان خارجى و ورود احتمالى طالبان در ساختار قدرت كه امكان بروز مجدد تقابل هاى قومى و استخوان شكنى هاى دهه نود را بعيد نمى نماياند، نه تنها به ضرر حاكميت نيمبند و فاقد مشروعيت ارگ است بلكه هرگز با منافع و مصالح كل افغانستان مطابقت ندارد.
شايد غنى چنين محاسبه نموده باشد كه جنرال دوستم مهره ى منزوى صحنه سياسى افغانستان است كه ديگر توان مانور هاى قبلى را ندارد و خطرى از ناحيه وى متصور نيست. اما تاريخ نشان داده كه بزرگترين بحرانات سياسى و اجتماعى از جرقه ى حوادث كوچكى مشتعل گرديده.
همان طور كه زوال حكومت كمونيستى از اختلاف درون حزبى و سركشى و بغاوت جنرال مومن اندرابى كه خود عضو حزب وطن بود، آغاز و دامنه ى آن با مخالفت هاى ديگران وسعت پيدا كرد تا منجر به دو پارچگى رهبرى حزب و دولت و فروپاشى كامل آن شد.
نمي دانم چرا سياستمردان بى درايت و بى كفايت افغانستان هيچ گاهى از گذر زمان و وقايع تلخ آن نمى آموزند و عبرت نمى گيرند.
..........................................
نصیر مهرین
چهره ی کمک و برادری
با تروریست ها عیانتر می شود
از قراین لشکر کشی هایی حکومت پاکستان که از دوماه به این سو علیه طالبان پاکستانی در پیش گرفته است، از دیدارهای ابلاغ نشده ی مقامات پاکستان و افغانستان، هجوم بخش وسیعی از تروریست ها از وزیرستان به سوی افغانستان، عیانترشدن آرزوهای جفا آمیز وضد مردمی رئیس جمهورکرزی ،که برای بازگشت طالبان دارد ( نه وفا به عهد وسوگند به قانون اساسی و نظامی که در رأس آن قرارگرفت) ، فرستادن پیام های علنی برای گروه جنایتکاری که هر روز دهشت و وحشت می آفریند، مانع شدن سهمگیری سلاح ثقیل علیه عملیات جمعی تروریست ها، آزاد نمودن تروریست ها از زندان ها وانکار از نقش تروریستی دگر باره ی آن ها، همه وهمه، از ایجاد فضایی حاکی است که کرزی و گروه ارگ نشین وی در واپسین ایام نکبت بارحکومت خویش ، خدمت به تروریسم را عیانتر می نمایند.
سوکمندانه نبود جنبش گسترده ومؤثر ضدتروریستی، که در برابر چنین خیانتی ایجاد مانع کند، فریبکاری قدرت های بزرگ و دروغ بودن مبارزه ی ضد تروریسمی که مردمان رنجدیده ی جوامع مانند افغانستان را تهدید می کند، دیدارها وعهد وپیمان هایی که در خفا با تروریست ها می بندند، همنوایی بیشتر وعمیق تر قدرت خواهان متقلب با تروریست ها و موجودیت اشخاص ونهاد های شبیه طالبان در جامعه؛ فضای پرمخاطره تری را در چشم انداز قرار می دهد. فضایی که می گوید: زندگی زنان ومردان، کودکان وشاگردان مکاتب ودانشگاهیان، مدافعین آزادی بیان، مدنی اندیشان، مدافعین رعایت کرامت انسانی، ومخالف اعمال اپارتاید اجتماعی وجنسی وملیون ها انسانی را که چند دهه است بار رنج و درد را بر شانه دارند، بازگشت وحشت آمیز ترین دست پرورده گان بن لادنی تهدید می کند.
سخنانی را که دیروزحامد کرزی بر زبان آورد، بوی عیانترشدن خدمت به طالبان و رشد خطری را می دهد. حامد کرزی با وجود جنایت های که طالبان انجام داده است، وهر روز سیر فزاینده یافته، به برادری محکم تر با آن ها اصرار ورزید. در کمال دیده درایی نقش تروریست هایی را که از زندان ها آزاد کرده بود، انکار کرد.
