استفاده از مطالب رنگین با ذکر ماخذ آزاد است
محمد اکبر قریشی
حامد کرزی مداری اجنت امریکا گاهی در کابل برلین انقره سر میزند !
تعداد از سیاسیون جنرال های ماشینی ستون پنجم از دست چار طالب پاکستان شب درمیان بشمول
اشرف غنی رفیق های معاملهگر شان فراری شدند عده دیگر به امر دولت های سیا با پاسپورت های خارجی که به همان کشور هایکه جاسوسی میکردند رسیده اند (حامد جان کرزی ) تمام دستگاهی دولتی را اهسته اهسته برای برادران طالبان پنجابی خود تسلیم نموده میرفت حامد جان 2000 حیوانات وحشی قاتل جانی مافیا ادم کش تروریست را از زندان بکرام اشرف جان 5000 زندانی از پلچرخی ودیگر زندان ها کشور ازادساخته بودند بعدا اشرف جان بادار دسته ان بشمول ستون پنجم از طالب ها خواهش نمودند بشمول حامدکرزی عبدالله وارد کابل شدند همان کسانیکه مدت 60 سال خون مردم ملت خورده بودند پول های دزدی را درخارج کشور ذخیره نموده اند
جای جایداد های قصر های شان همرا شهرک های شان پیش طالب گروگان میباشد بنابرین همه دلالان سیاسی اقتصادی روسپی های پارلمان جنرال های ماشینی شورا نظار وحزب وحدت ودیگر انسان های پلید دوره هم جمع شده اند
( شورا مقاومت را در ترکیه )تشگیل نمودند (اقای محقق ماهیچه خوررا ریس کمیته سیاسی )تعین نموده اند شما قضاوت نماید که این جنایتکار تاتوانست در حق هزار هاتا چی اندازه خیانت کرده است ومیکنند امرور بنام خلیلی محقق دانش هزاره هارا ترورکوچ اجباری خانه هاشان را اتش میزنند ازانها خبرندارند در پنجشیر چی حال است بچه ای ملا زیانی برادران مسعود در هرات ننگرهار کندوز همه به اتش خون کشانیده شدند زنان در زندانهای طالبانی تجاوز وجنایت صورت میگیرد بلاخره برای حامدکرزی دستگاهی سیا امریکا وظیفه سفر را از سفارت امریکا درکابل داده وهدایت گرفته تا همرا سگهای سیاسی اقتصادی که در ظرف 60سال پول های کمکی دزدی چور نموده اند اگر با (سی ای ای )سازش نکنید ما همرا تان حسابی داریم این پیام جاسوس گلان شان که کشور را به جوی خون تبدیل نموده است برای جنایتکاران جاسوسان خاینین ملت پیام امریکا برده است اومردم شریف ونجیب از خواب بیدارشوید پشتی این خاینین وطن فروشتان دلالان سیاسی استاد نشوید دربدر خاک بسر می شوید در هر کشور که حامد کرزی وامثال ان امد برویش لعنت و تف انداخته بروید نه در خانه های تان مهماننش نکنید خیانت است جوانان وزنان مبارز باشهامت درسرتاس افغانستان مقابل طالبان جنک ازادی را اغاز نموده اند ازایشان دفاع نماید تصاویروطن فروشان دزدان دیده میتوانید طالبان راشما وطن پرستان وزنان باشهامت گم میکنید نه خاینین تصاویر کاپی است
..........................................
محمد حیدر اختر
حمله تروریستی بر آموزشگاه در غرب کابل
تمام مردم افغانستان را در سراسر دنیا سوگوار ساخت
قسمی که از طریق رسانه ها و صفحات اجتماعی آگاهی حاصل کردیم، ساعت هفت و سی دقیقه صبح روز جمعه گذشته، یک مهاجم انتحاری قبل از اینکه وارد صنف درسی شود و مواد منفجره همراهش را انفجار دهد، دو نفر از محافظان این مرکز را به شهادت رسانید. این مهاجم پیش از انفجار به سمت دانش آموزان نیز تیراندازی کرده است. دانش آموزانی که جز قلم وکتاب و دلهای پاک برای آموزش چیزی نداشتند.علاوه بر کشتهشدگان، دهها نفر در این حمله زخم برداشتند و بیشتر قربانیان این حمله، دختران هستند.
بعد از این واقعۀ دلخراش، سازمان ملل متحد، دیپلماتهای غربی، سازمانهای حقوق بشری و رهبران سیاسی افغانستان و برخی از کشورهای منطقه این حمله انتحاری مرگبار به یک مرکز آموزشی در ناحیه هزارهنشین دشت برچی کابل را محکوم کردند.
تعداد فراوانی از خانم ها در شهر کابل و ولایات افغانستان دست به تظاهرات زدند و همچنان در خارج از کشور مردم شریف و با احساس ما با دایر نمودن تظاهرات و مجالس ترحیم این عمل وحشیانه را تقبیح کردند.
تا جایی که دیده می شود این عمل تروریستی اکثریت تمام مردم افغانستان را در داخل و خارج از افغانستان سوگوار ساخته است و حتی برخی از برگذاری مجالس سرور و پای کوبی و یا بخش موسیقی در سمینارها امتناع ورزیدند.
ناشر وبسایت رنگین این حملۀ وحشیانه و نیت نسل کشی مردم نجیب و شریف هزارۀ وطن غمدار را به شدت محکوم نموده، آرزو دارد که عتکس العمل ها مسیر خوبی بگیرد.
..........................................
نصیر مهرین
رهبر القاعده در کابل کشته شد
و ما طیارۀ بدون سرنشین و "اجرای کنندۀ عدالت" نداریم!
الظواهری رهبر"القاعده" در کابل توسط طیارۀ بدون سرنشین امریکا کشته شده است. در پیوند با آن:
- حضور الظواهری در کابل نشان داد که گروه طالبان افزون بر ادامۀ حفظ افکار و کردارعقب مانده و ستمگرانۀ ضد انسانی علیه مردم ما، همچنان حامی و پناه دهندۀ دهشت افگنان مشهورجهانی است.
- رئیس جمهور ایالات متحدۀ امریکا، قتل الظواهری را "اجرای عدالت" نامید.
- دهشت افگنی که رنج بیشتر مظالم اش را مردم افغانستان دیده اند.
- این خبر برای ملیون ها انسانی که در چنگال خونین وسیاه دهشت افگنان طالبان، مظلومانه به سر می برند، آیا تبسم آمیخته با اندوه و درد را نیز بار نخواهد آورد. زیرا تحویل دهی قدرت به یک گروه تروریستی – دهشت افگن، بی عدالتی بود و با چنین تبعات.
- پیداست که این معاهدۀ دوحه(توطئه آمیخته با شیطنت خلیلزاد)، کمترمزخرف نبوده است.
