Rangin
Rangin
Rangin
Rangin

تحت نـظـر حیـدر اخـتر

 

استفاده از مطالب  رنگین با ذکر ماخذ آزاد است

  نصیر مهرین

نمک  پاشی همسر خلیلزاد بر

زخم های مردم ما

شرل بنارد، همسرخلیل زاد خائن، نمک بر زخم ها می ریزد، اما اعتراض برخود را فراموش نکنیم.

خلیلزاد و همسرش مانند همه خائنان طالب دوست، وظیفه دارند که جنایات ننگین و وحشت آمیز طالبان را با دروغ و دیده درایی پنهان کنند. "شرل بنارد "منفور و خائن، پیش از دوباره آوردن طالبان نیز وظیفه ی قباحت زدایی از این گروه جنایت پیشه را انجام می داد. گاهی سخنی می گفت که شوهرش برزبان نمی آورد. اما وی اسرار هویدا می کرد. همسر اشرف غنی نیز یگان بار چنین کرد.

هنگامی که ملیون ها انسان از ظلم وستم، از گوناگون تبعیض ها و جنایات بی مانندی که طالبان اِعمال می کنند، به شدت ناراضی هستند و زخمین، گمانی برجای نتواند بماند که سخنان آخر "ش. بنارد" و در واقع نمادی از خلیلزاد وسایر لابی های وجدان نداشته؛ آزار دهنده ی انسان، انسانیت و مخالفان می شود. اما می خواهم به زمینه های این جسارت خائنانه و دروغ بزرگ توجه کنیم.

تصور من این است که پراگنده گی در ابراز مخالفت و نبود خروشگاه متمرکز- فعال، که به صورت منظم با اسناد ومدارک واقعاً موجود، جنایات طالبان را افشأ کند؛ چنین روی آورد گستاخانه و بی شرمانه ی "ش.بنارد" و دیگران را زمینه می بخشد. در این راستا بسیار سزاوار توجه است که پیش از همه دختران و زنان آگاه و دارنده ی مرز روشن با جهالت و ستم ورزی طالبان، نهادی را که سخنگوی راستین روزگار اسفبار مردم وبه ویژه زنان ودختران باشد، ایجاد کنند. برای این منظور، شخصیت ها ونهادهای موجود و تا حدودی فعال، دور نکات مشترک برای همکاری، نکات میسر و لازم، با وجود سلیقه های گوناگون جمع شوند. توجه زبانهای دیگر، مصاحبه های منظم و بازتاب دادن حقایق، سبب می شوند که "بنارد" و بنارد های همسان او را موقع چنین دروغگویی نمی دهد.

دریافت این اعتراض برخود، بسیار کمک کننده است، نازنین!

................................................................

  داکتر شکر الله کهگدای

سابق استاد در دانشگاه کابل 

اداره امر به معروف ونهی از منکر حکومت تروریستی طالبان که میان مردم عامه, به شلاق بدستان نکیرومنکر شهرت یافته اند, چیزی را نه تنها به نام آزادی بیان نمی شناسند بلکه به آزادی رسانه وگفتار به حیث خار چشم طالبان می نگرند, چونکه به افشای جنایات بشری و دزدی و چپاولگری آنها می پردازند.

  حکومت تروریستی طالبان, هم در دوره اول و هم در دوره فعلی حکومت شان, بصورت پیهم دست به گرفتاری , شکنجه, زندانی سازی وحتی بمانند 20 سال دوره حکومت فاسد حامدکرزی واشرف غنی احمدزی, ترور های زنجیره یی وهدفمند اصحاب رسانه ها می زنند تا صدای برحق مردم را در گلو خفه داشته باشند.

  مرکز خبرنگاران افغانستان در گزارش سالانه‌ خود اعلام کرد که نقض حقوق خبرنگاران و رسانه‌ها در افغانستان نسبت به سال گذشته 24 درصد افزایش یافته‌ است.

بر بنیاد گزارش مرکز خبرنگاران افغانستان، طالبان در سال 1403 فعالیت 22 رسانه را متوقف و 50 خبرنگار را بازداشت کرده‌ است.

بر اساس این گزارش، این مرکز طی یک سال گذشته، دست‌کم 176 رویداد نقض حقوق رسانه‌ها و خبرنگاران را ثبت کرده است.

در گزارش آمده است، اجرایی شدن قانون امر به معروف و نهی از منکر طالبان فعالیت رسانه‌ها و خبرنگاران را در معرض خطر قرار داده است.

در گزارش همچنان آمده است: «در حالی که کمیسیون رسیدگی به شکایات و تخطی‌های رسانه‌یی وزارت اطلاعات و فرهنگ طالبان به حاشیه رفته است و بیشتر با دیدگاه بخشی به شدت محافظه‌کار و سنتی طالبان همراه است، به این محتسبان اختیارات وسیعی داده شده و ضمن نظارت بر کارکرد رسانه‌ها، هرگاه بخواهند مستقیم و یا با همراهی اداره استخبارات علیه رسانه‌ها و خبرنگاران اقدام می‌کنند.

بر اساس این گزارش، از جمله خبرنگاران بازداشت شده 10 تن همچنان در زندان هستند و از میان آنان چهار تن به حبس دو تا سه سال محکوم شده‌اند.

..........................................

 

 

 

 

 بشیر انصاری

حماس و طالبان

خیلی ها در جهت توجیه استعمار و نسل کشی فلسطینیان استدلال می کنند، زمانی که امریکا نیرو هایش را از افغانستان بیرون نمود، چرا حماس آن را شکست امریکا خوانده و از “پیروزی” طالبان به نیکی یاد نمود. این جا چند نکته را باید در نظر داشت:

۱- گذشته از این که مسئله شکست امریکا و پیروزی طالبان قابل بحث بوده است، حماس و دیگر گروه های مقاومت فلسطینی عاشق طالبان نه بلکه می خواهند در جهت ایجاد روحیه و اعتماد به نفس از هر روایت و‌ حکایت و ادعا علیه کشوری که‌ در این ۷۵ سال، با جنگ افزار گرم و سلاح دپلوماتیک و ویتوی آن نابود شده اند، استفاده کنند.

۲- اگر پیوندی میان حماس و طالبان وجود می داشت، امیر المومنین این گروه که ساعت ها در باب پوشانیدن روی و موی زنان مسلمان موعظه می فرمايند، چرا در باب زنان مومنی که اجساد شان با دست سربازان صهیونست از زیر خاک بیرون شده و در جاده های غزه به صورت برهنه در معرض سگان ولگرد قرار داده شده اند، لگام ننگین سکوت بر دهان می زند؟

۳- گیرم که فلسطینیان از طالبان به نیکی یاد نمودند، آیا این می تواند دلیلی بر تأیید این نسل کشی بی سابقه در تاریخ بشر گردد که در ۱۰۰ روز این همه زن و کودک بیگناه و داکتر و خبرنگار و کارمندان اطفائیه قربانی شده و این قدر بمب بر مساحت کوچکی که ثلث کابل را تشکیل می دهد ریخته باشد. گیرم چنین جنایتی در حق بیگناهان در پایتخت طالبان صورت گرفت، آیا وجدان پاکی می تواند آن را تحمل کند؟ این سقوط اخلاقی و بی وجدانی هراس انگیز برایم قابل فهم‌ نیست.

۴- با آن که طالبان در بیست سال حضور نیرو های امریکایی، سربازان این کشور را هدف قرار دادند ولی معاشقه استخباراتی امریکا برای سال های درازی با این گروه ادامه داشته و دارد، ولی حماس نه کدام سرباز امریکایی را کشته و نه امریکا را دشمن اصلی خویش می داند. جنگ آن ها با اشغال است که تمامی قوانین معمول در دنیای ما آن را تأیید می نماید. پرسش من این است که با وجود آن چه گفته شد، چرا طالبان از حمایت پولی و استخباراتی و دپلوماتیک امریکا برخوردار بوده ولی حماس از سوی امریکا دشمن بزرگ و اصلی خوانده می شود؟

..........................................

محمد اکبر قریشی

حامد کرزی مداری  اجنت امریکا  گاهی در کابل برلین انقره سر میزند !

تعداد از سیاسیون جنرال های ماشینی ستون پنجم از دست چار طالب پاکستان شب درمیان بشمول

اشرف غنی رفیق های معاملهگر شان فراری شدند عده دیگر به امر دولت های سیا با پاسپورت های خارجی که به همان کشور هایکه جاسوسی میکردند رسیده اند (حامد جان کرزی ) تمام دستگاهی دولتی را اهسته اهسته برای برادران طالبان پنجابی خود تسلیم نموده میرفت حامد جان 2000 حیوانات وحشی قاتل جانی مافیا ادم کش تروریست را از  زندان بکرام  اشرف جان 5000 زندانی از پلچرخی ودیگر زندان ها  کشور ازادساخته بودند  بعدا اشرف جان بادار دسته ان بشمول  ستون پنجم   از طالب ها خواهش نمودند بشمول  حامدکرزی عبدالله وارد کابل  شدند همان کسانیکه مدت 60 سال خون مردم ملت خورده بودند پول های دزدی را درخارج کشور ذخیره نموده اند

 جای جایداد های قصر های شان همرا شهرک های شان پیش طالب گروگان میباشد بنابرین همه دلالان سیاسی اقتصادی روسپی های  پارلمان جنرال های ماشینی  شورا نظار  وحزب وحدت ودیگر انسان  های پلید دوره هم جمع شده اند

( شورا مقاومت را در ترکیه )تشگیل نمودند (اقای محقق ماهیچه خوررا ریس کمیته سیاسی )تعین نموده اند شما قضاوت نماید که این جنایتکار تاتوانست در حق هزار هاتا چی اندازه خیانت  کرده است ومیکنند امرور بنام خلیلی محقق دانش هزاره هارا ترورکوچ اجباری خانه هاشان را اتش میزنند ازانها خبرندارند در پنجشیر چی حال است بچه ای ملا زیانی برادران مسعود در هرات ننگرهار کندوز همه به اتش خون کشانیده شدند زنان در زندانهای طالبانی  تجاوز وجنایت صورت میگیرد بلاخره برای حامدکرزی دستگاهی سیا امریکا وظیفه سفر را از سفارت امریکا درکابل داده وهدایت گرفته تا همرا سگهای سیاسی اقتصادی که در ظرف 60سال پول های کمکی دزدی چور نموده اند  اگر با (سی ای ای )سازش نکنید ما همرا تان حسابی داریم این پیام جاسوس گلان شان که کشور را به جوی خون تبدیل نموده است برای جنایتکاران جاسوسان خاینین ملت پیام امریکا برده است اومردم شریف ونجیب از خواب بیدارشوید پشتی این خاینین وطن فروشتان دلالان سیاسی استاد نشوید دربدر خاک بسر می شوید در هر کشور که حامد کرزی وامثال ان امد برویش لعنت و تف انداخته بروید نه در خانه های تان مهماننش  نکنید خیانت است  جوانان وزنان مبارز باشهامت  درسرتاس افغانستان مقابل طالبان جنک ازادی را اغاز نموده اند ازایشان دفاع نماید تصاویروطن فروشان دزدان دیده میتوانید طالبان راشما وطن پرستان وزنان باشهامت گم میکنید نه خاینین تصاویر کاپی است

..........................................

محمد حیدر اختر               

حمله تروریستی  بر  آموزشگاه در غرب کابل

تمام مردم افغانستان را در سراسر دنیا سوگوار ساخت

 قسمی که  از طریق رسانه ها و صفحات اجتماعی آگاهی حاصل کردیم، ساعت  هفت و سی دقیقه صبح روز جمعه   گذشته، یک مهاجم انتحاری قبل از اینکه وارد صنف درسی شود و مواد منفجره همراهش را انفجار دهد، دو نفر از محافظان این مرکز را به شهادت رسانید. این مهاجم پیش از انفجار به سمت دانش ‌آموزان نیز تیراندازی کرده است. دانش آموزانی که جز قلم وکتاب و دلهای پاک برای آموزش چیزی نداشتند.علاوه بر کشته‌شدگان، ده‌ها نفر در این حمله زخم برداشتند و بیشتر قربانیان این حمله، دختران هستند.

 بعد از این واقعۀ دلخراش، سازمان ملل متحد، دیپلمات‌های غربی، سازمان‌های حقوق بشری و رهبران سیاسی افغانستان و برخی از کشورهای منطقه این حمله انتحاری مرگ‌بار به یک مرکز آموزشی در ناحیه هزاره‌نشین دشت برچی کابل را محکوم کردند.

 تعداد فراوانی از خانم ها در شهر کابل و ولایات افغانستان دست  به تظاهرات زدند و همچنان   در خارج از کشور مردم شریف و با احساس ما با دایر نمودن تظاهرات و مجالس ترحیم  این عمل وحشیانه  را تقبیح کردند.