جدی گرفتن این خطر ومقابله با آن، مستلزم گسست از بی تفاوتی ،هماهنگی تحرکات پراگنده، سمت وسو یافتن فعال وهماهنگ آن علیه جهالت اندیشی هایی است که از دل خویش، تبهکاری ونابودی انسان و آرزو های انسانی را باز تولید می کند.
..........................................
محمد حیدر اختر
کودتای ننگین هفت ثور
به روز پنجشنبه هفتم ثور ( 1357)، خلقی ها وپرچمی ها علیه حکومت محمد داود خان کودتا کردند. آمادگی کودتا را از وقتی گرفته بودند که داودخان از تکیۀ بیشتر به اتحاد شوروی خود را کنار کشید وبا کشورهای عربی و ایران و روابط اقتصادی را روی دست گرفت. معلوم بود که امریکا هم خوش بود. قتل میر اکبر خیبر، مراسم دفن او وسخنرانی های سیاسی سبب شد که داود خان امر توقیف تعدادی از رهبران خلق وپرچم را بدهد. در آن وقت به خواهش شوروی و ضرورت کودتا هر دو جناح وابسته به شوروی وحد ت کرده بودند.
بلی آن ها کودتا کردند. از همان روز فجایع، جنایات ومردم آزاری تمام افغانستان را فرا گرفت. ملیون ها انسان آسیب دیدند. در اول وبرای چند ماه هر دو جناح در شکنجه واعدام ده ها هزار انسان سهم مشترک داشتند. بعدا خلقی های بی سواد، به همکاری دستگاهٔ جاسوسی " اکسا" تعداد زیادی را زندانی و یا به قتل رسانیدند. پرچمی ها از جنایات مشترک خودشان با خلقی ها چیزی نمی گویند. پرچمی ها که لفاظ وحیله گر تر ومنافقتر ازخلقی ها استند، جنایات زمان حکومت مشترک را به حفیظ الله امین ( خونخوار جاهل ) ارتباط می دهند. ولی وقتی که خودشان به وسیلۀ تجاوز شوروی قدرت را گرفتند، خاد دستگاه شکنجه وجاسوسی را به جای اکسا به کار انداختند. در وقت حکومت پرچمی ها خلقی های جنایتکار هم مشارکت داشتند. غیر از چند نفر آن ها . دروقت پرچمی ها چیزی که بسیارتر دامنه یافت، همان جنگ وبمبارد قوای شوروی و افغانستانی بود . قصبات ودهات ، شهرها ویران گردیدند. مهاجرت بیشتر شد. ملیون ها انسان سرگردان شدند.
بلی، کودتای سیاه روز هفتم ثور، یک فاجعه بود. مگر فاجعه آفرین ها که تعدادی با بدنامی مرده ویا کشته شده اند، تعدادی از آن ها با بی حیایی ، با پر رویی به لجبازی پرداخته حاضر نمی شوند که جنایات خود را قبول کنند. این عدم قبولی معلوم می کند که جهالت وو خونریزی های زیادی را مرتکب شده اند.
کار دیگر جانیان قاتل و وطنفروش خلقی – پرچمی، این است که دورۀ بعد از سقوط خود را از قدرت یا دوره حکومت جنگی مجاهدین را به رخ می کشند. وبه گفتۀ مردم " غت مغتولی " می کنند. هرکس که از تأثیر جنگ های مجاهدین انکار کند، دل خلق خدا را آزار می دهد که آزار دیده اند. مگر جنگ های مجاهدین قبلی جنایات، وطنفروشی خلقی پرچمی را به هیچ صورت پت وپنهان ویا توجیه نمی کند. هرکدام آن ها تقصیر ومسوولیت خود را به گردن دارند. واین هم قابل تذکر است که جنرال های قاتل عضو "کی جی بی" وعضو خلق وپرچم، در جنگ های ویرانگر مجاهدین وبربریت زمان طالبان،هم مشارکت داشتند.