- مشکل با طالبان، در محدودۀ بازگشایی مکاتب دختران پایان نمی یابد. آنها روزی مدارس مغز شویی را با ترویج مضامین انسان ستیزانه باز خواهند کرد، اما از تروریست دوستی، تحجر و ابعاد تبعیض های ننگین فرو نخواهند آمد.
- تجارب جهانی و اوضاع کشور ما حاکی از آنست که تحقق عدالت زمانی میسر تواند شد که عدالت خواهی در افغانستان به ثمر بنشیند ومردم دارندۀ نهاد های عدالت خواه و حکومت تأمین کنندۀ عدالت شوند.
- رهایی مردم افغانستان از زیر تسلط خونبار واسارت مرکبار طالبان، نه با طیاره های بمب افگن بدون سرنشین میسر است ونه مردم آنرا دارند. مردمی که شب وروز درد میکشند، نیاز به ایجاد تشکلهای نجاتبخش، همسویی وهماهنگی آنها بر بنیاد تأمین عدالت اجتماعی، رفع هرگونه تبعیض جنسیتی واجتماعی و... دارند که حکومت غیر دینی به آن چهرۀ شفاف تر می بخشد.
*الظواهر در منطقۀ شیرپور با خانواده اش در پناه طالبان به سر می برد.
*عکس از صفحۀ فارسی بی بی سی.. 2 اگست 2022
..........................................
عتیق الله نایب خیل
جوبایدن چه گفت؟
«اگر فکر میکنید کسی میتواند افغانستان را در یک دولت واحد متحد کند، دستتان را بلند کنید».
قدیمی ها می گفتند که: وقتی انگشت اتهام و ملامت را به سمت کسی نشانه می رویم باید توجه داشته باشیم که چهار انگشت دیگر به طرف خودماست.
هیچ کشوری، مخصوصاً کشورهای استعماری بزرگ، بدون داشتن مقاصد سیاسی و سود آوری برای شان، کمک های بلاعوض و مفت و مجانی، در اختیار کشورهای دیگر قرار نمی دهند.
ایالات متحدۀ امریکا بعد از حادثۀ یازده سپتمبر به افغانستان لشکرکشی کرد و با سقوط امارت طالبانی حکومت دست نشانده اش را رویکار آورد. حالا که منافع اش ایجاب نمی کرد در افغانستان باقی بماند، راه اش را گرفت و رفت. جوبایدن هم برای این که رسوایی اش در بیرون رفت عجولانه و برنامه ریزی ناشده اش از افغانستان را توجیه نماید انگشت ملامت به سوی مردم ما دراز می نماید، غافل از این که چهار انگشت دیگر به جانب خودش است و به این بهانه نمی تواند جنایتِ بازی با سرنوشت مردم را کتمان نماید.
جانب دیگر این است که اگر ما هم انگشت ملامت به سوی جوبایدن دراز می کنیم، باید بپذیریم که چهار انگشت ملامت دیگر به طرف خودماست. کجای این گفته اش غلط است که: «اگر فکر میکنید کسی میتواند افغانستان را در یک دولت واحد متحد کند، دست تان را بلند کنید».
.....................................
عتیق الله نایب خیل
مثلث خبیثه!
زلمی خلیلزاد، نمایندۀ ویژۀ امریکا در امور افغانستان، از جانب وزارت خارجۀ ایالات متحدۀ امریکا از وظیفه اش سبکدوش گردید. قربانی شدن او مثلثی را تکمیل کرد که در بیست سال اخیر بیشترین تلاش را در حفظ نیروهای تروریست طالبی و نقش فعال در به قدرت رسیدن دوبارۀ این گروه متحجر قرون وسطایی داشتند.
به همه گان معلوم است که سلاح و مهمات و هرنوع امکانات لوژیستیکی و جاهای امن برای گروه تروریست طالب به وسیلۀ پاکستان مهیا ساخته می شد و مشروعیت بین المللی اش نتیجۀ کار همین مثلث خبیثه، خلیل زاد، حامد کرزی و اشرف غنی است.
بدون شک پالیسی سازان سیاست خارجی ایالات متحده سیستم سرمایه داری حاکم بر این کشور است؛ ولی این سیستم مشوره های لازم و ضروری را از افرادی می گیرد که از اوضاع کشورهای مورد بحث مطلع باشند. بنابرآن نقش افراد را در تعیین این پالیسی ها و سیاست ها نمی توان نادیده گرفت. نقشی را که حامد کرزی، اشرف غنی و زلمی خلیلزاد در بیست سال اخیر ایفا کردند فاجعه یی را بر کشور تحمیل کردند که نتیجه طبیعی اش به قدرت رسانیدن طالبان بود.
این سه شخص اما نه تنها از نتیجۀ کارشان نفعی نبردند؛ بلکه روسیاهی ابدی نیز نصیب شان گردید. خلیلزاد به استعفا جبری سوق داده شد، اشرف غنی به صورت شرم آوری از کشور فرار کرد و حامد کرزی دورۀ تحقیرآمیزی را در داخل کشور سپری می کند و نامش نیز از میدان هوایی کابل حذف گردید. (همین یک نکته آمدن طالبان مثبت است که از اثر آن این مثلث خبیثه حذف شد.)
..........................................
داکتر لعلزاد
چه باید کرد ؟
برنامه غنی «ادامه راه نجیب با آموزش از تجربه ناکام او» است !
? آنچه غنی می خواهد «ادامه حکومت خودش تا پایان دوره ۵ ساله»، «چوروچپاول بیشتر دارایی های عامه» و در نهایت، «تجهیز/اکمال بیشتر طالبان» (برای ادامهی افغانیزه/پشتونیزه سازی کامل کشور) است!
? «تخلیه شهرستان ها»، «ملیشه سازی دولتی» و «دفاع از مراکز ولایات» (به ویژه شهرهای بزرگ/عمده)، دقیقا ادامه برنامه داکتر نجیب است که شاید بتواند عمر حکومت غنی در ارگ کابل را اندکی دراز کند (دیگر برای او هیچ مهم نیست که در شهرستان/ولایت ها چه می گذرد، روزانه چند نفر کشته می شوند و یا مردم با چه قحطی و قیمتی و مصیبت ها گرفتار می شوند)!
? حال، غنی می داند که طالبان آنقدر تقویه، تجهیز و اکمال شده اند و در تمام شهرستان ها آنقدر گسترش یافته اند که وارث بالاستحقاق و جانشین بلامنازعه قدرت او برای مدت های طولانی تر خواهند بود (زیرا او از یک سو با نابود سازی مستحکم ترین «پشت جبهات مقاومت» در گام اول، خواست که از «تجربه ناکام تسلیمی شهر کابل توسط نجیب به حکمتیار» جلوگیری کند و از سوی دیگر، رهبران و بزرگان اقوام غیرپشتون را آنقدر خسی و آلوده در فساد خود ساخته است که هیچیک از آن ها «شهامت مقاومت» یا «ادعای زعامت» در کشور را ندارند... با آنکه «میدان برای همگان باز است»)!