تا جایی که دیده می شود این عمل تروریستی  اکثریت تمام مردم افغانستان را در داخل و خارج از افغانستان سوگوار ساخته است و حتی برخی از برگذاری  مجالس  سرور و پای کوبی  و یا بخش موسیقی در سمینارها  امتناع ورزیدند.

ناشر وبسایت رنگین این حملۀ وحشیانه و نیت نسل کشی مردم نجیب و شریف هزارۀ وطن غمدار را به شدت محکوم نموده، آرزو دارد که عتکس العمل ها مسیر خوبی بگیرد.

.......................................... 

نصیر مهرین

  رهبر القاعده در     کابل کشته شد

و ما طیارۀ بدون سرنشین و "اجرای کنندۀ عدالت" نداریم!

الظواهری رهبر"القاعده" در کابل توسط طیارۀ بدون سرنشین امریکا کشته شده است. در پیوند با آن:

- حضور الظواهری در کابل نشان داد که گروه طالبان افزون بر ادامۀ حفظ افکار و کردارعقب مانده و ستمگرانۀ ضد انسانی علیه مردم ما، همچنان حامی و پناه دهندۀ دهشت افگنان مشهورجهانی است.

- رئیس جمهور ایالات متحدۀ امریکا، قتل الظواهری را "اجرای عدالت" نامید.

- دهشت افگنی که رنج بیشتر مظالم اش را مردم افغانستان دیده اند.

- این خبر برای ملیون ها انسانی که در چنگال خونین وسیاه دهشت افگنان طالبان، مظلومانه به سر می برند، آیا تبسم آمیخته با اندوه و درد را  نیز بار نخواهد آورد. زیرا تحویل دهی قدرت به یک گروه تروریستی – دهشت افگن، بی عدالتی بود و با چنین تبعات.

- پیداست که این معاهدۀ دوحه(توطئه آمیخته با شیطنت خلیلزاد)، کمترمزخرف نبوده است.

- مشکل با طالبان، در محدودۀ بازگشایی مکاتب دختران پایان نمی یابد. آنها روزی مدارس مغز شویی را با ترویج مضامین انسان ستیزانه باز خواهند کرد، اما از تروریست دوستی، تحجر و ابعاد تبعیض های ننگین فرو نخواهند آمد.

- تجارب جهانی و اوضاع کشور ما حاکی از آنست که تحقق عدالت زمانی میسر تواند شد که  عدالت خواهی در افغانستان به ثمر بنشیند ومردم دارندۀ نهاد های عدالت خواه و حکومت تأمین کنندۀ عدالت شوند.

- رهایی مردم افغانستان  از زیر تسلط خونبار واسارت مرکبار طالبان، نه با طیاره های بمب افگن بدون سرنشین میسر است ونه مردم آنرا دارند. مردمی که شب وروز درد میکشند، نیاز به ایجاد تشکلهای نجاتبخش، همسویی وهماهنگی آنها بر بنیاد تأمین عدالت اجتماعی، رفع هرگونه تبعیض جنسیتی واجتماعی و... دارند که حکومت غیر دینی به آن چهرۀ شفاف تر می بخشد.

*الظواهر در منطقۀ شیرپور با خانواده اش در پناه طالبان به سر می برد.

*عکس از صفحۀ فارسی بی بی سی.. 2 اگست 2022

..........................................

عتیق الله نایب خیل

مثلث خبیثه!

 

زلمی خلیلزاد، نمایندۀ ویژۀ امریکا در امور افغانستان، از جانب وزارت خارجۀ ایالات متحدۀ امریکا از وظیفه اش سبکدوش گردید. قربانی شدن او مثلثی را تکمیل کرد که در بیست سال اخیر بیشترین تلاش را در حفظ نیروهای تروریست طالبی و نقش فعال در به قدرت رسیدن دوبارۀ این گروه متحجر قرون وسطایی داشتند.

به همه گان معلوم است که سلاح و مهمات و هرنوع امکانات لوژیستیکی و جاهای امن برای گروه تروریست طالب به وسیلۀ پاکستان مهیا ساخته می شد و مشروعیت بین المللی اش نتیجۀ کار همین مثلث خبیثه، خلیل زاد، حامد کرزی و اشرف غنی است.

بدون شک پالیسی سازان سیاست خارجی ایالات متحده سیستم سرمایه داری حاکم بر این کشور است؛ ولی این سیستم مشوره های لازم و ضروری را از افرادی می گیرد که از اوضاع کشورهای مورد بحث مطلع باشند. بنابرآن نقش افراد را در تعیین این پالیسی ها و سیاست ها نمی توان نادیده گرفت. نقشی را که حامد کرزی، اشرف غنی و زلمی خلیلزاد در بیست سال اخیر ایفا کردند فاجعه یی را بر کشور تحمیل کردند که نتیجه طبیعی اش به قدرت رسانیدن طالبان بود.    

این سه شخص اما نه تنها از نتیجۀ کارشان نفعی نبردند؛ بلکه روسیاهی ابدی نیز نصیب شان گردید. خلیلزاد به استعفا جبری سوق داده شد، اشرف غنی به صورت شرم آوری از کشور فرار کرد و حامد کرزی دورۀ تحقیرآمیزی را در داخل کشور سپری می کند و نامش نیز از میدان هوایی کابل حذف گردید. (همین یک نکته آمدن طالبان مثبت است که از اثر آن این مثلث خبیثه حذف شد.)

..........................................  

 داکتر لعلزاد

چه باید کرد ؟

برنامه غنی «ادامه راه نجیب با آموزش از تجربه ناکام او» است !

? آنچه غنی می خواهد «ادامه حکومت خودش تا پایان دوره ۵ ساله»، «چوروچپاول بیشتر دارایی های عامه» و در نهایت، «تجهیز/اکمال بیشتر طالبان» (برای ادامه‌ی افغانیزه/پشتونیزه سازی کامل کشور) است!

? «تخلیه شهرستان ها»، «ملیشه سازی دولتی» و «دفاع از مراکز ولایات» (به ویژه شهرهای بزرگ/عمده)، دقیقا ادامه برنامه داکتر نجیب است که شاید بتواند عمر حکومت غنی در ارگ کابل را اندکی دراز کند (دیگر برای او هیچ مهم نیست که در شهرستان/ولایت ها چه می گذرد، روزانه چند نفر کشته می شوند و یا مردم با چه قحطی و قیمتی و مصیبت ها گرفتار می شوند)!

? حال، غنی می داند که طالبان آن‌قدر تقویه، تجهیز و اکمال شده اند و در تمام شهرستان ها آن‌قدر گسترش یافته اند که وارث بالاستحقاق و جانشین بلامنازعه قدرت او برای مدت های طولانی تر خواهند بود (زیرا او از یک سو با نابود سازی مستحکم ترین «پشت جبهات مقاومت» در گام اول، خواست که از «تجربه ناکام تسلیمی شهر کابل توسط نجیب به حکمتیار» جلوگیری کند و از سوی دیگر، رهبران و بزرگان اقوام غیرپشتون را آن‌قدر خسی و آلوده در فساد خود ساخته است که هیچ‌یک از آن ها «شهامت مقاومت» یا «ادعای زعامت» در کشور را ندارند... با آنکه «میدان برای همگان باز است»)!

? اثبات گفته های بالا را می توان در این «ادعا» و در «میدان عمل» دید که «غنی هرگز در صدد سرکوب طالبان و پاک سازی آن ها از شهرستان ها نبوده و نمی باشد» (او فقط می خواهد که به کمک «ملیشه های دولتی و نیروهای امنیتی» خود از سقوط شهرهای بزرگ/عمده جلوگیری کند… اگر بتواند)!

? غنی با این برنامه، «تا که می چلد، می چلاند» (ادامه حکومت تا سقوط و پس از آن نوبت طالبان کرام)!

+ + +

? در چنین اوضاع و احوال، وظیفه «نسل جوان» است که با تحلیل شرایط عینی (گیرماندن در بین دو «آسیا-سنگ») و تجربه/الگوی ماندگار مسعود بزرگ، بیندیشند که چگونه می توانند خود را حفظ کنند، منسجم شوند، رهبری خود را بوجود آورند، پایگاه های مقاومت خود را ایجاد کنند، لابیگری نمایند، ارتباطات (داخلی و خارجی) خود را گسترش دهند، حلقات خود را با هم وصل کنند و به «مبارزه و مقاومت» ادامه دهند...

? اگر کسانی توان ایجاد پایگاه و شهامت مقاومت در مقابل غنی/طالب را دارند، فراخوان «پیوستن افراد و نیروهای امنیتی» به پایگاه خود را صادر کنند، تا افراد و نیروهای عدالت‌خواه که نمی خواهند بیهوده در صفوف غنی/طالب کشته شوند، به پایگاه آن ها مراجعه کنند و «چوب سوخت ملیشه های دولتی و طالبی» نشوند...

..........................................

نصیرمهرین                  

      آیا جنایت نیست؟

در ادامۀ انتشار سلسله یی از خبرهای فضیحت بار از دستگاه حکومتی افغانستان، آنچه که مقامات مسؤول در برابر زنان ودختران معیوب ومعلول انجام داده اند، حکومت افغانستان را در این زمینه و نیزخرابی نظام صحی، در سطح جهان مقام نخست بخشید.

به نقل از آژانس خبررسانی آلمان Dpa، دیده بان حقوق بشر، شام دوشنبه( 27 آپریل 2020) در نیویارک (همجنان درکابل) اعلام داشت که "در افغانستان، زنان معیوب در سطوح گوناگون در معرض استفادۀ سؤ مقامات مسؤول قرار گرفته اند."

در این گزارش درحالی که از بی مسؤولیتی مقامات حکومتی افغانستان در برابر همه معیوبین یادآوری شده، اما اشارۀ ویژه بر رفتارهای دارد که در برابر دختران و زنان چهره نموده است.

بی اعتنایی درامورصحی، آموزشی ونیازهای اجتماعی معیوبین را عمل وحشیانۀ استفادۀ سؤ جنسی نیز به نمایش نهاده است که هنگام مراجعه برای رفع نیازها از طرف مقامات مسؤول حکومتی مواجه شده اند.

مظلومان و دردمندانی را در نظر آوریم که با تأثیر پذیری از ناهنجای های گوناگون در جامعه، از نظر بدنی ویا روحی معیوب شده و ملیونها دالر برای آنها اختصاص داده شده است، اما حکومتی های فاسد، آنرا نه در خدمت معیبوبین، بلکه معیوبین را در خدمت اغراض بیشرمانۀ خود قرار داده اند.

نمی گویم که شنیدن رفتارسؤ با زنان و دختران معلول ومعیوب و ظلم در حق آنها برایم تکاندهنده بود. حتا نمی گویم که آزاردهنده بود. زیرا شنیدن چنین خبری دور از تصور وانتظارنبود ونیست. امتیازگیران و گرداننده گان حکومتهای خائن، دست نشانده وپوشالی از جمله مافیایی که اشرف غنی گردآورده است، چنان لگام گسیخته برجان و مال و ناموس مردم تاخته و آزارها رسانیده اند که من و مایی با آن آزارها زیسته وشب را به یاد آزار دیده گان به سحر برده، به قدر کافی رنج نویس  و درد سرا شده ایم. شنیدن چنین خبرها به دامنۀ نفرت واندیشیدن به نیازگم شدن روی این دارودسته های فاقد احساس انسانی و بی اعتنا به حد اقل وظایفی که در محافظت حتا انسان معیوب و معلول دارند، می انجامد.                                     ***

یادآوری: عکس از متن انگلیسی گزارش  Human Rights Watch گرفته شده است. برای مراجعه به این منابع: https://www.hrw.org/video-photos/video/2020/04/27/afghanistan-women-disabilities-face-systemic-abuse.

 

.................................................................

محمد عارف منصوری

 

چرا از گذشته عبرت  نمى گيريم ؟

 

سقوط حكومت داكتر نجيب، از اقدام قومگرايانه و تعصب آلودى آغاز شد كه بقول فريد مزدك از اعضاى رهبرى حزب وطن، نجيب مى خواست يك جنرال پشتون را روى سينه اقوام غير پشتون بنشاند و توسط جمعه اسك، شمال را كه آبستن بحران بود، مهار كند. اما علاوه بر آن كه مهار نشد. وخامت روزافزون وضعيت، منجر به سقوط رژيم و برچيده شدن حاكميت چهارده ساله چپ در افغانستان گرديد.

حالا نيز اشرف غنى احمدزى، سلاله نجيب احمدزى، يكى ديگر از هم قبيله هايش را بنام جنرال ولى احمدزى قوماندان قول اردوى ٢٠٩ شاهين در شمال تؤظيف نموده تا زهر چشمى باشد به سه محورقدرت محلى يعنى جنرال عبدالرشيد دوستم، استاد عطاء محمد نور و حاجى محمد محقق كه هر يكى از نفوذ گسترده ىدرشمال برخوردارند.