پیام ما در این روز به مردم شریف ما، ،به اولادها و نواسه های جنایتکاران خلقی وپرچمی این است که آن ها را خوب وخوبتر بشناسند. آن ها را محکوم کنند. آن ها باید محاکمه شوند. وقتی گروه خادیست از فیس بوک وانترنیت وخارج نشینی استفاده می کند و به دفاع دوران وحشت می پردازد، ویا رئیس جنایتکاران خاد، داکتر نجیب را ستایش وتوصیف می کند، در زخم های مردم مظلوم، به بیوه های آن دوران، به مادران داغدیده وبه یتیم ها نمک پاشیده وتوهین می کنند.
در این روز به خانواده های محترمی که شهید داده اند و ستم کشیده اند، همدردی خود را ابراز داشته وبه روح شهدای پاک درود می فرستیم . هزاران نفرین به جانیان خلقی و پرچمی و خادیست ها.
...........................................
استاد پرتو نادری
حبیب الله بهجت و گامهای
نخستین به سوی نوگرایی
سید حبیبالله بهجت، یکی از پیشگامان شعر آزاد عروضی یا نیمایی در افغانستان است. او از چهارپاره آغاز کرد و رسید به شعر آزاد عروضی. از بهجت سه شعر به نامهای « پندار آن شب»، « شکست هوس» و «جام هوس» در کتاب «نوی شعرونه / اشعار نو » آمده است. این هم شعر « پندار هوس» که در قالب چهارپاره سروده شده است.
دیدم به خواب، دوش رخ نازنین تو
تابندهتر ز چهرۀ مهتاب شامگاه
چنگی زدم به موجۀ موی تو تا به صبح
بستم به پای مرغک دل حلقۀ گناه
درس گناه و فتنه بیاموخت چشم تو
چشم مرا و گفت که این عشق و آرزوست
افروختی به کنج دلم شعلههای عشق
گفتی: «به عشق زی که نظام جهان ازوست»
آن دم به خنده پای نهادی به سوی من
چون کوکب سحرگه به دامان آسمان
کردی تبسمی و من اندر پناه او
دادم ز خاطر آن همه رنج و غم جهان
من بودم و تو بودی و مهتاب و زهره بود
تا انتهای آن شب بیرنج و بیملال
من سر به سینۀ تو و تو بیخبر ز خویش
مهتاب بوسه بر تو همیزد به صد خیال
رفتی و رفت از دل من عشق و آرزو
این عشق و آرزوی دل غم رسیدهام
اکنون بیا و جان مرا با خودت ببر
کز این جهان و مردم او، رنج دیدهام
(نوی شعرونه/ اشعار نو، ص39-40)
در این شعر، شاعر رویای دیدار خود با معشوق را صحنه آرایی کرده است. مثلا آمدن معشوق به سوی شاعر، همان پدیدار شدن ستارۀ بامداد است در دامان آسمان. در این شعر گونهیی آمیزش تصویر پردازیهای کهنه با ترکیبهای تازه دیده میشود.
«مرغک دل» یک ترکیت کهنه و تکراری است؛ اما پای این مرغک به «حلقه گناه» بسته شده. حال این حلقۀ کناه تعبیری برای عشق است هر چند یک عشق رمانتیک. شاعر از افتادن خود به دام عشق میگوید؛ اما در نماد مرغک دل. تعبیر عشق به حلقۀ گناه برخاسته از همان دید رمانتیگ شاعرانۀ آن روزگار است.
این صحنه آرایی بر بنیاد یک رویای عاشقانه رنگ گرفته است که شگرد تازهیی برای چنین صحنه آراییهایی نیست. در شعر کلاسیک چنین شیوهیی بسار دیده شده است که شاعر در رویاهای خود با معشوق وصالی داشته است.