? اثبات گفته های بالا را می توان در این «ادعا» و در «میدان عمل» دید که «غنی هرگز در صدد سرکوب طالبان و پاک سازی آن ها از شهرستان ها نبوده و نمی باشد» (او فقط می خواهد که به کمک «ملیشه های دولتی و نیروهای امنیتی» خود از سقوط شهرهای بزرگ/عمده جلوگیری کند… اگر بتواند)!
? غنی با این برنامه، «تا که می چلد، می چلاند» (ادامه حکومت تا سقوط و پس از آن نوبت طالبان کرام)!
+ + +
? در چنین اوضاع و احوال، وظیفه «نسل جوان» است که با تحلیل شرایط عینی (گیرماندن در بین دو «آسیا-سنگ») و تجربه/الگوی ماندگار مسعود بزرگ، بیندیشند که چگونه می توانند خود را حفظ کنند، منسجم شوند، رهبری خود را بوجود آورند، پایگاه های مقاومت خود را ایجاد کنند، لابیگری نمایند، ارتباطات (داخلی و خارجی) خود را گسترش دهند، حلقات خود را با هم وصل کنند و به «مبارزه و مقاومت» ادامه دهند...
? اگر کسانی توان ایجاد پایگاه و شهامت مقاومت در مقابل غنی/طالب را دارند، فراخوان «پیوستن افراد و نیروهای امنیتی» به پایگاه خود را صادر کنند، تا افراد و نیروهای عدالتخواه که نمی خواهند بیهوده در صفوف غنی/طالب کشته شوند، به پایگاه آن ها مراجعه کنند و «چوب سوخت ملیشه های دولتی و طالبی» نشوند...
..........................................
نعیم اساس، پاریس
خروج نیروهای امریکایی از افغانستان،
برنده اصلی ای اس ای پاکستان
امریکا یکبار دیگر افغانستان را به مرکز تمام نا امنی های جهان مبدل کرد و بدست گرگان ای اس ای پاکستان تسلیم میکند. ادارات استخبارات پاکستان که با استفاده از ستون پنجم نظام افغانستان را متلاشی کرده، توانست با مهارت خاص یک گروه جاهل و قرون اوستایی را مشروعیت بین المللی دهند وبا هزار نیرنگ و دروغ جهان را به کمک لا بگری های چند خارجی افغان تبار قوم پرست فریب دهند و این موجودات عصر حجر را بر گرده های مردم مظلوم افغانستان حاکم سازند.
افغانستان وارد یک جنگ داخلی و قومی خواهد شد؟ پرسیدن این سوال چند سال پیش پوچ به نظر می رسید. نه در سال ۲۰۲۱. حادثه بهسود و مسلح شدن هزاران نفر در مناطق مرکزی، آغاز جنگ های قومی خواهد بود.
موجودیت یک نظام پو شالی، ضعیف و وابسته به امریکا، نداشتن یک تعریف درست از دشمن، نبود یک الترنتیف سیاسی ملی و تمایلات قومی دولتمردان افغانستان، با خروج نیروی های خارجی از این کشور، خطر از هم پاشیدن رژیم فعلی، گرفتن قدرت توسط طالبان، و جنگ داخلی را در بر دارد.
جنگ داخلی چیست و چه وقت باوجود می آید؟
جنگ های داخلی معمولاً زمانی بو جود می آیند که بخشی از مردم احساس ظلم جدی را می کنند و وقتی معتقدند که هیچ چیز دیگری جز مبارزه مسلحانه نمی تواند شرایط را اصلاح کند.
چه کسی در افغانستان احساس ظلم می کند؟ با گرفتن قدرت توسط طالبان، اکثریت جامعه، هم از مرد وزن، اقلیت های قومی و مذهبی، نخبگان، جوانان آزاد اندیش و زنان که بیشتر از ۵۰ فیصد نفوس جامعه را تشکیل میدهند، تحت تظلم طالبان قرار خواهند گرفت. قوم پرستی، زن ستیزی و تبعیضات مذهبی نزد طالبان هنوز یک پدیده عادی و نور مال به نظر میخورد .
آیا خروج نیروی امریکایی از افغانستان نگران کننده است؟
اگر مذاکرات صلح به پیروزی نرسد، خشونت های قومی ممکن است پس از خروج نیروی های امریکایی بروز کند. اشرف غنی که خود معمار حالت فعلی است، با حامد کرزی و یک حلقه خبیثه طالبان را به مشروعیت بین المللی رسانده است و امکان دارد قدرت را برایشان به یک شکلی تسلیم دهد. در این صورت جنگ قومی می تواند به راحتی آغاز شود و از آنجا جنگ داخلی سرتاسری بو جود آید.
برخی از گروه های مسلح از اقلیت های قومی می توانند تلاش های خود را در وجود یک جنبش دموکراتیک ، جبهه متحد ملی، برای مقابله با توسعه طلبی طالبان اغازکنند.
اما اگر یک رژیم وجود میداشت که تصور می شود می تواند این شبح جنگ داخلی را دفع کند ، این دموکراسی است.
..........................................
نصیرمهرین
آیا جنایت نیست؟
در ادامۀ انتشار سلسله یی از خبرهای فضیحت بار از دستگاه حکومتی افغانستان، آنچه که مقامات مسؤول در برابر زنان ودختران معیوب ومعلول انجام داده اند، حکومت افغانستان را در این زمینه و نیزخرابی نظام صحی، در سطح جهان مقام نخست بخشید.
به نقل از آژانس خبررسانی آلمان Dpa، دیده بان حقوق بشر، شام دوشنبه( 27 آپریل 2020) در نیویارک (همجنان درکابل) اعلام داشت که "در افغانستان، زنان معیوب در سطوح گوناگون در معرض استفادۀ سؤ مقامات مسؤول قرار گرفته اند."
در این گزارش درحالی که از بی مسؤولیتی مقامات حکومتی افغانستان در برابر همه معیوبین یادآوری شده، اما اشارۀ ویژه بر رفتارهای دارد که در برابر دختران و زنان چهره نموده است.
بی اعتنایی درامورصحی، آموزشی ونیازهای اجتماعی معیوبین را عمل وحشیانۀ استفادۀ سؤ جنسی نیز به نمایش نهاده است که هنگام مراجعه برای رفع نیازها از طرف مقامات مسؤول حکومتی مواجه شده اند.
مظلومان و دردمندانی را در نظر آوریم که با تأثیر پذیری از ناهنجای های گوناگون در جامعه، از نظر بدنی ویا روحی معیوب شده و ملیونها دالر برای آنها اختصاص داده شده است، اما حکومتی های فاسد، آنرا نه در خدمت معیبوبین، بلکه معیوبین را در خدمت اغراض بیشرمانۀ خود قرار داده اند.