بى ترديد اين گونه اقدامات قومگرايانه، آن هم در آستانه خروج احتمالى سربازان خارجى و ورود احتمالى طالبان در ساختار قدرت كه امكان بروز مجدد تقابل هاى قومى و استخوان شكنى هاى دهه نود را بعيد نمى نماياند، نه تنها به ضرر حاكميت نيمبند و فاقد مشروعيت ارگ است بلكه هرگز با منافع و مصالح كل افغانستان مطابقت ندارد.

شايد غنى چنين محاسبه نموده باشد كه جنرال دوستم مهره ى منزوى صحنه سياسى افغانستان است كه ديگر توان مانور هاى قبلى را ندارد و خطرى از ناحيه وى متصور نيست. اما تاريخ نشان داده كه بزرگترين بحرانات سياسى و اجتماعى از جرقه ى حوادث كوچكى مشتعل گرديده.

همان طور كه زوال حكومت كمونيستى از اختلاف درون حزبى و سركشى و بغاوت جنرال مومن اندرابى كه خود عضو حزب وطن بود، آغاز و دامنه ى آن با مخالفت هاى ديگران وسعت پيدا كرد تا منجر به دو پارچگى رهبرى حزب و دولت و فروپاشى كامل آن شد.

نمي دانم چرا سياستمردان بى درايت و بى كفايت افغانستان هيچ گاهى از گذر زمان و وقايع تلخ آن نمى آموزند و عبرت نمى گيرند.

..........................................

محمد حیدر اختر

کودتای ننگین هفت ثور

 به روز پنجشنبه هفتم ثور ( 1357)، خلقی ها وپرچمی ها علیه حکومت محمد داود خان کودتا کردند. آمادگی کودتا را از وقتی گرفته بودند که داودخان از تکیۀ بیشتر به اتحاد شوروی خود را کنار کشید وبا کشورهای عربی و ایران و روابط اقتصادی را روی دست گرفت. معلوم بود که امریکا هم خوش بود. قتل میر اکبر خیبر، مراسم دفن او وسخنرانی های سیاسی سبب شد که داود خان امر توقیف تعدادی از رهبران خلق وپرچم را بدهد. در آن وقت به خواهش شوروی و ضرورت کودتا هر دو جناح وابسته به شوروی وحد ت کرده بودند.

بلی آن ها کودتا کردند. از همان روز فجایع، جنایات ومردم آزاری تمام افغانستان را فرا گرفت. ملیون ها انسان آسیب دیدند. در اول وبرای چند ماه هر دو جناح در شکنجه واعدام ده ها هزار انسان سهم مشترک داشتند. بعدا خلقی های بی سواد، به همکاری دستگاهٔ جاسوسی " اکسا" تعداد زیادی را زندانی و یا به قتل رسانیدند. پرچمی ها از جنایات مشترک خودشان با خلقی ها چیزی نمی گویند. پرچمی ها که لفاظ وحیله گر تر ومنافقتر ازخلقی ها استند، جنایات زمان حکومت مشترک را به حفیظ الله امین ( خونخوار جاهل ) ارتباط می دهند. ولی وقتی که خودشان به وسیلۀ تجاوز شوروی قدرت را گرفتند، خاد دستگاه شکنجه وجاسوسی را به جای اکسا به کار انداختند. در وقت حکومت پرچمی ها خلقی های جنایتکار هم مشارکت داشتند. غیر از چند نفر آن ها . دروقت پرچمی ها چیزی که بسیارتر دامنه یافت، همان جنگ وبمبارد قوای شوروی و افغانستانی بود . قصبات ودهات ، شهرها ویران گردیدند. مهاجرت بیشتر شد. ملیون ها انسان سرگردان شدند.

بلی، کودتای سیاه روز هفتم ثور، یک فاجعه بود. مگر فاجعه آفرین ها که تعدادی با بدنامی مرده ویا کشته شده اند، تعدادی از آن ها با بی حیایی ، با پر رویی به لجبازی پرداخته حاضر نمی شوند که جنایات خود را قبول کنند. این عدم قبولی معلوم می کند که جهالت وو خونریزی های زیادی را مرتکب شده اند.

کار دیگر جانیان قاتل و وطنفروش خلقی – پرچمی، این است که دورۀ بعد از سقوط  خود را از قدرت یا دوره حکومت جنگی مجاهدین را به رخ می کشند. وبه گفتۀ مردم " غت مغتولی " می کنند. هرکس که از تأثیر جنگ های مجاهدین انکار کند، دل خلق خدا را آزار می دهد که آزار دیده اند. مگر جنگ های مجاهدین قبلی جنایات، وطنفروشی خلقی پرچمی را  به هیچ صورت پت وپنهان ویا توجیه نمی کند. هرکدام آن ها تقصیر ومسوولیت خود را به گردن دارند. واین هم قابل تذکر است که جنرال های قاتل عضو "کی جی بی" وعضو خلق وپرچم، در جنگ های ویرانگر مجاهدین وبربریت زمان طالبان،هم مشارکت داشتند.

پیام ما در این روز به مردم شریف ما، ،به اولادها و نواسه های جنایتکاران خلقی وپرچمی این است که آن ها را خوب وخوبتر بشناسند. آن ها را محکوم کنند. آن ها باید محاکمه شوند. وقتی گروه خادیست از فیس بوک وانترنیت وخارج نشینی استفاده می کند و به دفاع دوران وحشت می پردازد، ویا رئیس جنایتکاران خاد، داکتر نجیب را ستایش وتوصیف می کند، در زخم های مردم مظلوم، به بیوه های آن دوران، به مادران داغدیده وبه یتیم ها نمک پاشیده وتوهین می کنند.

در این روز به خانواده های محترمی که شهید داده اند و ستم کشیده اند، همدردی خود را ابراز داشته  وبه روح شهدای پاک درود می فرستیم . هزاران نفرین به جانیان خلقی و پرچمی و خادیست ها.

...........................................

فضل‌الرحمن فاضل

 

پرنیانفروشِ بوریا نشین

 

پیشوای سترگ ابوحنیفه رضی الله عنه

 

 

قسمت سوم

قاضی ابویوسف گفته است: ما رأیت أعلم بتفسیر الحدیث من أبی حنیفة. من  در تفسیر حدیث داناتر از ابوحنیفه ندیده ام. (ابن ابی الوفا، 1332 ق: 24)

بشر بن موسی گفته است که ابوعبدالرحمن المقریء وقتی که از ابوحنیفه برای ما روایت می‌کرد می‌گفت: حدثنا شاهانشاه. یعنی عوض لقب ابوحنیفه، لقب «شهنشاه» را به‌کارمی‌برد. (خطیب بغدادی، 2001/15: 473)

روزی ابویوسف نزد هارون الرشید بود، هارون گفت از اخلاق ابوحنیفه برایم بگو، ابویوسف فرمود: « کان والله شدید الذَّبِّ عن حرام الله،  مجانباً لأهل الدنیا، طویل الصمت، دائم الفکر، لم یکن مهذاراً ولا ثرثاراً، إن سئل عن مسألة کان عنده منها علم أجاب فیها، و ما علمته یا أمیرالمؤمنین  إلا صائنا لنفسه و دینه [ مشتغلاً بنفسه عن الناس]  لایذکر أحدا إلا بخیر.» هارون بعد از شنیدن آن گفت : هذه أخلاق الصالحین . (امام ذهبی،  1408 ق:  17)

عطار نیشاپوری اورا چنین وصف می‌کند: « آن چراغ شرع و ملت، آن شمع دین و دولت، آن نعمان حقایق، آن عمان جواهر معانی و دقایق، آن عارف عالم صوفی، امام جهان ابوحنیفه کوفی رضی الله عنه» (عطار،1336: 185)

و می‌افزاید: « و در اصول طریقت و فروع شریعت درجه رفیع و نظری نافذ داشت و در فراست و سیاست و کیاست یگانه بود، و در مروت و فتوت اعجوبه‌ای بود. هم کریم جهان بود و هم جواد زمان، هم افضل عهد و هم اعلم وقت. » (عطار،1336: 185)

امام ربانی مجدد الف ثانی در نامه‌ای  که به پسرانش هریک خواجه محمد سعید  متوفای (1070ق) و خواجه محمد معصوم (متوفای 1079 ق) نگاشته، در آن راجع به امام اعظم آمده است:

عجب معامله است امام اعظم در تقلید سنت، از همه پیشقدم است و احادیث مرسل {را} در رنگ احادیث مسند، شایان متابعت می‌داند و بر رأی خود مقدم می‌دارد و همچنین قول صحابی را به‌واسطهء صحبت خیر البشر علیه و علیهم الصلوات و التسلیمات بر رأی خود مقدم می‌دارد و دیگران نه چنین اند، مع ذلک مخالفان او را صاحب رأی می‌دانند و الفاظی که مبنی از سوءادب اند به او منتسب می‌سازند، با وجود آن‌که همه به کمال علم و وفور ورع و تقوای او معترف اند.

 بانی  فقه، ابوحنیفه است و سه حصه از فقه او را مسلم داشته اند و در ربع باقی، همه شرکت دارند  با وی. در فقه صاحب خانه اوست و دیگران همه عیال وی اند. با وجود التزام این مذهب مرا با امام شافعی گویا محبت ذاتی است وبزرگ می‌دانم، لذا در بعضی اعمال نافله، تقلید مذهب او می‌نمایم؛ اما چه کنم که دیگران را با وجود وفور علم و کمال تقوا در جنب امام ابی حنیفه، در رنگ طفلان می‌یابم.

بی شایبهء تکلف و تعصب گفته می‌شود که نورانیت این مذهب حنفی به نظر کشفی در رنگ  دریای عظیم می‌نماید و سایر مذاهب در رنگ حیاض و جداول[1] به نظر درایند و به ظاهر هم  که ملاحظه نموده می‌آید، سواد اعظم از اهل اسلام متابعان ابی‌حنیفه اند علیهم الرضوان. واین مذهب با وجود کثرت متابعان، در اصول و فروع از سایر مذاهب متمیز است و در استنباط، طریق علیحده دارد و این معنی مبنی بر حقیقت است [2].

از فضایل او همین بسنده است که او بسا از یاران پیامبرﷺ را دیده است و هم چنان در قرن نخست خیر القرون تولد شده است. و پیامبر اکرم ﷺ فرموده است: «طوبی لمن رآنی، ولمن رأی من رآنی، و لمن رأی من رأی من رآنی.» (ابن الحجر الهیتمی، 2007: 80)

از فضایل دیگر او این است: او علم فقه را در کتاب‌ها و باب‌ها مرتب ساخت که امروز دردسترس ما قرار دارد و امام مالک در کتابش «الموطأ» از آن روش پیروی کرد؛ علما در گذشته‌ها دراین مورد بر حافظهء خویش تکیه می‌کردند. او نخستین کسی است که کتاب فرایض (میراث) و کتاب شروط را وضع کرد. (ابن الحجر الهیتمی، 2007: 81)

ابن حجر هیتمی در جملهء فضائل او این جمله را نیز درج می‌کند: «مات مظلوماً، محبوساً ، مسموماً»

(ابن الحجر الهیتمی، 2007: 81)

از حسن بن زیاد لؤلؤی روایت است که گفت : « والله ما قَبِل  ابوحنیفة لأحد منهم  جائزة و لا هدیة،  یعنی الأمراء. » سوگند به خدا  ابوحنیفه  هیچ گاه از آنان یعنی از  فرمانروایان، بخشش و هدیه‌ای را  نپذیرفته است. (امام ذهبی، 1408 ق: 42)

علی بن عاصم گفته است: لو وزن علم أبی حنیفة بعلم أهل زمانه لرجح علیهم. (الصیمری، 1985: 23)

ثوری گفته است: «إن الذی یخالف أبا حنیفة؛ یحتاج أن یکون أعلی منه قدراً، و أوفر علماً، و بعید ما یوجد ذلک.» کسی که با ابوحنیفه مخالفت می‌ورزد  بایست مقام بالاتر و دانش برتر از ابوحنیفه داشته باشد، و همچو چیزی دور از امکان است. ازهمین‌رو، وقتی که امام ثوری با ابوحنیفه  یکجا به ادای  حج رفته بودند،  امام پیش می‌بود و ثوری در عقب او راه می‌رفت و هرگاه از چیزی پرسیده می‌شدند، او خاموش بود تا ابوحنیفه  به پاسخ سائل بپردازد.