در چشم نیمه باز و فسونکار مست او
افسانۀ شکست هوسها نشسته است
از آسمان آبی آن چشم فتنهگر
تار هزار اختر زیبا گسسته است
از بس که دیو رنج به سویش دویده بود
همچون سپیدۀ سحری بود روی او
از آتش خموش ملال شکستها
خشکیده بود آه لب بوسهجوی او
بر روی شیشههای کبود دو چشم او
رقصیده اشک و بیخبر از خویشتن فتاد
گفتم بگو حکایت درد نهفتهات
آشفته گشت و پنجه به روی لبم نهاد
از پشت پردههای شفاف سرشک او
خواندم فسانههای غم جاودانیاش
دیدم که باد سرد خزان امیدها
بر کنده برگ سبز نهال جوانیاش
در تیره راه هستی برباد رفتهای
رقصیده بود مرغ دلش پیش پای عشق
نشنیده بود ساز غمانگیز زندهگی
افسرده بود خاطر او را خدای عشق
( همان، ص 42)
این شعر تصویری است از دختری که در دام هوس کسی گیرمانده و نگاهایش، همان افسانۀ شکشت هوس هاست. این شعر به مقایسۀ شعر پیشین شاعر از نظر زبان و کاربرد نمادها پیشرفتی را نشان میدهد. گاهی هم گریه در این شعر خیلی زیبا و نمادین بیان میشود.
از آسمان آبی آن چشم فتنهگر
تار هزار اختر زیبا گسسته است
این اختران که تارهایشان در آن آسمان آبی گسسته، نماد اشکهایی اند که از چشم آبی دختر سرازیر میشوند. درد جانکاهی روح و روان او را میخورد و سیمای زنگ پریدهیی دارد. گویی از رگهای سرخ چهرۀ او خون داغ جوانی گریخته است.
با این حال میخواهد غم خود را چنان راز مگویی همچنان در صندوق سینه، پنهان نگهدارد. این شعر در کلیت خود ما را با دختر فریب خوردهیی در عشق روبهرو میسازد.
یاد آن شب در کنار جویبار
روی فرش سبزه و در بزم ماه
مینهادم سر به روی سینهات
میشکستم ساغر شرم و گناه
ماه از لای درختان میگذشت
دست بر امواج مویت میکشیذ
عشق تو رنگ از رخش برچییده بود
بهر پابوست به پایت میتپید
نیم شب در سایۀ ابر سیاه
ماه و کوکب راز ما را میشنود
آبها مستانه اندر گوش سنگ
نغمۀ عشق و هوس را میسرود
مست از جام هوس تا بامداد
سر به دامانت نهادم بیخبر
چشم بگشودم که بوسم ساغرت
زهرۀ بیباک کرد آنجا گذر
( همان، ص43- 44)
این شعر بهجت که «جام هوس» نام دارد با شعر «زیبای برهنه» از محمود فارانی گذشته از این که در وزن یگانهیی سروده شده اند، از نظر زبان، صحنهآرایی و تصویرپردازی نیز دارای همگونیهایی اند. این هم دو بند از شعر فارانی.
دست لرزانش گرفت از دست من
ساغر لبریز و گلگون شراب
چشمهای نیمهبازش خیره شد
از خلال شاخهها بر ماهتاب
پرتو سرد و خیال انگیز ماه
بوسه میزد بر تن سیمین او
باد شب میریخت روی سینهاش
گیسوی آشفته و زرین او
( آخرین ستاره، 1344 ص8)
هر سه شعر آمده از بهجت در این کتاب با حس و نگاه غلیظ رمانتیک سروده شده اند. حتا شعرها نیز با چنین حس و نگاهی نامگذاری شده اند. با این حال از شعر نخست تا سوم گونهیی پیشرفت زبانی را میبینیم.