نمی گویم که شنیدن رفتارسؤ با زنان و دختران معلول ومعیوب و ظلم در حق آنها برایم تکاندهنده بود. حتا نمی گویم که آزاردهنده بود. زیرا شنیدن چنین خبری دور از تصور وانتظارنبود ونیست. امتیازگیران و گرداننده گان حکومتهای خائن، دست نشانده وپوشالی از جمله مافیایی که اشرف غنی گردآورده است، چنان لگام گسیخته برجان و مال و ناموس مردم تاخته و آزارها رسانیده اند که من و مایی با آن آزارها زیسته وشب را به یاد آزار دیده گان به سحر برده، به قدر کافی رنج نویس و درد سرا شده ایم. شنیدن چنین خبرها به دامنۀ نفرت واندیشیدن به نیازگم شدن روی این دارودسته های فاقد احساس انسانی و بی اعتنا به حد اقل وظایفی که در محافظت حتا انسان معیوب و معلول دارند، می انجامد. ***
یادآوری: عکس از متن انگلیسی گزارش Human Rights Watch گرفته شده است. برای مراجعه به این منابع: https://www.hrw.org/video-photos/video/2020/04/27/afghanistan-women-disabilities-face-systemic-abuse.
.................................................................
محمد عارف منصوری
چرا از گذشته عبرت نمى گيريم ؟
سقوط حكومت داكتر نجيب، از اقدام قومگرايانه و تعصب آلودى آغاز شد كه بقول فريد مزدك از اعضاى رهبرى حزب وطن، نجيب مى خواست يك جنرال پشتون را روى سينه اقوام غير پشتون بنشاند و توسط جمعه اسك، شمال را كه آبستن بحران بود، مهار كند. اما علاوه بر آن كه مهار نشد. وخامت روزافزون وضعيت، منجر به سقوط رژيم و برچيده شدن حاكميت چهارده ساله چپ در افغانستان گرديد.
حالا نيز اشرف غنى احمدزى، سلاله نجيب احمدزى، يكى ديگر از هم قبيله هايش را بنام جنرال ولى احمدزى قوماندان قول اردوى ٢٠٩ شاهين در شمال تؤظيف نموده تا زهر چشمى باشد به سه محورقدرت محلى يعنى جنرال عبدالرشيد دوستم، استاد عطاء محمد نور و حاجى محمد محقق كه هر يكى از نفوذ گسترده ىدرشمال برخوردارند.
بى ترديد اين گونه اقدامات قومگرايانه، آن هم در آستانه خروج احتمالى سربازان خارجى و ورود احتمالى طالبان در ساختار قدرت كه امكان بروز مجدد تقابل هاى قومى و استخوان شكنى هاى دهه نود را بعيد نمى نماياند، نه تنها به ضرر حاكميت نيمبند و فاقد مشروعيت ارگ است بلكه هرگز با منافع و مصالح كل افغانستان مطابقت ندارد.
شايد غنى چنين محاسبه نموده باشد كه جنرال دوستم مهره ى منزوى صحنه سياسى افغانستان است كه ديگر توان مانور هاى قبلى را ندارد و خطرى از ناحيه وى متصور نيست. اما تاريخ نشان داده كه بزرگترين بحرانات سياسى و اجتماعى از جرقه ى حوادث كوچكى مشتعل گرديده.
همان طور كه زوال حكومت كمونيستى از اختلاف درون حزبى و سركشى و بغاوت جنرال مومن اندرابى كه خود عضو حزب وطن بود، آغاز و دامنه ى آن با مخالفت هاى ديگران وسعت پيدا كرد تا منجر به دو پارچگى رهبرى حزب و دولت و فروپاشى كامل آن شد.
نمي دانم چرا سياستمردان بى درايت و بى كفايت افغانستان هيچ گاهى از گذر زمان و وقايع تلخ آن نمى آموزند و عبرت نمى گيرند.
..........................................
نصیر مهرین
چهره ی کمک و برادری
با تروریست ها عیانتر می شود
از قراین لشکر کشی هایی حکومت پاکستان که از دوماه به این سو علیه طالبان پاکستانی در پیش گرفته است، از دیدارهای ابلاغ نشده ی مقامات پاکستان و افغانستان، هجوم بخش وسیعی از تروریست ها از وزیرستان به سوی افغانستان، عیانترشدن آرزوهای جفا آمیز وضد مردمی رئیس جمهورکرزی ،که برای بازگشت طالبان دارد ( نه وفا به عهد وسوگند به قانون اساسی و نظامی که در رأس آن قرارگرفت) ، فرستادن پیام های علنی برای گروه جنایتکاری که هر روز دهشت و وحشت می آفریند، مانع شدن سهمگیری سلاح ثقیل علیه عملیات جمعی تروریست ها، آزاد نمودن تروریست ها از زندان ها وانکار از نقش تروریستی دگر باره ی آن ها، همه وهمه، از ایجاد فضایی حاکی است که کرزی و گروه ارگ نشین وی در واپسین ایام نکبت بارحکومت خویش ، خدمت به تروریسم را عیانتر می نمایند.
سوکمندانه نبود جنبش گسترده ومؤثر ضدتروریستی، که در برابر چنین خیانتی ایجاد مانع کند، فریبکاری قدرت های بزرگ و دروغ بودن مبارزه ی ضد تروریسمی که مردمان رنجدیده ی جوامع مانند افغانستان را تهدید می کند، دیدارها وعهد وپیمان هایی که در خفا با تروریست ها می بندند، همنوایی بیشتر وعمیق تر قدرت خواهان متقلب با تروریست ها و موجودیت اشخاص ونهاد های شبیه طالبان در جامعه؛ فضای پرمخاطره تری را در چشم انداز قرار می دهد. فضایی که می گوید: زندگی زنان ومردان، کودکان وشاگردان مکاتب ودانشگاهیان، مدافعین آزادی بیان، مدنی اندیشان، مدافعین رعایت کرامت انسانی، ومخالف اعمال اپارتاید اجتماعی وجنسی وملیون ها انسانی را که چند دهه است بار رنج و درد را بر شانه دارند، بازگشت وحشت آمیز ترین دست پرورده گان بن لادنی تهدید می کند.
سخنانی را که دیروزحامد کرزی بر زبان آورد، بوی عیانترشدن خدمت به طالبان و رشد خطری را می دهد. حامد کرزی با وجود جنایت های که طالبان انجام داده است، وهر روز سیر فزاینده یافته، به برادری محکم تر با آن ها اصرار ورزید. در کمال دیده درایی نقش تروریست هایی را که از زندان ها آزاد کرده بود، انکار کرد.
جدی گرفتن این خطر ومقابله با آن، مستلزم گسست از بی تفاوتی ،هماهنگی تحرکات پراگنده، سمت وسو یافتن فعال وهماهنگ آن علیه جهالت اندیشی هایی است که از دل خویش، تبهکاری ونابودی انسان و آرزو های انسانی را باز تولید می کند.
..........................................