روزی نزدیک متکای او «کتاب الرهن» اثر ابوحنیفه دیده  شد، از او پرسیده شد، کتاب‌های ابوحنیفه را مطالعه می‌کنی؟  پاسخش این بود که:  دوست داشتم تا همه  کتاب‌های ابوحنیفه نزدم می‌بود تا بر همهء آنها نظر می‌افگندم؛ از همین رو ابویوسف می‌گفت « الثوری اکثر متابعة منی لأبی حنیفة منّی.» ثوری بیش از من از ابوحنیفه پیروی می‌کند. (ابن حجر الهیتمی،2007: 84)

نصر بن علی گفته است نزد شعبه بودیم ، برای او گفته شد: ابوحنیفه وفات کرد، او إنا  لله وإنا إلیه راجعون گفت ، سپس افزود، روشنایی  دانش بر مردم کوفه خاموش گردید، ایشان مثل او {در دانایی} دیگری را نخواهند دید. (الصیمری، 1985: 80)

سفیان بن عیینه گفته است: کسی که راجع به غزوه‌های پیامبر اکرم می‌خواهد معلومات به‌دست آرد، پس به مدینه منوره برود و کسی می‌خواهد از مناسک حج  آگاهی حاصل کند، به مکه مکرمه برود  و کسی که خواهان دانستن فقه است، پس باید به کوفه برود و از یاران ابوحنیفه آن را فرا گیرد.(الصیمری، 1985: 82)

برخی علما دوستی ابوحنیفه را معیار دین‌داری دانسته اند، عبدالعزیز بن ابو رواد گفته است: ابوحنیفه محک است، کسی که ابوحنیفه را دوست دارد پیرو سنت است است و کسی  که با اوکینه ورزد، مبتدع است. (الصیمری، 1985: 86)

یحیی بن معین گفته است: فقهاء چهار تن اند: ابوحنیفه، سفیان، مالک و اوزاعی. (الصیمری، 1985: 87)

حرمله بن یحیی گفنته است از امام شافعی شنیدم که می‌گفت:  من لا ینظر فی کتب أبی حنیفة لم یتبحر فی الفقه. کسی که به کتاب‌های ابوحنیفه مراجعه نکند، در فقه  متبحر نخواهد گشت.(الصیمری، 1985: 87) 

ابن العماد  در مورد  امام اعظم نوشته است که او  از زیرک‌ترین  فرزندان آدم بود، میان فقه، عبادت، ورع و سخاوت جمع کرده بود. او هدایای فرمان‌روایان را نمی‌پذیرفت، بلکه از کسب حلال، مال می‌اندوخت و آن را  در راه خدا خرج می‌کرد، خانهء بزرگی داشت برای  تولید خز و کارگرانی داشت و همکارانی که به ایشان مزد می‌داد، رحمه الله تعالی. (ابن العماد،1988: 230)

امام سیوطی آنگاه که بشارت‌هایی را که از پیامبرﷺ راجع به امام مالک وشافعی که توسط  دیگران روایت شده است در کتابش «تبییض الصحیفة  بمناقب  أبی حنیفة»، می‌آورد، بلا فاصله می‌نویسد: ومن می‌گویم: « وقد بشّر ﷺ بالإمام أبی حنیفة فی الحدیث الذی أخرجه أبونعیم فی «الحلیة» . عن ابی هریرة رضی‌الله‌عنه قال: قال رسول الله ﷺ: « لوکان العلم بالثریا لتناوله رجال من أبناء فارس.» (السیوطی،1990: 32)

از حسن بن حارث روایت است که گفت: از نضر پسر شمیل  شنیدم که می‌گفت:  مردم  همه  در مسائل فقهی خواب بودند تا این‌که  ابوحنیفه ایشان را بیدار کرد.  (السیوطی،1990: 109)

 از ابو قیم روایت است که ابوحنیفه را چنین توصیف می‌کرد: « کان أبوحنیفة حسن الوجه حسن الثیاب طیب الریح حسن المجلس شدید الکرم حسن المواساة لاخوانه.» (السیوطی،1990: 109)

ابن مبارگ گفته است از سفیان ثوری پرسیدم که ای ابوعبدالله چه چیز ابوحنیفه را از غیبت دور داشته است که من حتی نشنیدم که او دشمنش را نیز غیبت کند. ثوری گفت:  سوگند به خدا او داناتر از این است تا  بر نیکی‌هایش چیزی را مسلط کند  که از بین بروند { و جای نیکی‌ها را بدی‌ها بگیرد} (السیوطی،1990: 110)

به گفتهء امام شعرانی او را از کثرت عبادتش «وتد» یعنی میخ می‌نامیدند. (الشعرانی،2005: 1/ 100)

سفیان ابن عیینه از ویژه گی‌های امام اعظم، مروت و کثرت نماز را یاد می‌کند و می‌گوید: « کان أبوحنیفة له مروءة  وکثرة صلاة . » (ابن عبدالبر،1350 ق: 130)

امام ابوحنیفه از اعیان تابعین به شمار می‌رود و تحت این فرمودهء خداوند شامل است که: وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ . التوبة :100 (و پيشگامان نخستين از مهاجران و انصار و كسانى كه با نيكوكارى از آنان پيروى كردند، خدا از ايشان خشنود و آنان [نيز] از او خشنودند و براى آنان باغ‌هايى آماده كرده كه از زير [درختان] آن نهرها روان است هميشه در آن جاودانه‏ اند اين است همان كاميابى بزرگ.) (عفیفی،1350 ق: 28)

ابن ابوالعوام هممچنان باسند خویش  روایت می‌کند که یحیی بن زکریا بن ابوزائده گفت است : « إنما عرف فضل أبی حنیفة من رآه و سمع کلامه.» آن کس فضیلت وبرتری  ابوحنیفه را می‌داند که او را دیده باشد و حرفش را شنیده باشد. (ابن ابی العوام،2010: 106)

هیثم بن جمیل گفته است از شریک نخعی شنیدم که می‌گفت: «کان أبوحنیفة رحمه الله طویل الصمت دائم الفکر قلیل المجادلة للناس.» ابوحنیفه که رحمت خدای بر او باد سکوتش  بیشتر بود و همیش در اندیشه و با مردم کمتر مجادله می‌کرد. (ابن عبدالبر،1350 ق: 131)

ابن شُبرمه گفته است: « عجزت النساء أن تلد مثل النعمان» زنان ناتوان‌تر از آن اند که مثل نعمان (امام ابوحنیفه) کودکی به دنیا آورند. (ابن عبدالبر،1350 ق: 131)

عیسی بن یونس گفته است: در مورد ابوحنیفه  به بدی سخن نگویید و نه  سخن آن کسی که در موردش به بدی حرف می‌زند بپذیرید، زیرا سوگند به خدا من  بهتر از او، پارساتر از او و فقیه‌تر از او کسی را ندیده ام. (ابن عبدالبر،1350 ق: 136-137)

و گویند چون داود طایی رحمة اللّه علیه علم حاصل کرد و مُصدَّر و مقتدا شد، به نزدیک ابوحنیفه رضی اللّه عنه آمد و گفت: «اکنون چه کنم؟» گفت: «علیک بالعَملِ فَإنَّ العلمَ بِلا عملٍ کالجَسدِ بلاروحٍ. بر تو بادا به کار بستن علم، به جهت آن که هر علمی که آن را کاربند نباشند چون تنی باشد که وی را جان نباشد (هجویری، 1374 ش :130)

و چنین حکایت کنند که بوحنیفه رحمه الله اندر سایهء  درخت غریم خویش بننشستی، گقتی در خبرست که هر قرضی که [از آن] نفعی به تو رسد، ربا بود. (رساله قشیریه: 163)

وبازهم به فرمودهء عطار « مناقب او بسیار است و محامد او بی شمار.» (عطار،1336: 191)

امام و مبارزه بر ضد استبداد:

مبارزه بر ضد استبداد خلفای اموی و حب آل بیت، از صفحات در خشان زندگی سراسر افتخار امام اعظم به شمار می‌رود. امام اعظم که در دوران نوباوگی، شاهد ظلم وستم حجاج بن یوسف ثقفی بر ساکنان کوفه و قیام فقیهان و بزرگوارانی نظیر  سعید بن جبیر، عبدالرحمن بن اشعث و دیگران در نبرد «دیرالجماجم» بود و از قیام برحق امام حسین در برابر  یزید آگاهی کامل داشت، میلان او  به علویان بیشتر بود و اگر ما جریان‌های سیاسی  آن دوران را  در خوارج، شیعهء اموی‌ها و شیعهء علی و خانواده اش خلاصه کنیم، امام ابوحنیفه در صف شیعیان علی، جایگاه بلندمرتبتی را احراز خواهد کرد. 

امام  از قیام زید بن علی بن الحسین {79-122} که برادر امام باقر بود، در برابر امویان حمایت علنی کرد و از آنجایی که بازرگان و متمول بود، زید بن علی را با فرستادان نقدینه یاری رساند، بعدها از قیام محمد بن عبدالله بن حسن بن علی بن ابوطالب {93-145} ملقب به نفس زکیه و برادرش ابراهیم  نیز حمایت کرد و شاگردانش را به یاری ایشان تشویق کرد. امام مودودی در این مورد می نگارد: «امام اعظم از  قیام نفس زکیه که در رجب 145 هجری قمری در مدینه صورت گرفت، به صورت آشکارا  اعلان حمایت کرد، با و جودی که منصور خلیفهء عباسی  خود در کوفه حضور داشت، امام همراهی  با ابراهیم  برادر نفس زکیه را به شاگردانش تلقین کرد و ثواب اشتراک در آن قیام را  معادل 50 تا 70 حج نفلی دانست.  حتی به ابواسحاق الفرازی که برادرش در همراهی با نهضت  نفس زکیه به شهادت رسیده بود گفت:  جهاد او در همراهی با ابراهیم بن عبدالله بن حسن بن علی بن ابوطالب {97- 145} از جهاد با کفار بهتر است. از این فرمودهء امام بر می‌آید که  در جامعه اسلامی  وقتی که  در آن ظلم وستم حاکم باشد، تلاش برای رهایی آن جامعه از  فساد و ظلم داخلی، نظر به جهاد با کفار در بیرون مرزهای سرزمین اسلامی، چندین مرتبه  فضیلت دارد. [3]

امام زاهد کوثری با درک این معنای بلند قیام در برابر ستم، در کتابش « تأنیب الخطیب»  یادآور شده است که: ما هیچگاه انکار نمی‌کنیم که  مذهب امام ابوحنیفه در مبارزه با ستمگران و ائمهء جور مشهور است، در صورتی‌که مصلحت، قتال با ایشان را تقاضا کند، آن را اصل انکارناپذیرمی‌دانیم و این موضوع در کتاب‌های مذهب حنفی  به تفصیل شرح داده شده است. از همین رو، اوزاعی  گفته بود که از ابوحنیفه همه چیز را پذیرفتیم  مگر آنگاه که مسأله شمشیر روی کار آمد؛ یعنی نبرد با  ستمگران که ما نتوانستیم آن را  تحمل کنیم . مذهب ابوحنیفه  سکوت بر ستم را نمی‌پذیرد. [4]

نمونه‌هایی از ذکاوت، زیرکی و پاسخ‌های امام سترگ به‌پرسش‌های دشوار:

1- زنی نزد ابوحنیفه آمد وگفت: برادرم  وفات یافته و از او 600 دینار به میراث مانده است، اما از آن برای من فقط یک دینار داده اند. امام پرسید: میراث را میان شما چه کسی تقسیم کرده است؟ او گفت: داوود طایی.  ابوحنیفه  گفت: همین اندازه  را تو مستحق می‌گردی. مگر از برادرت  دو دختر و یک مادر و 12 برادر و یک خواهر باقی نمانده است؟ آن زن گفت: بلی چنین است .