سیدحبیبالله بهجت، در زمستان 1315خورشیدی برابر با 1930 عیسایی در یک خانوادۀ آموزشدیده در قلعۀ حیدرخان اندرابی شهر کابل چشم به جهان گشود. هنوز دو سال داشت که پدر در ولایت بلخ به مسؤولیت تازهیی گماشته شد. کودکیهای بهجت در شهر مزارشریف گذشت. دورههای آموزش ابتدایی و میانه را همان جا به پایان آورد. بعدها به کابل آمدند و برای ادامۀ آموزش به لیسۀ حبیبیه رفت. هنوز صنف یازدهم بود که او را به یک اتهام بیپایۀ سیاسی از حق آموزش محروم ساختند.
این در حالی است که به گفتۀ واصف باختری، حبیبالله بهجت چه در دوران آموزش و چه پس از آن هرگز فعالیت سیاسی سازمانی نداشته است. بهجت سرانجام از دام آن اتهام که زندهگیاش را با خطر بزرگی روبهرو کرده بود، رهایی یافت و دوباره به آموزش بر گشت. این بار به لیسۀ غازی رفت. صنفهای یازدهم و دوزادهم را آن جا تمام کرد.
پس از پایان دورۀ لیسه به دانشگاه کابل راه یافت و از دانشکدۀ اقتصاد، گواهینامۀ لیسانس به دست آورد. او از همان دوران مکتب و دانشگاه به ادبیات و فعالیتهای فرهنگی دلبستهگی ژرفی داشت. چنان که نه تنها در نشستهای ادبی – فرهنگی مکتب و دانشگاه شعرها و نوشتههای خود را ارائه میکرد؛ بلکه برخی از این نشستها را گردانندهگی نیز میکرد.
گذشته از چنین فعالیتهایی او در این روزگار در رادیو افغانستان که یگانه رادیو در کشور بود گویندهگی میکرد و گویندۀ خبرهای شام و شب رادیو بود.
بهجت در حلقههای فرهنگی کشور بیشتر به نام شاعر شهرت دارد؛ اما او همان قدر که دلبستهیی شعر بود به نویسندهگی نیز علاقه داشت. داستان کوتاه مینوشت.
« ابراهیم یکشانه»، «ارباب»، «پیمان وفا»،«آن شب»، «اشک حسرت»، «تشنۀ خون»، «اعتراف قاتل»، «مرا خواهید بخشید» و «عشق پیری» از شمار مجموعههای داستانی اوست.
به همینگونه در میان سالهای 1331 تا 1342 خورشیدی شعرهایش را در مجموعههای جداگانه تنظیم کرده بود که چاپ ناشده همه برباد شدند. بهجت زمانی که به سال 1359 کشور را ترک کرد، شعرها و دستنوشته هایش همه در خانهاش ماندند. او در آن روزگار در خیرخانه میزیست.
چقدر آسان است که بنویسم شعرها و نوشتههای این یا آن شاعر نابود شدند. ما زیانهای فزیکی و مادی را خوب احساس میکنیم؛ اما به زیانهای معنوی و روانی کمتر اهمیت میدهیم. من میتوانم حس کنم که بهجت پس از ترک سرزمین، در سالهای که در زیر آسمان غربت در امریکا میزیست، به سبب نابودی نوشتههایش چقدر دلتنگ زیست و رنج برد.
نوشتههای یک شاعر و نویسنده در حقیقت معنویت اوست. همان چیزی که ادامۀ هستی او را تضمین میکند. وقتی هستی معنوی شاعری گم میشود یا نابودش میکنند در حقیقت این شاعر است که نابود میشود.
چنین تجربۀ تلخی را من دارم و شمار از شاعران و نویسندهگان دیگر نیز. میدانم چقدر روانسوز است. در جریان خانهپالیهای مجاهدان و حکومتیهای خلق و پرچم در خانۀ پدریام به گفتۀ آن روزگار چند کتابچه سروده هایم نابود شدند.
امروز زمانی سطری یا مصراعی که از آن شعرها یادم میآید دلتنگ میشوم و میاندیشم که این همه آبگینههای عشق و عاطفۀ روزگار جوانی مرا چگونه به آسانی در میان دو سنگ خشونت آرد کردند.