محمد حیدر اختر
کودتای ننگین هفت ثور
به روز پنجشنبه هفتم ثور ( 1357)، خلقی ها وپرچمی ها علیه حکومت محمد داود خان کودتا کردند. آمادگی کودتا را از وقتی گرفته بودند که داودخان از تکیۀ بیشتر به اتحاد شوروی خود را کنار کشید وبا کشورهای عربی و ایران و روابط اقتصادی را روی دست گرفت. معلوم بود که امریکا هم خوش بود. قتل میر اکبر خیبر، مراسم دفن او وسخنرانی های سیاسی سبب شد که داود خان امر توقیف تعدادی از رهبران خلق وپرچم را بدهد. در آن وقت به خواهش شوروی و ضرورت کودتا هر دو جناح وابسته به شوروی وحد ت کرده بودند.
بلی آن ها کودتا کردند. از همان روز فجایع، جنایات ومردم آزاری تمام افغانستان را فرا گرفت. ملیون ها انسان آسیب دیدند. در اول وبرای چند ماه هر دو جناح در شکنجه واعدام ده ها هزار انسان سهم مشترک داشتند. بعدا خلقی های بی سواد، به همکاری دستگاهٔ جاسوسی " اکسا" تعداد زیادی را زندانی و یا به قتل رسانیدند. پرچمی ها از جنایات مشترک خودشان با خلقی ها چیزی نمی گویند. پرچمی ها که لفاظ وحیله گر تر ومنافقتر ازخلقی ها استند، جنایات زمان حکومت مشترک را به حفیظ الله امین ( خونخوار جاهل ) ارتباط می دهند. ولی وقتی که خودشان به وسیلۀ تجاوز شوروی قدرت را گرفتند، خاد دستگاه شکنجه وجاسوسی را به جای اکسا به کار انداختند. در وقت حکومت پرچمی ها خلقی های جنایتکار هم مشارکت داشتند. غیر از چند نفر آن ها . دروقت پرچمی ها چیزی که بسیارتر دامنه یافت، همان جنگ وبمبارد قوای شوروی و افغانستانی بود . قصبات ودهات ، شهرها ویران گردیدند. مهاجرت بیشتر شد. ملیون ها انسان سرگردان شدند.
بلی، کودتای سیاه روز هفتم ثور، یک فاجعه بود. مگر فاجعه آفرین ها که تعدادی با بدنامی مرده ویا کشته شده اند، تعدادی از آن ها با بی حیایی ، با پر رویی به لجبازی پرداخته حاضر نمی شوند که جنایات خود را قبول کنند. این عدم قبولی معلوم می کند که جهالت وو خونریزی های زیادی را مرتکب شده اند.
کار دیگر جانیان قاتل و وطنفروش خلقی – پرچمی، این است که دورۀ بعد از سقوط خود را از قدرت یا دوره حکومت جنگی مجاهدین را به رخ می کشند. وبه گفتۀ مردم " غت مغتولی " می کنند. هرکس که از تأثیر جنگ های مجاهدین انکار کند، دل خلق خدا را آزار می دهد که آزار دیده اند. مگر جنگ های مجاهدین قبلی جنایات، وطنفروشی خلقی پرچمی را به هیچ صورت پت وپنهان ویا توجیه نمی کند. هرکدام آن ها تقصیر ومسوولیت خود را به گردن دارند. واین هم قابل تذکر است که جنرال های قاتل عضو "کی جی بی" وعضو خلق وپرچم، در جنگ های ویرانگر مجاهدین وبربریت زمان طالبان،هم مشارکت داشتند.
پیام ما در این روز به مردم شریف ما، ،به اولادها و نواسه های جنایتکاران خلقی وپرچمی این است که آن ها را خوب وخوبتر بشناسند. آن ها را محکوم کنند. آن ها باید محاکمه شوند. وقتی گروه خادیست از فیس بوک وانترنیت وخارج نشینی استفاده می کند و به دفاع دوران وحشت می پردازد، ویا رئیس جنایتکاران خاد، داکتر نجیب را ستایش وتوصیف می کند، در زخم های مردم مظلوم، به بیوه های آن دوران، به مادران داغدیده وبه یتیم ها نمک پاشیده وتوهین می کنند.
در این روز به خانواده های محترمی که شهید داده اند و ستم کشیده اند، همدردی خود را ابراز داشته وبه روح شهدای پاک درود می فرستیم . هزاران نفرین به جانیان خلقی و پرچمی و خادیست ها.
...........................................
احمد یاسین « فرخاری »
نگاهی به پیشینۀ زبان فارسی
به نام خداوند جان و خـرد
کزین برتر اندیشه بر نگذرد
پیش از وارد شدن به موضوع مورد بحث، میخواهم به عنوان مقدمه، نظر گذرایی داشته باشیم در مورد امپراتوری پارتها
که ارتباط مستقیم با این موضوع دارد ، و بعد ببینیم این واژه های « فارسی» و « دری » از کجا آمده اند و این که میگویند زبان فارسی مال ایران است، زبان
دری در افغانستان کاربرد دارد و زبان مردم تاجکستان هم تاجکی است، این مقوله تا چه حد جنبۀ علمی دارد.
بحث خود را با « پارتها » آغاز
میکنیم.
تاریخ پیدایش زبان فارسی به سلسله اقوام « پارت » گره میخورد. پارتها، قبیله یی از قوم سکایی آریانا بودند که در
ادوار قبل از میلاد، درایالت شرقی آریانای قدیم (منطقۀ مرغاب در ولایت بادغیس افغانستان کنونی) زندگی میکردند. مؤسس این سلسله « اشک » نام داشت و از اهل بلخ (
ولایتی در افغانستان کنونی ) بود. پارتها از همین منطقه به سرزمینهای شمال غربی سرزمین آریانا ( ایران امروزی
) کوچیده و در (۲۵۰ ق م ) امپراتوری مقتدری را اساس گذاشتند که در حدود 470 سال بر مناطق بزرگی ( از آذربایجان تا خلیج فارس و از هندوستان تا سوریه ) حکمروایی کردند. ازینرو امپراتوری آنها را در تاریخ به نام « امپراتوری پارتها » و یا به نام مؤسس آن، به نام « امپراتوری اشکانیان»
یاد میکنند.
چون نام این قبایل، « پارت» بود، ازین سبب پایتخت شان به نام « پارتیا » یاد میشد؛ اما به مرور زمان و در اثر ترجمه از آثار یونانی، « پارتیا » به « پارس» ( (Parthia ← Persia)) تغییر شکل یافت.
پارتها از آغاز تأسیس امپراتوری، زبان خویش را تقویت نموده و آن را رسمیت بخشیدند که این زبان در سراسر قلمرو حکومت شان ( از خاور تا سوریه و شام ) به حیث زبان رسمی، علمی و اداری به کار رفته و به
نام زبان « پارتی » یاد میشد.