بناءً در این  مسأله دو دختر  دو ثلث را به میراث می برند که 400 دینار می‌شود و مادرسدس یا ششم حصه  ترکه را مستحق می‌گردد که همانا 100 دینار است و همسرش ثمن یا هشت یک را  می گیرد که 75 دینار است و برادران و خواهران در این حالت عصبه اند که مستحق 25 دینار باقی‌مانده می‌شوند  هر یک از دوازده برادر  مستحق دو دینار اند و یک دینار باقی می‌ماند که از آن خواهر است.[5]

(ابن حجر الهیتمی، 2007: 117)

2- لیث بن سعید ( فقیه مشهور) گفته است: من نام ابوحنیفه را زیاد شنیده بودم و آرزو داشتم تا او را ببینم، تا این‌که در مکهء مکرمه {در موسم حج} دیدم مردم پیرامون شخصی حلقه زده‌اند و از کسی شنیدم که  فریاد برآورد ای ابوحنیفه!. دانستم این شخصی که پیرامونش حلقه زده‌اند همان ابوحنیفهء مشهور است. بناءً نزدشان درنگ کردم { تا ازاو بشنوم} مردی از او پرسید: من مرد ثروتمندم و پسری دارم  که هرگاه برایش همسری می‌گیرم و در آن معامله، مال زیادی خرج می‌کنم، اما پسرم به‌زودی همسرش را طلاق می‌دهد و به این ترتیب، من ثروت خود را از دست می‌دهم، چاره چیست؟  ابوحنیفه برایش گفت: همراه با پسرت به بازار برده‌فروشان برو و به‌نام خود کنیزی را که توجه او را جلب کرده است، ابتیاع کن و سپس آن کنیز را به او تزویج نما. هر گاه او را طلاق داد، مملوکه ات به تو برگشت می‌کند و هرگاه بخواهد آن را آزاد کند، عِتق او قابل اجرا نیست { زیرا که مِلک او نیست}  لیث می‌گوید: سوگند به خدا، سرعت پاسخ  او به این مسأله مرا از پاسخش خوش‌تر آمد. (ابن حجر الهیتمی، 2007: 123-124)

3- شخصی در این‌که همسرش را طلاق داده است یا نه، در شک بود، او از شریک در مورد پرسید، در پاسخش گفت: او را طلاق بده ، سپس رجوع کن. از ثوری پرسید، ثوری در پاسخش گفت: بگو که اگر من، زنم را طلاق داده باشم به او رجعت کردم. و عین موضوع را از زفر {شاگرد ابوحنیفه} پرسید؛ زفر  در پاسخ برایش گفت: او همسر توست تا زمانی که به طلاق دادن او یقین نداشته باشی {یعنی الیقین لا یزول بالشک/ یقین به شک از میان نمی‌رود} آن شخص به نزد امام ابوحنیفه آمد و پرسش خود را با پاسخ‌های آن سه تن یادآور شد. امام ابوحنیفه برایش گفت:  ثوری از روی ورع و تقوا به تو پاسخ داده است. زفر از دیدگاه یک فقیه، پاسخ تو را گفته است، اما پاسخ شریک مثل این است که از او پرسیده باشی: نمی‌دانم  بر لباسم «بَول» ریخته است یا خیر؟  او برای تو این گونه پاسخ بگوید که: بر لباس خود «بَول» کن، پس آن را بشوی! (ابن حجر الهیتمی،2007: 124 ) و (امام ذهبی، 1408 ق:  37)

4- یک بال طاووس همسایهء امام اعظم دزدی شد و به او شکایت کرد، امام برایش گفت حالا خاموش باش و به کسی چیزی نگو. وقتی که به مسجد رفتند و مردم همه جمع شدده بودند، ابوحنیفه گفت: آیا آن کسی که طاووس همسایه‌اش را دزدی می‌کند، حیا  نمی‌کند  که مرتکب این کار می‌شود و باز به مسجد می‌آید و نماز می‌گزارد؛ در حالی که پر طاووس دزدی شده بر سرش است، در این حال مردی در آن جمع، دست بر سر خویش کشید، ابوحنیفه برای آن مرد گفت طاووس دوستت را برایش برگردان و آن شخص نیز چنان کرد. (ابن حجر الهیتمی، 2007: 125)

5- در تذکرة الأولیای عطار آمده است : « مردی مال دار بود و امیرالمومنین عثمان رضی الله عنه دشمن داشتی، تا حدی که او را جهود خواندی، این سخن به ابوحنیفه رسید، او را بخواند. گفت: دختر تو به فلان جهود خواهم داد. او گفت: تو امام مسلمانان باشی. روا داری که دختر مسلمان را به جهودی دهی؟ و من خود هرگز ندهم.

ابوحنیفه گفت: سبحان الله. چون روا نمی‌داری که دختر خود را به جهودی دهی، چون روا باشد که محمد رسول الله دو دختر خود به جهودی دهد؟

آن مرد در حال بدانست که سخن از کجاست. از آن اعتقاد برگشت وتوبه کرد.» (عطار،1336: 189)

6- عطار آورده است : « مقدار ناخنی گِل بر جامه او چکید. به لب دجله رفت و می‌شست. گفتند: ای امام! تو مقدار معین نجاست برجامه رخصت می‌دهی این قدر گِل را می‌شویی؟ گفت: آری. آن فتوی است، و این تقوی است.» (عطار،1336: 190)

7- حکم بن سلم رازی گفته است، به ابوحنیفه گفته شد که «عزرمی» می‌گوید عائشه رضی‌الله‌عنها  بدون محرم سفر کرده است { حتما هدفش سفر موصوفه در جنگ جمل بوده است}  ابوحنیفه  در پاسخ گفته است،  مگر عزرمی نمی‌داند  که «عائشه» مادر همه مؤمنان است  و همه محرم او به حساب می‌روند. { و همه مؤمنان فرزندان اویند.} (ابن عبدالبر،1350 ق: 157)

امام ابوحنیفه  و روایت حدیث:

شاید یکی از گفته‌های مشهوری که به کتاب‌های  فراوانی نیز راه یافته است که قول «ابن خلدون»  در مورد روایات  امام ابوحنیفه باشد که  در کتابش «مقدمه» روایت‌های امام را دراین مورد اندک گفته و شمار آن را هفده حدیث یا مانند آن {حد اکثر تا 50 حدیث} می‌داند (ابن خلدون،1979: 1043) اگرچه این گفتار ابن خلدون درست نیست، اما  در این شکی نیست که روایات  امام ابوحنیفه علی الرغم این‌که  نسبت به  امامان دیگر به عصر رسالت نزدیکتر بود؛ ولی روایات او اندک است. مثل روایات اصحاب کباری چون ابوبکر و عمر نسبت به روایات اصحابی چون ابوهریره و دیگران.  ابن خلدون خودش در این مورد چنین تبصره می‌کند:

«و گاهی برخی از متعصبان کژاندیش می‌گویند که برخی از امامان در حدیث، کم‌بضاعت بوده اند و آن کم‌بضاعتی، باعث قلت روایات شان شده است؛ اما همچو باوری در مورد پیشوایان سترگ قابل پذیرش نیست. زیرا شریعت از کتاب خدا وسنت پیامبر استنباط  می‌گردد  وکسی که در حدیث بضاعتش اندک باشد  بر او لازم است تا آن را بجوید  و شریعت را از سرچشمهء درست آن به دست آورد.

یکی از دلایلی که برخی امامان روایت کمتر در حدیث دارند و به آن توجه نشده است، همانا وجود طعن‌هایی است که در متن روایات موجود است یا عللی که در طرق اسناد آن دیده شده است که این امر موجب قدح روایت می‌گردد و اتکا به آن اصول، باعث می‌شود، روایات آن امام کمتر و اندک باشد. زیرا در روایت احادیث «جرح» مقدم است { از بیم این‌که مبادا خبر نادرستی را به پیامبراکرم ﷺ منسوب دارند. } و این احتیاط  در برابر علل و اسانید، باعث می‌شود تا ازروایت همچو احادیث خودداری ورزند که در نتیجه شمار روایات شان  اندک می‌شود. در روایات، احادیث حجازیان بیشتر از عراقیان است. زیرا مدینهء منوره جای هجرت و سکونت  پیامبر و یارانش  بود و شماری از اصحابی که به عراق رفته بودند، اکثر برای جهاد رفته بودند.

از امام ابوحنیفه {که ساکن عراق بود}  احادیث کمتر روایت شده است و یکی از علت‌های آن  شرط‌های دشواری بود که ابوحنیفه در نقل و روایت احادیث وضع کرده بود. حدیثی که در برابر دلیل قطعی و عقلی قرار می‌گرفت، امام ابوحنیفه آن را نمی‌پذیرفت و آن را ضعیف می‌پنداشت و کلّا و حاشا که او عمداً حدیثی را ترک گفته باشد. او از مجتهدان بزرگی است که مقلدانش از نظر او در روایت احادیث پیروی و به آن تکیه می‌کنند، اما محدثان دیگر شرایط پذیرش حدیث را گسترش بیشتر دادند، از همین‌رو، روایات ایشان بیشتر است.»  (ابن خلدون،1979: 1044)

شاید «حجوی» دانشمند شهیر مغرب عربی به  گفتهء هم‌وطنش ابن خلدون اشاره داشته باشد که در کتابش « الفکر السامی فی تاریخ الفقه الاسلامی » چنین می‌نویسد:  این‌که گفته می‌شود از ابوحنیفه فقط 17 حدیث روایت شده  یا او مذهبش را بر آن هفده حدیث بنیاد نهاده است، قولیست باطل. من که کتاب «الفتوحات الإلهیة» اثر مولانا سلطان مقدسی محمد بن عبدالله  علوی را که در آن  مسانید امامان چهارگانه را جمع کرده است، مطالعه کردم احادیثی که تنها از ابوحنیفه روایت داشته شمار آن را 215 حدیث ذکر کرده، البته بدون اشاره به احادیثی که با امامان دیگر در روایت آن‌ها شریک بوده است. و من مسند  ابوحنیفه به روایت «حصفکی» را مطالعه کردم  دریافتم که تنها در «باب الصلاة»  118 حدیث روایت شده است. (الحجوی،1995: 415)

اما افتخار امام اعظم نسبت به ائمهء دیگر به خاطر دیدن یاران پیامبر اکرم ﷺ و شمار زیادی از تابعان، روایت‌های «أُحادیات» و «ثنائیات» اوست یعنی احادیثی که به یک واسطه  یا دو واسطه به فرستادهء خدا ﷺ می‌رسد.

 در جملهء احادیث أحادیات، موفق مکی احادیث هفتگانه‌ای را که امام ابوحنیفه از یاران پیامبر روایت کرده است، با اسناد آن در کتاب خویش درج کرده است. آن احادیث مشهور عبارت اند از:

 1- روایت از انس بن مالک: طلب العلم فریضة علی کل مسلم.

2- روایت از عبدالله بن جزء زبیدی: من تفقه فی دین الله کفاه الله همه و رزقه من حیث لایحتسب.

3- روایت از عبدالله بن اُنیس: حبک الشیء یعمی ویصم.

4- روایت از واثله بن اسقع: لاتظهرن شماتة لأخیک فیعافیه الله ویبتلیک.

5- همچنان روایت دیگر از واثله بن اسقع: دع ما یریبک إلی ما لایریبک.

6- روایت از عائشه بنت عجرد: اکثر جند الله فی الأرض الجراد لا أکله و لا أحرمه.

7- روایت از  عبدالله بن ابواوفی: من بنى مسجداً ولو كمفحص قطاة لبيضها بنى الله تبارک و تعالی له بيتاً في الجنة. (موفق المکی، 1981 : 29-32)

امام ابومعشر عبدالکریم بن عبدالصمد طبری مقری شافعی جزوه‌ای نگاشته و در آن از اصحابی که ابوحنیفه از ایشان روایت کرده است، چنین یادآور شده است: ابوحنیفه گفته است ازجمله یاران رسول‌الله ﷺ با هفت تن   دیدار کرده است {ایشان عبارت اند از:} 1- انس بن مالک، 2-عبدالله بن جزء الزبیدی، 3- جابر بن عبدالله، 4- معقل بن یسار، 5- واثله بن الأسقع، 6- عائشه بنت عجرد {7- عبدالله بن ابوأوفی} رضی الله عنهم . (السیوطی،1990: 33)

مصنف «مرآة الجنان و عبرة الیقظان فی معرفة ما یُعتبر من حوادث الزمان» می‌نویسد:

 امام ابوحنیفه چهارتن از صحابه را درک کرده بود که عبارت اند از: انس بن مالک در بصره، عبدالله بن ابو اوفی در کوفه، سهل بن سعد ساعدی در مدینه و ابوطفیل عامر بن واثله در مکه، رضی الله عنهم. (الیافعی،1997: 1/242)

دکتور محمدطاهر القادری شماراحادیث أحادیات امام اعظم را 16 حدیث می‌داند. (القادری،2012: 873-882) 

در حالی که «ثلاثیات» محدث بزرگی چون بخاری، صرف به 22 حدیث می رسد که 90% آن را از شاگردان ابوحنیفه روایت کرده است.