در پیوند به شعرهای بهجت، نکتۀ مثبتی را که میتوان مطرح کرد این است که پارهیی از شعرها و نوشتههای او در سالهای پیش از کودتای ثور در روزنامههای اصلاح، انیس و مجلۀ ژوندون نشر شده اند، امید دوستانی بتوانند این شعرها و نوشتهها را از این نشریهها گردآوری کنند.
میدانیم، روزگاری در کابل دسترسی به کتاب چه امر دشواری بود! نسل جوان نیاز به کتابهایی داشتند که در کتابخانۀ عامه یا در دیگر کتابخانههای حکومتی یافت نمیشدند. یادم میآید که من خود به دنبال کتابهای چون « مادر»، « خرمکس»، « بشردوستان ژنده پوش»،« پاشنۀ آهنین»،« ده روزی که جهان را تکان داد»، «زردهای سرخ»،« اصول مقدماتی فلسفه» و ... چقدر سرگردان بودم. تازه هر دانشجویی هم نمیتوانست کتاب بخرد. یادم میآید کتابهایی بودند که دستنویسی میشدند.
شاید یک چنین نیازمندیها در میان جوانان کتابخوان آن روزگار بود که بهجت را واداشت تا با همکاری فرزند عمهاش عبدالرووف واسیعی به پایهگذاری یک فروشگاه کتاب اقدام کند و چنین شد. نام این فروشگاه را گذاشتند: کتابفروشی «بهجت و واسعی».
در آن روزگار کتابفروشیها در شهر کابل، انگشتشمار بودند و در چین وضعیتی گشایش یک کتابفروشی به هدف زمینهسازی دسترسی جوانان و پژوهشگران به کتاب، امر بسیار شایستهیی بود، خود رویدادی بود نیکو.
جنبش روشنفکری در کابل روز تا روز دامنۀ بیشتری پیدا میکرد و این امر نیازمندی جوان و آگاهان کشور به کتاب را بیشتر میساخت. آن هم کتابهای که بتوانند به نیازمندیهای فکری و اندیشهیی آنان پاسخ گویند. کتابفروشی «بهجت و واسعی» آرام آرم به نشانی چنین کتابهایی بدل میشد؛ اما دیری نگذشت که به دستور ریاست مستقل مطبوعات که در آن زمان داکتر سهیل مسؤولیت آن را برعهده داشت، کتابفروشی «بهجت و واسعی» بسته شد.
رویداد ناگواری بود؛ اما بهجت با راهاندازی « کتاب فروشی زرغونه» این مشکل را از سرراه برداشت. «زرغونه» دختر عمۀ بهجت بود که بعدها با هم پیوند زندهگی بستند.
نخستین شغل دیوانی بهجت پس از آموزش دانشگاهی، در مدیریت محصلان دانشگاه کابل بود. دیری نگذشت که ریاست دانشگاه او را به دفتر هییت خدمتگاران صلح (پیسکور) معرفی کرد. در گام بعدی نظر به شایستهگی که داشت وزارت معارف او را برای آموزشعالیتر به ایالات متحد امریکا فرستاد.
بهجت به سال 1347 گوهینامۀ فوق لیسانس خود را در بخش آموزش و پرورش از دانشگاهی در فلوریدا به دست آورد و به کشور برگشت.
مدتی در وزارت معارف کار کرد تا این که یونسکو بهجت را برای دورۀ دکترا به جاپان فرستاد و او به سال 1351 خورشدی از جاپان دانشنامۀ دکترا به دست آورد.
چون به کشور برگشت، به حیث مدیر عمومی امداد خارجی ریاست پلان وزارت معارف به کار گماشته شد. در دوران داودخان، جاپان از او خواست تا در پیوند به توسعۀ آموزش و پرورش، با معارف آن کشور همکاری؛ اما داکتر قیوم وردک وزیر معارف آن وقت، چنین چیزی را نه تنها نپذیرفت؛ بلکه بهجت را به گونۀ جزایی به ولایت ارزگان معرفی کرد.