در متون کهن پهلوی، نام پایتخت اقوام پارت ـ که « پارتیا » بوده ـ به شکل « پرثوه » آمده و ترجمه های قدیم عربی آن را به شکل « برثیه » نوشته اند؛ اما در ترجمه های متون عربی بعد از اسلام به ویژه در هنگامۀ نهضت شعوبیه شکل آن تغییر یافته است. یعنی هنگامي كه عربها براين
سرزمين تسلط يافتند؛ چون در الفباي زبان عربي حرف {پ = P} وجود نداشت، به جاي آن ازحرف { ف = F } استفاده نمودند، كه ناچار« پارس » به « فارس » تغییر شکل داد و زبان «
پارتی » به زبان « فارسی = Farsi » و (Persian) تغییر یافت.
و اما واژۀ « دری » از کجا به میان
آمد؟
با مرور زمان و با انتشار زبان پارتی در یک قلمرو وسیع از بلخ تا سوریه وشام، این زبان در پایان سلطنت پارتها به
اثر آمیزش با زبانهای سغدی، دهاری و خوارزمی، دو لهجۀ بزرگ زبانی پیدا کرد، که یکی ازانها لهجۀ شرقی بود. این لهجۀ شرقی همان زبان رسمی، نوشتاری و فصیحی است که بعدها
در دوره های مختلف زمانی، به دربار پادشاهان و سلاطین سرزمین های مختلف راه یافته و به حیث زبان تشریفاتی، درباری، نوشتاری و اداری مورد استفاده قرار گرفت.
درگذشته ها عده یی زبان دری را منسوب به « دره » و« دربار» میدانستند و مدعی بودند چون این زبان، زبان رسمی دربارها بوده، به این لحاظ « دری» نامیده شده است. چنانکه در روايات ابن المقفع، ياقوت الحموي، حمزة اصفهاني و برخي ديگر از دانشمندان، ازان به عنوان دو زبان جداگانه ياد شده، كه « دري» را زبان مختص دربار و درگاه و« پارسي» يا « فارسي» را زبان موبدان، دانشمندان و اهل فارس خوانده اند؛ چنانکه « ابن النديم» از قول « عبدالله بن المقفع» دركتاب خويش مينويسد
:
« قال عبدالله بن المقفع: لغات الفارسية : الفهلوية والدرية والفارسية والخوزية والسريانية. فأما الفهلوية فمنسوب الي فهلة : اسم يقع علي خمسة بلدان و هي اصفهان والري وهمدان وماه نهاوند واذربيجان؛ واما الدرية فلغة مدن
المدائن وبها كان يتكلم من بباب الملك وهي منسوبة الي حاضرة الباب و الغالب عليها من لغة اهل خراسان والمشرق لغة أهل بلخ؛ واما الفارسية فيتكلم بها الموابذة و العلماء و أشباههم و هي لغة أهل
فارس ....»
يعني : « عبدالله فرزند مقفع گفت : زبانهاي فارسي ، عبارتند از : پهلوي ، دري ، فارسي ، خوزي و سرياني . و پهلوي منسوب به ( پهله ) است و اين اسمي است كه بر پنج شهر اطلاق ميشود ، و آن ( پنچ شهر ) : اصفهان ، ري ، همدان ، ماه نهاوند
و آذربايجان است . و اما دري زبان شهرهاي مداين است وكساني بدان سخن ميگويند كه در دربار شاه هستند و آن ( دري ) منسوب به مقربان دربار است . كه از ميان زبانهاي مردم خراسان و مشرق ، زبان اهالي بلخ بران
غالب است . و اما فارسي زبان موبدان ، دانشمندان و اشباه آنهاست ، كه آن زبان اهالي فارس ميباشد .»
ازسوی دیگر تحقیقات خاورشناسان از جمله «کریستینسر» دنمارکی
و« دینینگ» انگلیسی در این مورد چنین داوری دارند که در اصل کلمة دری، « دهاری» بوده و « دهار » نام اصلی سرزمینی است که ما امروز آن را به نام « تخار» میشناسیم.
و « تخار» تعریب شده ازکلمة « دهار» است. زبان این سرزمین هم در نخست « دهاری»، سپس « دهری» و سرانجام « دری» شده است. چنانکه واژه ی « کهن دژ» به مرور زمان « کهندژ ← کندژ ← کندز و قندز» شده
است.
با وصف این همه، قابل تذکر میتواند بود که اگر اين زبان در نخست دري بوده و در دربارها ازان به عنوان زبان
تشريفاتي استفاده به عمل مي آمده، بعدها به حيث زبان علمي و ادبي در سرزمين پارس ( ایران کنونی) درميان مردم مورد استفاده قرار گرفته، كه ازين لحاظ « پارسي» شده است. و هنگامي كه عربها بر اين سرزمين تسلط
يافتند، چون در الفباي زبان عربي حرف {پ} و جود نداشت، به جاي آن ازحرف{ ف}
استفاده نمودند، كه ناچار« پارسی» به « فارسي» تغییر شکل یافت. و باز این نکته قابل تأمل است که پس از انتقال مركز سلطنتي پارتها ازخراسان غربي به غرب فلات ايران، زبان ایشان آهسته آهسته درميان مردم راه نفوذي براي خويش گسترده و در اندك زماني
در صفحات مركزي و شمالي ايران انتشار يافت. ازانجایی که آنها به نام « پارت » ها شناخته میشدند، پس زبان آنها نیز « پارتی » گفته شد که به مرور زمان واژة « پارتی » به « پارسی» تغییر شکل داد و بالاخره با تسلط اعراب براین سرزمینها واژة « پارسی» ، « فارسی » شد.
چون این زبان از دره ها سرچشمه گرفته، با زبان دهاری آمیخته و به دربارها راه یافته، ازینرو آن را زبان دری گفته اند. و امروز نیز به همین زبان فصیح نوشتاری زبان دری
میگویند.
اکنون که ریشه های تاریخی واژه های « فارسی » و « دری » را در یافتیم، به نکتۀ دیگری اشاره میکنیم که چرا به زبان اهالی ایران، فارسی؛ به زبان اهالی افغانستان، دری و به زبان مردم تاجکستان زبان تاجکی
میگویند.