علامه کاندهلوی گفته است در کتاب صحیح البخاری مجموعاً 22 حدیث ثلاثیات است { یعنی آن احادیثی که به سه واسطه به پیامبر اکرم ﷺ می‌رسد.}   شماری از محدثان اگرچه با توجه زیاد به این ثلاثیات اهتمام می‌ورزند؛ اما نمی‌دانند که  بیست حدیث از آن جمله، از طریق  شاگردان امام ابوحنیفه یا شاگردان شاگردان او روایت شده است. زیرا امام بخاری 11 حدیث آن  را از «مکی بن ابراهیم» روایت کرده است.وآن احادیث همانا چهار حدیث نخستین، ششم، هفتم ، یازدهم ، دوازدهم ، چهاردهم، هفدهم ونوزدهم است و بخاری شش حدیث دیگر آن «ثلاثیات» را از ابوعاصم  نبیل ضحاک بن مخلد روایت کرده است که او هم از  شاگردان امام ابوحنیفه است و مرویات او عبارت است از حدیث پنجم، هشتم، نهم، پانزدهم، هژدهم و بیست ویکم  و سه حدیث دیگر  از محمد بن عبدالله  انصاری  روایت شده است که  خطیب بغدادی او را از یاران امام زفر و امام ابویوسف می‌داند و  امام بخاری در ثلاثیات خویش  حدیث شماره دهم و شانزدهم و  بیستم را از موصوف روایت کرده است. در جمله ثلاثیات بخاری فقط دو حدیث  باقی می‌ماند که حدیث  سیزدهم را  از عثمان بن خالد حمصی و  حدیث  بیست و دوم را  از خلاد بن یحیی کوفی  روایت ‌کرده است. در مورد به رسالهء  « نفحة الباری بجمع ثلاثیات البخاری» مراجعه شود. (الحدیدی،2017: 42-43)

مولانا انورشاه کشمیری هم  گفته است: ثلاثیات بخاری در 22 حدیث منحصر می‌شود که اغلب آن از مکی بن ابراهیم روایت شده است...در «صحیح مسلم» حدیث  ثلاثی نیست در سنن ابوداود و نسائی نیز حدیث ثلاثی نیست، اما در سنن ابن‌ماجه چند حدیث ثلاثی است که از طریق جبارة بن مغلّس روایت شده است و ثلاثیات « دارمی» از ثلاثیات بخاری بیشتر است. (الکشمیری، 2004 :1/ 18)

در مورد روایت‌های امام ابوحنیفه در حدیث کافی است بدانیم، قاضی القضاة امام ابویوسف، امام حسن بن زیاد، امام محمد بن حسن شیبانی، پسرش حماد بن ابوحنیفه و دیگران، مسند‌های جداگانه‌ای از روایات استاد خویش تدوین کرده اند، که سرانجام امام ابوالمؤید محمد بن محمود بن محمد خوارزمی  از مجموعهء پانزده مسند  کتاب حجیم « جامع مسانید الإمام الأعظم » را در اواسط قرن هفتم هجری قمری تهیه دیده است،  کتاب یادشده در دو جلد و در بیش از 1100 صفحه برای نخستین بار از طرف ادارهء دائرة المعارف حیدرآباد هند  در سال 1332 هجری قمری به چاپ رسیده است.

مؤلف «عقود الجمان» در فصلی از کتابش که  آن را« فصل فی المسانید التی خرجها الحفاط من حدیثه رضی الله  تعالی عنه»  نام گذاشته است. یعنی فصل در  مورد آن مسندهایی که حافظان حدیث از روایات ابوحنیفه رضی الله عنه استخراج کرده اند، آورده است: «اتصل بنا منها سبعة عشر مسنداً» از آن جمله برای ما هفده کتاب مسند ( حاوی احادیث روایت شده از امام ابوحنیفه) رسیده است. (العقود الجمان: از ص 297 تا 306)

بادرنظرداشت این سرمایهء بزرگ حدیثی از روایات امام اعظم و درج شمارزیادی از آن احادیث در کتاب‌های ظاهرالروایت، نادرستی ادعای کم بضاعتتی امام سترگ در حدیث را برملا می‌شود.

اصطلاحاتی در مذهب حنفی:

در متون فقهی مذهب احناف، وقتی که امام اعظم، امام {یا امام صاحب} یا صاحب مذهب گفته شود، همانا هدف از آن، امام ابوحنیفه است. وقتی صاحبان یا صاحبین یاد شود، هدف ابویوسف و محمد بن حسن شیبانی است و هدف از طرفان یا طرفین  امام ابوحنیفه و  محمد بن حسن شیبانی است. (المظاهری، 1439 ق:192)

وهدف از شیخان یا شیخین هم امام ابوحنیفه و شاگردش ابویوسف است. (المظاهری، 1439 ق:193)

مراد از فقهای متقدمین در مذهب حنفی آنانی اند که  امامان سه گانهء مذهب را دریافته باشند و آنانی که ایشان را درنیافته باشند به نام «متاخرین» یاد می‌گردند. (المظاهری، 1439 ق:194)

مسائل فقهی مذهب حنفی در سه رده، طبقه بندی شده است.

مسائل اصول که به نام  ظاهرالروایت هم یاد می‌گردد و همان مسائلی است که از بزرگان مذهب مثل ابوحنیفه، ابویوسف و محمد رحمهم الله  نقل شده است. و به ایشان اقوال امام زفر و امام حسن بن زیاد را نیز می‌افزایند و این مسائل اصول یا ظاهر الروایت در کتاب‌های مشهور و شش گانه امام محمد درج شده است. آن کتاب‌ها عبارت اند از : 1- الجامع الصغیر 2- الجامع الکبیر 3- السیر الصغیر 4- السیر الکبیر5- المبسوط 6- الزیادات. (المظاهری، 1439 ق:197) و (التمیمی، 1983: 34-35)

کتاب‌های ظاهرالروایت همان کتاب‌های شش گانه‌ای است که در بالا نام برده شد؛ اما کتاب‌های غیر ظاهرالروایت، کتاب‌های چهارگانه‌ای اند که  به نام‌های: الهارونیات، الجرجانیات، الکیسانیات و الرقیات  مشهوراند. (المظاهری، 1439 ق:204)

کتاب‌های متون در مذهب احناف که شروح و حواشی زیادی بر هر کدام آن نوشته شده است؛ عبارت اند از: الوقایة، الکنز، مختصر القدوری. افزون بر آن سه متن مشهور، کتاب‌های: المختار یا المجمع، البدایة، النقایة، الملتقی و تحفة الفقهاء را نیز در جملهء متون  قابل اعتماد مذهب احناف می‌افزایند. (المظاهری، 1439 ق:206)

منتقدان، مخالفان و معاندان امام اعظم:

امام اعظم به مثابهء دانشمند جیّد و دارای دبستان فقهی و دارای شاگردان و پیروان زیاد و شخصیت اثرگذار و محبوب‌القلوب زمانش، منتقدان، مخالفان و معاندانی نیز داشته است که آن مخالفت‌ها هم ریشه در عوامل مختلف دارد، عده‌ای شاید بر شهرت فرا منطقه‌ای او حسد می‌ورزیدند، عده‌ای شاید  برای امتحان جهت دریافت منصب قضا مجبور بودند  نزد شاگردان او امتحان علمی را سپری می‌کردند و و با ناکامی در امتحان و دست نیافتن بر منصب قضایی، به انگیزهء انتقام‌جویی، استاد و مقتدای بزرگ ایشان یعنی امام اعظم را نشانه می‌گرفتند؛ زیرا  قرن‌ها از زمان خلافت هارون‌الرشید به بعد  در اکثر سرزمین‌های اسلامی قاضیان بایست بر اساس فقه حنفی، حکم صادر می‌کردند.  

عبدالله بن داوود گفته است: دو طایفه مردم، ابوحنیفه را به بدی یاد می‌کنند، یا آن که بر علم و دانایی او رشک می‌برد و یا جاهلی که قدر علم را نمی‌داند. (الصیمری، 1985: 64)

و سفیان هم گفته است: « أبوحنیفة فی العلم محسود» ( ابوحنیفه  در علم مورد رشک دیگران بود)  (الصیمری، 2008: 64)

در این مختصر نمی‌توان از همه حاسدان و مخالفان فکری امام به خاطر کثرت شان، یادآوری کرد، به گونهء نمونه، از امام بخاری و خطیب بغدادی یادآوری می‌شود.

 بخاری در کتابش « التاریخ الکبیر» در مورد امام اعظم فقط طی پنج سطر چنین نگاشته است: نعمان بن ثابت ابوحنیفه کوفی مولای  بنی تیم الله بن ثعلبه بود، از او عباد بن عوام، ابن مبارک،هشیم، وکیع، مسلم بن خالد، ابومعاویه  و مقری  روایت کرده اند. او «مرجئی» بود  از رأی و حدیث او سکوت کرده اند ، ابونعیم گفته ابوحنیفه سال 150 وفات یافته است. البخاری، ج 4: 81  ترجمهء شماره 2253

و در تاریخ صغیرش، بخاری نوشته است. نعمان  که پدرش ثابت بود، سال 150 بمرد و  ودر وقت مرگ هفتاد سال داشت.  نعیم بن حمّاد برای ما حدیث بیان کرده که فزاری برای ما گفته است:  من نزد سفیان بودم ، خبر وفات نعمان آمد او گفت: الحمد لله، کان ینقض الاسلام عروة عروة، ما ولد فی الاسلام أشأم منه.  خدا را شکر {که او مرد} او اسلام را حلقه  حلقه نابود می‌کرد. در میان مسلمانان شوم‌تر از او زاده نشده است. (التاریخ الصغیر، 1986: 2/ 93)

نعیم بن حمّاد را طوری که در «تهذیب» آمده است به کذب متهم کرده اند. او اخباری را بر ضد امام اعظم وضع و جعل کرده است درحالی که آنانی که معاصر امام بودند  یا در سال‌های نزدیک به حیات امام می‌زیستند به مدح و ثنای او پرداخته اند، از ابن معین نقل شده است که « کان أبوحنیفة ثقة فی الحدیث» و هم چنان گفته است: « کان أبوحنیفة ثقة، لا یحدث بالحدیث إلا بما یحفظه و لا یحدث بما لا یحفظ» ابن مبارک هم گفته است: « أفقه الناس أبوحنیفة، ما رأیت فی الفقه مثله» و امام یحیی بن قطان گفته است:« لانکذب الله ما سمعنا أحسن من رأی أبی حنیفة و قد أخذنا بأکثر أقواله.» و حرف امام شافعی هم مشهور است که: « الناس عیال فی الفقه علی أبی حنیفة.»

قبح ختام خطیب بغدادی از آخرین روایتش در شرح احوال امام اعظم که بیش از100 صفحه را احتوا می‌کند[6]، ثابت می‌شود که چه کینه‌ای با آن امام سترگ داشته است و آن این است: بشر بن ابوالازهر نیشاپوری گفته است در خواب جنازه‌ای را دیدم که بر  بالای آن لباس  سیاهی افگنده شده و پیرامونش کشیشانی بودند. من گقتم:  این جنازه کیست؟  پاسخ شنیدم که  جنازه ابوحنیفه. من این داستان را  به ابویوسف گفتم، او برایم گفت  ازاین خوابت را به کس نگو!! (خطیب بغدادی، 2001/15: 586)

محمد بن یوسف صالحی شافعی در کتابش « عقود الجمان» آورده است، آنچه «خطیب بغدادی» از بدگویی‌هایی که در مورد  امام ابوحنیفه ذکر کرده است، اغلب اسنادهای آن روایات از کسانی است که در مورد شان {از طرف اصحاب جرح وتعدیل} نظر نیک وجود ندارد و یا مجهول‌‌الهویه اند و برای هیچ کسی که  به خدا و روز واپسین ایمان  دارد، نسزد که آبروی یکی از مسلمانان را با همچو حرف‌ها بریزد، چه جایی که هدف پیشوایی از پیشوایان مسلمانان باشد؟. (کوثری، 1990: 69)

برخلاف خطیب بغدادی، امام ذهبی جزوه‌اش را در مورد مناقب امام اعظم این گونه پایان می‌بخشد:

 حسین جُعفی روایت می‌کند که عبّاد بن تمّار گفته است: ابوحنیفه را در خواب دیدم، گفتم‌: سرنوشتت چگونه شد؟ گفت:  به گستردگی رحمت خدا. گفتم: آیا این مقام را به واسطه علم دریافتی؟ گفت: هیهات، علم شروط و آفاتی دارد که کمتر کسی توسط آن نجات می یابد. من گفتم: پس به چه واسطه به این مقام رسیدی؟  گفت: به خاطر گفتهء مردم  که آن در من نبود. (امام ذهبی، 1408: 52)

روزهای دشوار در زندگی امام اعظم:

ابوحنیفه اکثر ایام زندگی را در کوفه سپری کرده است، مگر آن گاه که یزید بن عمر بن هبیره فرمانروای  کوفه او را به پذیرش قضا مجبور کرد و امام ابوحنیفه از قبول آن امتناع ورزید که منجر به شلاق زدن اوشد.