رفتن به ارزگان برای بهجت با خانواده یا بیخانواده امر دشواری بود. ناگزیر از خیر معلمی در ارزگان گذشت و تن به خانهنشینی داد که این خانه نشینی دو سال ادامه یافت.
هرچند این خانهنشینی فرصتی بود برای نوشتن و خواندن بیشتر؛ اما نمیتوان چرخ زندهگی را بدون در آمد، به پیش برد. چنین بود که در جستوجوی کار بر آمد و در فابریکۀ حجاری و بتون در دهمزنگ کاری پیدا کرد، بعدتر در مرکز فرهنگی امریکا در کابل فرصتی برایش آمد و در آن جا چنان مشاور فرهنگی استخدام شد.
کودتای سرخ ثور که قدرت سیاسی را در کشور قبضه کرد، بر دروازۀ مرکز فرهنگی امریکا قفل آویخته شد. به همین گونه یک چنین نهادهای فرهنگی دیگر نیز بسته شدند و بار دیگر بیکاری و خانه نشینی به سراغ شاعر آمد.
در یکی از روزهای داغ تابستان که بهجت به دیدن پدر خود به قلعۀ حیدرخان رفته بود، یکی از شاگردانش او را در جادۀ اندرابی میبیند. از موتر پیاده میشود و بهجت را گوشه میکندو میگوید: استاد! من، در لیسۀ غازی شاگرد شما بودم. حال در ریاست امنیت کار میکنم، چه خوب شد که شما را دیدم. ( زنده یاد بهجت سالهایی هم در لیسۀ غازی معلم قراردادی بود).
این کارمند امنیت میگوید: شما بر ما حق دارید، من نام شما را در فهرست کسانی دیدم که باید بازداشت شوند، شما خود اختیار دارید که چه تصمیمی میگرید. خطر زندان پیشروی شماست!
چنین بود که بهجت همراه با خانواده در یکی از نیمه شبهای سرطان 1359 برابر با جولای 1980 کابل را به سوی یک سرنوشت نا روشن ترک کرد. او از راههای دشوارگذر میدان وردک و جاجی خود و خانواده را به پشاور رساند. مدت زمانی در پشاور با دشواری زندهگی کرد تا این که به ایالات متحدامریکا پناهنده شد و در شهر تکزاس جاگزین گردید.
این هم یکی از سرودههای او در زیر آسمان غربت که از دلتنگی مینالد و از دوری سرزمین.
مرا به شرق ببر
تا ز پشت ابر پارههای سرگردان
به بام چرخ بلند کبود میهن من
به قطرههای شفاف سرشک شادیها
ز چهرۀ المانگیز مادر وطنم
غبار غم شویم
مرا به شرق ببر
تا ز شانۀ استبر شیردروازه
ز تخت رستم پیر
به نور شستۀ خورشید صبحگاه بلند
بر آشیانۀ خود لحظهیی نظر فگنم.
سید حبیبالله بهجت به روز دوشنبه 31 می 1993 عیسایی برابر با ثور 1372 خورشیدی در ایالات متحد امریکا از جهان چشم پوشید و بدین گونه کشتی سرگردان زندهگی او در ساحل خاموش مرگ لنگر انداخت.
نکتۀ آخر این که سال تولد حبیبالله بهجت در برخی از کتابها 1308 خورشیدی نوشته شده است. من در پیوند به زندهگی بهجت به استاد واصف باختری که با او دوستی نزدیکی داشت و به همینگونه با مختار دریا، برادر شاعر تماس گرفتم. هردو سال تولد بهجت را 1315 نوشته اند. افزون بر این اطلاعات دیگری را نیز در اختیار من گذاشتند. از جناب واصف باختری و مختار دریا سپاسگزاری میکنم.
بر گرفته از کتاب « پیشگامان شعر نو در افغاستان»
......................................................................................................................................