در افغانستان پندار ناهمواری در میان بعضی از مردم ما وجود داشت و دارد که « زبان دری، تاجیکی و فارسی سه زبان
جداگانه است » ؛ اما با نگرشی پژوهشگرانه درمییابیم که این پندار اساس علمی ندارد؛ زیرا هرسه لهجه جزء یک زبان واحد است. اگرما چنین تصنیفی را بپذیریم که زبان دری، زبان تاجیکی و زبان فارسی سه زبان جداگانه
اند، پرسشهای بسیاری مطرح بحث قرار میگیرد؛ زیرا عده یی از شاعران ما زبان اشعار خود را زبان فارسی گفته اند؛ مانند: ملک الشعرا قاری عبدالله که در ابیات زیرین این زبان را فارسی خوانده است
:
گر بگذری به جـانب لندن صبا بگوی ايـدن وزيـر خـارجـه ي انكلـيس
را
آن بـا خبـر ز لهجـه ي اشعـار فـارسي آن صـاحب سليـقـه و ذوق نفـيس را
آورده است بـر سر تحـريـر بی گمان ذوق تـو بـاز خامه
ي ندرت نویس را
اینک بـه پیشگاه تـو تقـدیم میکند کلک من، این سفينه ي شعر نفیس را
ویا « امیرعلیشیر نوایی» آنجا که میگوید:
معنی شیرین و رنگینم به ترکی بیحد است فارسی هم لعل و درهای ثمین گر بنگری
گویـیـا در رستـه بـازار سخن بگشوده ام یک طرف دکان قنادی و یک سو زرگری
و یک عده ازشاعران که از لحاظ جغرافیایی به ازبکستان، قفقاز و
ایران کنونی ارتباط دارند، زبانی را که با آن شعر سروده اند یا نثر نوشته اند، آن را « دری» نامیده اند. مثلاً:
« رشیدی سمرقندی» شاعرقرن ششم ( که اهل سمرقند است و سمرقند در ازبکستان
موقعیت دارد ) چنین گفته است:
بهانه هاست به ماندن مرا و یک آن است که هست مردن من مردن زبان دری
نظامی گنجوی، شاعرقرن ششم که از گنجه است و گنجه درقفقاز موقعیت دارد، میگوید:
نظامی که نظم دری کار اوست دری نظم کردن سزاوار
اوست
و یا حافظ شیرازی (که شیراز درمحدودة جغرافیایی ایران کنونی موقعیت دارد)
میگوید:
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
و درجایی دیگر میگوید:
چو عندلیب فصاحت فروشد ای حافظ تو قدر او به سخن گفتن دری بشکن
و از معاصرین، آنجا که ملک الشعرا « بهار » میگوید:
شعر دری گشت ز من نامجوی یافت از آن شاعر و شعر آبروی
اینجاست که دیده میشود شعر شاعران محدوده های مختلف جغرافیایی منطقه برای مردمان سرزمینهای مختلف این محدوده قابل فهم است. پس باید زبان شان یکی باشد تا معانی آن اشعار را درک کنند؛ درغیر آن اگر
زبان دری و فارسی و تاجیکی سه زبان مختلف میبود، درک معانی این اشعار برای مردمان این محدوده های جغرافیایی جز به کمک ترجمان میسر نبود.
همچنان اگر بپذیریم که زبان دری، تاجیکی و فارسی سه زبان جداگانه است، مشکل دیگری نیز عرض وجود خواهد نمود : در مورد نگارندگان و سخنسرایان پارسیگوی که در هندوستان و پاکستان نثر نوشتند یا
شعرسرودند، زبان آنها را چه بنامیم؟ مثلاً: بیدل، میرزا غالب، امیرخسرو، علامه اقبال لاهوری و ... به کدام زبان شعرگفته اند ؟ زبانی را که اینها بدان شعر سروده اند، فارسی بدانیم ؟ یا دری ؟ و یا هندی و
پاکستانی؟ پس معلوم است که زبان، واحد است. چون این زبان در مقاطع گوناگون تاریخ، زبان رسمی دربارهای طاهریان، سامانیان، فریغونیان، چغانیان، غزنویان و غیره بوده، سرزمینهای بسیار وسیعی را فرا میگرفته است
که از خلیج فارس شروع تا تمام ایران و سراسر افغانستان کنونی و ماورای قفقاز و خود قفقاز و آسیای میانه و ترکستان چین را در بر داشته است وگاهی هم زبان رسمی سراسر قارة هند و در دوره هایی زبان رسمی
امپراتوری عثمانی بوده است.
نکته ی دیگر این که برخی از دانشمندان عقیده دارند که زبان فارسی یا دری، زبانی است که در روزگارخلافت خلفای
راشدین، از بقایای زبان پهلوی ساسانی و اشکانی و بقایایی از فُرس باستان یا زبان اًوِستایی در اثر امتزاج آنها به وجود آمده است. و نخستین بارهم لهجه یی که درتخارستان بوده ( دهاری
) تعمیم یافته و در همة سرزمینهایی که امروز درشمال افغانستان موقعیت دارد و درآسیای میانه گسترش یافته است. اما چنان که تحقیقات نشان داده، زبان دري زباني نيست كه پس از نابودشدن
پهلوي ساساني، از بقایای آن به ميان آمده باشد ؛ بلكه هردو موازي هم دريك عصر و زمان يكي درفارس و ديگري درافغانستان پرورش يافته و در سير زمانه هاي معين در قلمرو هاي يكديگر نفوذ حاصل نموده و دامنه ی
گسترش گشوده اند. براي مدلل شدن اين نكته ، دلایل فراوانی موجود است ، که جهت اختصار سخن به نمونه هایی ازان اکتفا میورزیم و عبارات و جملاتي را كه از قول شاهنشاهان ساساني و بزرگان آن عهد و اوايل دوره ی
اسلامي دركتب عربي نقل شده ، اقتباس مينماييم :
ابن قتيبه در« عيون الأخبار» ازقول علي بن هشام چنين روايت ميكند : « درشهر مرو مردي بود كه براي ما قصه هاي
گريه آور نقل ميكرد و مارا ميگريانيد. پس از آستين طنبوري براورد و چنين ميخواند : ابا اين تيمار بايد اندكي شادي . . . . »
از سوي ديگر قول عبدالله بن المقفع كه آن را ابن النديم دركتاب خويش چنین آورده بود : « زبانهاي فارسي ، عبارتند از : پهلوي، دري ، فارسي ، خوزي و سرياني . و پهلوي منسوب به ( پهله ) است و
اين اسمي است كه بر پنج شهر اطلاق ميشود ، و آن ( پنچ شهر ) : اصفهان ، ري ، همدان ، ماه نهاوند و آذربايجان است . و اما دري زبان شهرهاي مداين است و كساني بدان سخن ميگويند كه در دربار شاه هستند و آن (
دري ) منسوب به مقربان دربار است . كه از ميان زبانهاي مردم خراسان و مشرق ، زبان اهالي بلخ بران غالب است . و اما فارسي زبان موبدان ، دانشمندان و اشباه آنهاست ، كه آن زبان اهالي فارس
ميباشد . »
ازخلال اين گفته ها به صراحت برميايد ، كه دري زبان شهرهاي مداين بوده و زبان دیگری هم در کنار آن موجود بوده که
پهلوي نام داشته و منسوب به ( پهله ) بوده است. پس ازین گفته ها چنین نتیجه به دست میاید که زبان فارسی دری و زبان پهلوی دو زباني بوده اند كه هردو موازي هم موجوديت داشته اند نه آن كه پس از نابود شدن
پهلوي، زبان فارسي دري به ميان آمده و زاده ی آن پنداشته شود، كه اين نكته را خود زبان پهلوي چنين تأييد مينمايد :
. . . درنامه ی پهلوي ( خسرو كواتان اريتك وي ) بند ( 50 ) ،
آمده :
« انارگيل كه اپاك شكرخورند ، په هيندوك انارگيل خوانند ، په پارسيك ، گوچ
ي هيندوك خوانند . » يعني : نارگيل را – كه با شكر ميخورند - ، به زبان هندي نارگيل خوانند و به پارسيك گوچ ي هيندوك نامند .