خطیب بغدادی چنین آورده است: یزید بن عمربن هبیره  با ابوحنیفه سخن زد تا مسند قضاوت را در کوفه بر عهده  گیرد، اما او از پذیرش آن منصب اباورزید، بناءً  ابن هبیره او را یک صد و ده شلاق  زد؛ در هر روز ده شلاق؛ اما او از پذیرش قضا امتناع می‌ورزید،  وقتی که ابن هبیره اصرار بر  نپذیرفتن را از جانب امام مشاهده کرد، بعد از روز یازدهم، او را به حال خودش واگذاشت. ( ارادهء ابوحنیفه بر شکنجهء ابن هبیره غلبه یافت) (خطیب بغدادی، 2001/15: 448)

 امام ابوحنیفه شکنجه را تحمل کرد، اما قضاوت را  نپذیرفت، سرزمین عراق را ترک و به مکهء مکرمه هجرت کرد، تا این‌که حکومت جابر بنی امیه از هم پاشید، او سپس به کوفه برگشت و بار دیگر در آن مقیم شد.  وقتی که خلافت  به ابوجعفر  منصور رسید او نخست در اکرام و اجلال ابوحنیفه کوشید ودر اواخر عمرش از او خواست به بغداد بیاید  تا مسند قضا را به او بسپارد، اما امام امتناع ورزید که به اثر آن مورد  ضرب قرار گرفت و زندانی شد، ولی ابوحنیفه تا آخر از پذیرش منصب قضا امتناع ورزید. او در زندان ابوجعفر منصور، حدود بیست روز را سپری کرد، سپس وفات یافت. (العقود الجمان: 162)

شهادت و محل دفن

امام سترگ آن کوه دانایی وفقاهت و آن «پرنیان فروش بوریا نشین» (الصیمری، 1985: 47) به خاطر مخالفت سیاسی با ابوجعفر منصور و نپذیرفتن منصب قضا زندانی شد و مورد شکنجه و آزار قرار گرفت و سرانجام  درسال 150 هجری قمری که در روایت های مختلف ماه‌های رجب، شعبان یا شوال گفته شده است، به اثر خوراندن جبری زهر توسط ابوجعفر منصور به شهادت رسید. کتاب‌های مناقب به این آخرین ایام زندگی سراسر افتخار آن پیشوای سترگ اشاراتی داشته است.  

روایت شده است که منصور او را زهر خوراند و در نتیجهء آن شهید شد، این زهر خوراندنش به خاطر همفکری و همکاری  با ابراهیم { بن عبدالله بن حسن بن علی بن ابوطالب} بود . (ابن العماد،1988: 230)

...و گفته شده است که منصور {ابوجعفر خلیفهء عباسی}  او را زهر خوراند و به اثر آن به شهادت رسید، رحمه الله. او را به خاطر همراهی اش با قیام ابراهیم بن عبدالله بن حسن زهر خوراند. (الیافعی،1997: 1/242)

ابوحنیفه در حالت سجده، جان به جان آفرین تسلیم کرد. (العقود الجمان : 325)

ابوحنیفه وقتی وفات یافت، او را از محل حبسش (زندان ابوجعفر منصور)  بیرون کردند، پنج تن پیکر اورا  بر دوش حمل کرده به غسل‌خانه آوردند و حسن بن عماره قاضی بغداد او را غسل داد و ابورجاء عبدالله بن واقد هروی بر پیکر او آب می‌ریخت. (ابن حجر الهیتمی، 2007: 154)

امام اعظم در منطقه‌ای که امروز به نام «اعظمیه»[7] یادمی شود و در شمال بغداد واقع است، به خاک سپرده شد.

«روزی که ابوحنیفه وفات یافت از ازدحام شدید، شش بار بر او نماز گزارده شد و آخرین کسی که نماز جنازه را ادا کرد پسرش حمّاد بود.» (خطیب بغدادی، 2001/15: 585)

ابونعیم فضل بن دکین در تاریخش نوشته است: از علی بن صالح بن حی شنیدم که می‌گفت: با مرگ ابوحنیفه، مفتی و فقیه عراق از دنیا رحلت کرد. مردم مدت بیست روز بر قبر او نماز جنازه ادا می‌کردند. (العقود الجمان: 327)

شرف الملک ابوسعد {محمد بن منصور} مستوفی خوارزمی[8] ، { در 459 ق} قبهء بزرگی بر آرامگاه امام ابوحنیفه رضی الله عنه اعمار کرد و در پهلوی آن مدرسه‌ای را بنا نهاد. بعداز تکمیل، وقت گشایش آن که شرف الملک، قاضیان و فرماندهان و اعیان شهر حضور داشتند، ابو جعفر مسعود بن محسن عباسی بیاضی {وفات 468 ق} ارتجالاً چنین  سرود:

ألم تر هذا العلم کان مشتتا

فجمعه هذا المغیب فی اللحد

کذلک کانت هذه الأرض میتة

فأنشرها فضل العمید ابی سعد   {العقود الجمان: 328}

خلاصه:

این بود کوتاه نگاهی به زیستنامه و کارنامهء امام اعظم، زادگاه و نیاکان او و بحث برروش تدریس و شیوهء اجتهاد او و بیان فضایل و نقش او در مبارزات سیاسی زمانش.  البته دریافت وضع دقیق و درست از کارنامه‌های امام اعظم به گفتهء امام ابوزهره از کتاب‌های تاریخ ومناقب «راه همواری نیست»، زیرا به گفتهء او  پیروان مذهبش در ستایش او از غلو کار گرفتند و برای او مقامی فراتر از فقیه و مجتهد قایل شدند؛ اما مخالفانش آن قدر بر شخصیت او تاختند  که  حتی او را از مقام مسلمانی که بایست عِرض و دینش محفوظ باشد؛ نیز پایین کشیدند. (ابوزهره، 1974 : 7)

اما میراث فکری آن فقیه بزرگوار بهترین محک بر کارنامه‌های اوست؛ به ویژه این‌که او از راه دانش فقهی خود ارتزاق نکرده، بلکه به گواهی صفحات درخشان تاریخ به شاگردانش همیش کمک مالی می‌کرده است تا به خاطرجمعی علم اندوزند که همکاری اش با ابویوسف، شاهد بارز دست سخاوت پیشه اوست.  فجزاه الله عنّا و عن سائر المسلمین خیرالجزاء. آمین.

 

 

 

سرچشمه‌ها:

0- القرآن الکریم.

1-  ابن ابی العوام،  ابوالقاسم عبدالله بن محمد بن احمد بن یحیی ین الحرث السعدی {وفات 335 هـ ق}، «فضائل  أبی حنیفة و أخباره و مناقبه»،  مهتمم : شیخ لطیف‌الرحمن  البهرائجی القاسمی، ناشر:  المکتبة الامدادیة – مکة المکرمه،  الطبعة الأولی 2010 م (1431 هـ ق )

2- ابواسحاق الشیرازی، جمال الدین ابواسحاق ابراهیم بن علی بن یوسف الشیرازی (393-476 ق} «طبقات الفقهاء» تحقیق احسان عباس ، ناشر: دار الرائد العربی ، بیروت ، لبنان {بی تا}

3- خطیب بغدادی، الإمام الحافظ ابوبکر بن احمد بن علی بن ثابت الخطیب البغدادی {392-463 ق} «تأریخ مدینة السلام {تاریخ بغداد} و أخبار أهلها و ذکر قطّانها العلماء من غیر أهلها وواردیها»، تحقیق و تعلیق : الدکتور بشار عوّاد معروف، المجلد الخامس عشر(15) ناشر:  دارالغرب الإسلامی، بیروت لبنان، الطبعة الأولی، 2001 م ( 1422ق)

4- هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان جلابی هجویری غزنوی، «کشف المحجوب»  به کوشش: دکتر محمد حسین تسبیحی رها، از انتشارات  مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، اسلام آباد – پاکستان، 1374 هـ ش (1416 ق / 1995م) چاپخانهء سمن پبلیکیشنز– لاهور

5- السمنانی، ابوالقاسم علی بن محمد بن احمد الرحبی السمنانی{ وفات 499 ق} «روضة الصفا و طریق النجاة»،  تحقیق الدکتور صلاح الدین الناهی،  الطبعة الثانیة،  دارالفرقان للنشر والتوزیع، عمان، اردن، 1984 م (1404 ق)

6- الموفق المکی، الإمام موفق بن احمد المکی {وفات 568} «مناقب أبی حنیفة»، الناشر دارالکتاب العربی، بیروت – لبنان، 1981م

7- سبط ابن الجوزی، ابوالمظفر جمال الدین یوسف بن فرغل بن عبدالله البغدادی سبط ابن الجوزی {وفات 654 ق} «الانتصار و الترجیح  للمذهب الصحیح»، تعلیقات : الشیخ محمد زاهد الکوثری، ناشر: عزة  العطار الحسینی و محد نجیب امین الخانجی، مطبعة الأنوار، 1360 هـ ق ، قاهره

8- الکردری، الإمام حافظ الدین محمد بن محمد بن شهاب ابن البزاز، {وفات 827 ق} «مناقب الإمام الأعظم رضی الله عنه»، ناشر: مجلس اداره دائرة المعارف النظامیة، حیدرآباد، دکن – هند، 1321 ق

9- ذهبی، شمس الدین ابوعبدالله محمد بن احمد بن عثمان الذهبی، الإمام، {673 - 748 ق} «مناقب الإمام ابی حنیفه و صاحبیه ابویوسف و محمد بن الحسن»، تحقیق و تعلیق: محمد زاهد  الکوثری و ابوالوفا الأفغانی، مهتمم نشر: لجنة احیاء المعارف النعمانیة، حیدرآباد دکن، هند، چاپ سوم، بیروت، لبنان، 1408 هـ ق

10- ذهبی، شمس الدین ابوعبدالله محمد بن احمد بن عثمان الذهبی، الإمام، {673 - 748 ق} «سیر أعلام النبلاء»، الجزء السادس، إشراف: شعیب الأرنؤط، تحقیق: حسین الأسد، الطبعة الحادیة عشرة، ناشر: الرسالة، بیروت، لبنان. 1417 ق 1996 م

11- عطار نیشاپوری، شیخ ابوحامد  محمد بن ابوبکرابراهیم فریدالدین عطار، «تذکرة الأولیاء»، با مقدمهء میرزا محمد خان قزوینی، ازروی چاپ نکیلسون، ناشر: انتشارات مرکزی خیابان شاه مقابل مسجد سجاد، تهران (1336 ش؟)

12- الصیمری، الامام المحدث المؤرخ الکبیرالفقیه القاضی ابی عبید الله حسین بن علی الصمیری، {351-436ق} «أخبار ابی حنیفة و أصحابه»، با مقدمهء ابوالوفا الأفغانی، عالم الکتب، بیروت ، لبنان، الطبعة الثانیة، 1405 ق 1985 م

13- ابن عبدالبر، الامام الحافظ ابوعمر یوسف بن عبدالبرالنمری القرطبی { 368-463) «الانتقاء فی فضائل الثلاثة الأئمة الفقهاء» (مالک والشافعی وأبی حنیفة رضی الله عنهم) ناشر: مکتبة القدسی، القاهرة، مصر، 1350 هـ ق

14-  «کتاب تاریخ دولة آل سلجوق» من إنشاء عماد الدین محمد الأصفهانی { 519 -597 ق} اختصار:  الفتح بن علی البنداری الاصفهانی { 586- 642 ق} ناشر: شرکة طبع الکتب العربیة ، باب الخلق القاهرة، 1900 م 1318 ق

15- الیافعی، ابومحمد عبدالله بن اسعد بن علی بن سلیمان الیافعی الیمنی المکی {698-768 ق} «مرآة الجنان و عبرة الیقظان فی معرفة ما یُعتبر من حوادث الزمان»،  تحشیه خلیل المنصور، الجزء الأول،  دارالکتب العلمیة، بیروت – لبنان، 1997 م ( 1417 هـ ق)

16- یوسف اهل، یوسف بن محمد بن شهاب، «تحفة السلطان فی مناقب النعمان»، ترجمهء فارسی «المواهب الشریفة فی مناقب ابی حنیفة» از ابوالحسن علی بن ابوالقاسم بیهقی، نسخه خطی نوشته شده در 839 ق در عهد زمام‌داری معین السلطنة والدنیا و الدین، ابوالمظفر شاهرخ سلطان.{هرات}

17- السیوطی، الامام جلال الدین ابن  ابوبکر، { 839 – 911 ق } «تبییض الصحیفة  بمناقب أبی‌حنیفة»  تحقیق: محمود محمود حسن نصار، ناشر دارالکتب العلمیه بیروت، لبنان، الطبعة الاولی، 1990 م 1410 ق

18- المناوی، الشیخ الإمام  عبدالرءوف،{952- 1031 ق} «الکواکب الدریة فی تراجم السادة الصوفیة» (طبقات المناوی الکبری)، الجزء الأول،  تحقیق و تعلیق: دکتور عبدالحمید صالح حمدان، ناشر: المکتبة الأزهریة للتراث، قاهره  مصر 1994 م

19- مجدد الف ثانی، امام ربانی شیخ احمد سرهندی، { 971-1034 هـ ق } «مکتوبات»، جلد دوم، مطبعه نول‌کشور، هند، (بی تا)

20- ابن العماد، الإمام شهاب الدین ابوالفلاح  عبدالحی بن احمد بن محمد العکری الحنبلی الدمشقی {1032-1089 ق} «شذرات الذهب فی أخبار من ذهب»  المجلد الثانی، تحقیق و تعلیق: محمود الأرناؤوط، ناشر: دار ابن کثیر، دمشق و بیروت، الطبعة الأولی ، 1988 م 1408 ق)