بنا به مفاد اين عبارت ، پارسيك به زباني گفته ميشده ، كه « گوچ ي- هيندوك» ازان زبان بوده و بدون شك اين مضاف و مضاف اليه پهلويست ، و پارسي آن « گوز هندي» است
.
با اين همه دلايل و شواهد ، نمي توان اشعار و سروده هاي شعرايي را كه در اوايل عهد اسلامي سروده شده و اكنون قديمترين نمونه هاي آن را ما در دست داريم ، ناديده گرفت . هرچند
اين اشعار مربوط به دوره هاي آغازين اسلام است و اثر مقدمتري نسبت به آن در دست نيست ؛ ولي براي اثبات اين نكته كافيست كه گفته شود متانت ، ابهت ، برجستگي و پرمايگي اين آثار مبين اين رمز است كه اين زبان
در آغاز دور اسلامي و در روزگارخلافت خلفای راشدین به صورت يكبارگي به ميان نيامده ؛ بلكه سابقه ی چندين قرن داشته تا به اين سرحد پختگي ، لطافت و فصاحت رسيده است. منتهی رسم الخط این زبان این رسم الخطی
نبوده که ما امروز ازان استفاده میکنیم ؛ بلکه این زبان از رسم الخط پهلوی استفاده میکرده است؛ اما پس ازان که مردمان این مناطق به آیین اسلام گرویدند، استفاده از رسم الخط پهلوی را که از یادگارهای مجوس و
دوره های آتش پرستی بود، مکروه پنداشته و برای نوشتار خویش رسم الخط عربی را برگزیدند که تا امروز ادامه دارد.
با یاد آنچه گذشت و نگرشی دیگر درآثار باستاني وكنوني اين زبان، كوچكترين مورد اختلافي را نمي توان دريافت كه روي آن، زبان مورد بحث را به فارسي، دري یا تاجیکی تقسيم نمود. و اين كه از زبان مذكور
لهجات وگویشهای متعددي شاخه كشيده، نمي شود آن را دليلي براي انقسام اين زبان به دري، فارسي و تاجیکی انگاشت.
و حال نمونه هایی را از قدیمترین آثار میاوریم، که درانها این زبان را جایی« پارسی» گفته اند، جای دیگری« دری » و در مواقعی دیگر ازآن به نام « پارسی دری» یاد کرده
اند:
نخست درمورد اطلاق ( پارسي ) به زبان مورد بحث :
كس بدين منوال پيش از من چنين شعري نگفت
مـر زبـان پارسـي را هست تـا ايـن نـوع بيـن
( ابوالعباس مروزي/ قرن دوم )
بسي رنج بردم درين سال سي عجم
زنده كردم بدين پارسي
( فردوسي/ قرن چهارم )
اماصحا بتازيست و من همي به پارسي همي كنم اماصحاي او
( منوچهري/ قرن پنجم )
پارسی نیکو ندانـی حک آزادی بجـو پیش استاد لغت دعوی زباندانی
مکن
(سنایی غزنوی/ قرن پنجم)
« مردمان بخارا به اول اسلام در آغاز قرآن بپارسي خواندندي و عربي
نتوانستندي آموختن. تاریخ بخارا » ( ابوبکرمحمد النرشخی/ قرن چهارم )
دو دیگر در مورد اطلاق ( دري ) به همین زبان :
كجا بيـور از پهلواني شمار بـود در زبان دري ده هزار
( فردوسي/ قرن چهارم )
دل بدان يافتي ازمن كه نكوداني خواند مدحـت خواجه ي آزاده بـه الفاظ دري
( فرخي سيستاني/ قرن پنجم )
صفات روي وي آسان بود مرا گفتـن گهي به لفظ دري و گهي به شعردري
( سوزني سمرقندي / قرن پنجم )
( مثالها زیاد است؛ اما نمیخواهم وقت شما را زیاد بگیرد؛ بناءً به همین دو
ـ سه مثال اکتفا میکنم.)
سه ديگر درمورد اطلاق ( پارسي دری ) به همین زبان
بـفـرمـود تا پـارسی دری نبشتند و کوتاه شد داوری
( فردوسي/ قرن چهارم )دايرة المعارف اسلامی چنين مينگارد : « دري: و معنا ها علي وجه التحديد، لغة البلاط ( در ) وهي تطلق علي اللغة الفارسية الحديثة. و جاء في الترجمة الفارسية المختصرة لرسائل اخوان الصفا أن هذه اللغة
قد ترجمت الي لسان « پارسي دري » بأمر تيمور لنك . . . . »
يعني : دري: که معناي آن دقیقاً ( در ) « زبان درباريان» است و به زبان فارسي معاصر اطلاق ميشود . در ترجمه ی فارسي كوتاهي كه از رسايل اخوان صفا ( صورت گرفته ) آمده است : اين زبان به امر تيمورلنگ به پارسي دري ترجمه شده است ، ( كه شايد
منظور از مسمي نمودن آن باشد . )و باز در خود « رسايل اخوان الصفا » واژة « پارسی دري» را چنین درمییابیم: « پس رأي مجلس سامي سيد اجل بهاء الدين سيف الملوك شجاع الملك شمس الخواص اميرتيمورگورگان چنين اتفاق افتاد كه اين كتاب (اخوان الصفا) را اين ضعيف بپارسي دري نقل كند
و هرچه حشو است ازو دوركند ....» با نظر داشت آنچه گفته آمدیم، ما به این تصنیف علمی دست مییازیم که زبان رایج در افغانستان، تاجیکستان و ایران ،
سه شاخه یا سه گویش یا سه لهجه از یک زبان واحد یعنی زبان فارسی- دری است، نه سه زبان جداگانه. همان گونه که زبان عربی در همه کشور های عربی ( عربستان سعودي، عراق، سوریه، اردن، فلسطین، مصر، کشورهای شمال
افریقا، الجزاير، تونس، سودان, بحرين، امارات و یمن ) به همان یک نام « اللغة العربية » یاد میشود. یا زبان انگلیسی که درامريكا، كانادا، انگلستان، زیلند جدید، هند،
پاکستان، بنگله دیش، استرالیا و ... یگانه زبان رسمی و یا یکی از زبانهای رسمی ایشان است که در همه اطراف و اکناف این کرة خاکی به همان یک نام English یاد میشود و نام بومی به خود نگرفته، زبان فارسی – دری نیز همان یک زبان واحد است با لهجات و گویشهای متعدد. پس نشايد كه آن را به نامهاي دري، فارسي و تاجيكي مسمي نموده، وحدت آن را زیر سوال قرار
دهیم؛ زیرا :
سـه نگـردد بـریشم ار او را
پرنیان خوانی و حریر و پرند
.........................................................................................................................