21- قنوجی،  امیر الملک نواب محمد صدیق حسن خان {1823-1890 م}، «جلب  المنفعة فی الذب  عن الأئمة المجتهدین الأربعة» {فارسی}  ناشر: منشی احمدخان صوفی، مطبعهء مفیدعام، آگره هندوستان، 1300ق 1883 م

22- طاش کبرازاده، ابوالخیر عصام الدین احمد بن مصطفی{901 – 968 ق}، «مفتاح السعادة و مصباح السیادة فی موضوعات العلوم»، ناشر: دار الکتب العلمیة ، در سه جزء و در یک مجلد، بیروت، لبنان، 1985م (1405 هـ ق)

23- التمیمی، تقی الدین عبدالقادر التمیمی الداری الغزی المصری الحنفی {950- 1010 ق} «الطبقات السنیة فی تراجم الحنفیة»، تحقیق: د. عبدالفتاح محمد الحلو،  ناشر: دارالرفاعی للنشر و الطباعة والتوزیع،  الریاض، المملکة العربیة السعودیة، الطبعة الأولی، 1983 م (1402 ق)

24- قنوجی، امیر الملک نواب محمدصدیق حسن خان{1823-1890 م}، «اتحاف النبلاء المتقین بإحیاء مآثر الفقهاء المحدثین» {فارسی}  ناشر: محمد عبدالرحمن بن  حاجی محمد روشن خان، مطبعهء نظامی، کانپور- هند، 1288 ق

25- ابلاغ ، الأستاذ {الدکتور} عنایة الله {1930-2019 م}، «الامام الأعظم ابوحنیفة المتکلم»، ناشر: المجلس الأعلی للشئون الاسلامیة، چاپ : مطابع الاهرام التجاریة، قاهره، مصر 1971 م (1390 ق)

26- عفیفی ، السید عفیفی المحامی الشرعی، حیاة الإمام أبی حنیفة،  ناشر: المطبعة السلفیة و مکتبتها، 1350 هـ ق،القاهرة

27- ابلاغ ، دکتور عنایت الله، «امام اعظم ابوحنیفة (رح)  وافکار او»، مترجم، فضل من الله فضلی، ناشر:  وزارت حج، اوقاف و ارشاد جمهوری اسلامی افغانستان، کابل ، چاپ جدید! بهار 1398 هجری شمسی

28- الحجوی، محمد بن الحسن الحجوی الثعالبی الفاسی { 1291 – 1376 هـ ق} «الفکر السامی فی تاریخ الفقه الاسلامی»،  الجزء الأول، دارالکتب العلمیة، بیروت – لبنان ، 1995 م ( 1416 ق)

29- مودودی، ابوالاعلی، {1903-1979 م} «خلافت و ملوکیت»، ناشر : ادارهء ترجمان القرآن، لاهور (بی تا)

30- الحدیدی، الشیخ احمد عبدالباری عاموه {1313 – 1369 هـ ق} «تحفة الإخوان فی مناقب  أبی‌حنیفة النعمان رضی الله عنه»، الطبعة الثانیة، ناشر: دار أبی حنیفة للنشر و التوزیع، الحدیدة- الیمن، 2017 م ( 1438 ق)

31- المظاهری، ابوالکلام شفیق القاسمی المظاهری، «محمود الکلام فی سیرة الإمام أبی‌حنیفة النعمان»، الطبعة الأولی، 1439 هـ ق، الناشر: مکتبة المظاهری، سلیم،  تامیل نادو  جنوب الهند، ناشر دیجیتالی: شبکة الألوکة – قسم الکتب.

32- المقدسی الحنبلی، الحافظ المحقق الحجة ابوعبدالله محمد بن احمد بن عبدالهادی المقدسی {705- 744 ق}، «مناقب الأئمة الأربعة رضی الله عنهم»، تحقیق سلیمان مسلم الحرش، دار المؤید {بی جا} {بی تا}

33- ابن حجر هیتمی، شهاب الدین احمد بن محمد بن علی بن حجرالهیتمی  الشافعی {909-974 ق} «الخیرات الحسان فی مناقب الإمام الأعظم ابی حنیفة النعمان»،  عنی به : عبدالکریم موسی المحیمید، ناشر: دارالارشاد للنشر والتوزیع، سوریه، دمشق، 2007 م  1428 هـ ق، الطبعة الأولی

34- توانا، الدکتور سید محمد موسی {1314 – 1385 ش} «الاجتهاد ومدی حاجتنا إلیه فی هذا العصر»  ناشر متن عربی: دار الکتب الحدیثة . القاهرة 1973م، «اجتهاد و نیاز ما  به آن در این عصر» مترجم: استاد پوهندوی سید عنایت‌الله شاداب، چاپ نخست: حمل 1401 هجری خورشیدی، (رمضان1443 هجری قمری) اپریل 2020 م، مطبعهء سعید، کابل، افغانستان

35- البخاری، ابوعبدالله  محمد بن اسماعیل بن ابراهیم {194-256 ق}  «التاریخ الکبیر»، المجلد الثامن، دار الکتب العلمیة ،بیروت - لبنان ( آفسیت از چاپ سال 1959 م (1378 ق ) چاپ دائرة المعارف العثمانیة، حیدرآباد،  اندراپردیش، هند.

36- البخاری ، ابوعبدالله  محمد بن اسماعیل بن ابراهیم {194-256 ق}  «التاریخ الصغیر»، الجزء الثانی، تحقیق: محمود ابراهیم زاید، دارالمعرفة، بیروت لبنان، الطبعة الأولی، 1986 م (1406 ق)

37- رستاقی، عبدالحکیم ولوالجی، «سکینة الفضلا»، به اهتمام عبدالغنی بلخی ولد بابا ملاعرب ساکن تاشقرغان بلخ، مطبعهء جید پریس، بازار بلیماران، دهلی، هند، 1350 هـ ق

38- بلگرامی، مرتضی حسین، «حدیقة الأقالیم»، ناشر : منشی نول کشور، لکنهو، هند، جنوری 1879 م (صفر 1296 ق) چاپ نخست.

39- الشعرانی، العارف بالله الإمام عبدالوهاب، «لواقح الأنوار فی طبقات الأخیار»(لوافح الأنوار القدسیة فی مناقب العلماء والصوفیة) تحقیق و ضبط : الدکتور احمد عبدالرحیم السایح و المستشار توفیق علی وهبة، الجزء الأول، الناشر: مکتبة الثقافة، الطبعة الأولی 2005 ( 1426 ق) القاهرة ، مصر.

40- ابوزهرة، الأمام محمد، «أبوحنیفة، حیاته و عصره وآراؤه الفقهیة»، دارالفکر العربی، 1991م، القاهرة، مصر.

41- الکوثری، الشیخ محمد زاهد بن الحسن، «تأنیب الخطیب علی ما ساقه فی ترجمة أبی‌حنیفة من الأکاذیب»،  الطبعة الجدیدة، 1410 ق 1990 م ، {بی جا}

42- الکشمیری، العلامة المحدث  مولانا محمد انورشاه، «العرف الشذی شرح سنن الترمذی»، تصحیح: الشیخ محمود شاکر، الجزء الأول، دار إحیاء التراث العربی، بیروت ، لبنان، الطبعة الأولی، 1425 ق 2004 م

43- الخوارزمی، ابوالمؤید قاضی القضاة محمد بن محمود بن محمد {593-665 ق} « جامع مسانید الإمام الأعظم» الطبعة الأولی، مطبعة مجلس دائرة المعارف، حیدرآباد، دکن، الهند،  1332 ق

44- السلماسی، ابوزکریا یحیی بن ابراهیم { 474-550ق} « منازل الأئمة الأربعة؛ ابی‌حنیفة و مالک و الشافعی و أحمد» تحقیق:  د. محمود بن عبدالرحمن قدح، ناشر: الجامعة الاسلامیة، المدینة المنورة، الطبعة الأولی، 1422 ق 2002م

45-  الکوثری، الشیخ محمد  زاهد الکوثری {1269 – 1371ق} «فقه أهل العراق و حدیثهم» تحقیق عبدالفتاح بن محمد أبوغدة {1336 – 1417 ق} الناشر: المکتبة الأزهریة للتراث، القاهرة، 2002 م

46- توماس ویلیام بیل، «مفتاح التواریخ»، ناشر: منشی نول کشور، کانپور، هند، 1284 ق 1867 م

47- الصالحی الشافعی، شمس الدین ابوعبدالله محمد بن یوسف بن علی الدمشقی، «عقود الجمان فی مناقب الإمام الأعظم أبی حنیفة النعمان» تحقیق و دراسة مولوی محمد ملا عبدالقادر الأفغانی، إشراف: الدکتور احمد  فهمی أبوسنة، جامعة الملک عبدالعزیز، کلیة الشریعة والدراسات السلامیة. {رسالهء ماستری، تایپ شده، 1399 ق }

48- ابن خلدون، العلامة عبدالرحمن{732 – 808 ق} ؛  « مقدمة ابن خلدون» دراسة و تحقیق و تعلیق: الدکتور علی عبدالواحد الوافی، الطبعة الثالثة، 1979 م، دار نهضة مصر للطباعة والنشر، القاهرة،

49- الدیاربکری، الامام الشیخ حسین بن محمد بن الحسن،«تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس نفیس» الجزء الثانی، چاپ المطبعة الوهبیة، مصر 1283 هـ ق { نسخهء آفسیت‌شده توسط مؤسسة شعبان للنشر و التوزیع ، بیروت، لبنان،} {بی تا}

50- ابویوسف، الامام القاضی یعقوب بن ابراهیم الأنصاری{وفات 182 ق}، «اختلاف أبی‌حنیفة و أبی لیلی»، تصحیح و تعلیق: ابوالوفا الأفغانی، ناشر: لجنة إحیاء المعارف النعمانیة؛ حیدرآباد، دکن، هند، الطبعة الأولی، 1357 هـ ق، مطبعة الوفاء ، مصر

51- القادری، شیخ الاسلام دکتور محمدطاهر،« المنهاج السوی من الحدیث النبوی» ( فهم دین او اصلاح اصول و عقائد پر مجموعهء احادیث، مع ترجمهء اردو) ناشر منهاج القرآن پبلیکیشنز، لاهور- پاکستان،  اشاعت {چاپ} بیستم، جولای 2012 م

 

[1] ) حیاض جمع حوض، جداول جمع جدول : جویبارها

[2] ) مکتوبات امام ربانی، مکتوب شماره 55، جلد دوم.ص 107-108

[3] ) خلافت و ملوکیت ص 270

[4] ) تأنیب الخطیب، ص 140-141

[5] ) موفق مکی نیز مسأله یاد شده را در ص 132 کتاب مناقبش آورده است .

[6] ) این شرح حال در چاپ نخست جلد 13 تاریخ بغداد است از ص 323 تا 423 را احتوا می‌کند و  برای بار نخست از طرف وهابی وسلفی مشهور مصری محمد حامد الفقی در هند، به گونهء گزینشی از میان همه مجلدات «تاریخ بغداد»  به چاپ  رسیده است که البته مصارف  چاپ و ترجمهء آن به زبان اردو ازطرف یکی از اعیان و ثروتمندان  «جده»  به نام محمد نصیف ( پدرکلان محمد عمر نصیف  رئیس قبلی رابطه عالم اسلامی) پرداخته شده است. یکی ازچاپ‌‌های دیگر «تاریخ بغداد»  در سال 1931 م از طرف مطبعه السعاده، و خانجی در قاهره صورت گرفته است.

[7] ) این منطقه در گذشته « الحضریة» خوانده می‌شد، وقتی «خیزران» همسر خلیفه عباسی مهدی، وفات یافت، در آن منطقه دفن گردید. از آن‌جایی که او همسر خلیفه و مادر دو خلیفهء عباسی هارون الرشید و موسی الهادی بود، بناءً آن منطقه به نام قبرستان خیزران یا «خیزرانیة» مشهور گردید، امام اعظم در سال 150 ق در آن منطقه که هنوز «خیزرایه» خوانده نمی‌شد به خاک سپرده شد و با مرگ «خیزران»  در سال 173  ق یعنی 23 سال بعد از و فات امام، آن منطقه، به نام قبرستان خیزران  مشهور گردید.

[8] ) البته خوارزمی این کار را به نیابت  از آلپ ارسلان محمد پدر ملک شاه سلجوقی انجام داده است، از این‌که در برخی منابع گفته می‌شود «الپ ارسلان سلجوقی»  آن را بنا نهاده است، به یقین درست است؛ زیرا در عهد فرمان‌روایی او و به نیابت از موصوف، مستوفی ابوسعد خوارزمی آن را انجام داده است.

......................................................................................................................................... 

Druckversion | Sitemap
استفاده از مطالب رنگین با ذکر ماخذ آزاد است © Rangin