استفاده از مطالب رنگین با ذکر ماخذ آزاد است
نصیر مهرین
نمک پاشی همسر خلیلزاد بر
زخم های مردم ما
شرل بنارد، همسرخلیل زاد خائن، نمک بر زخم ها می ریزد، اما اعتراض برخود را فراموش نکنیم.
خلیلزاد و همسرش مانند همه خائنان طالب دوست، وظیفه دارند که جنایات ننگین و وحشت آمیز طالبان را با دروغ و دیده درایی پنهان کنند. "شرل بنارد "منفور و خائن، پیش از دوباره آوردن طالبان نیز وظیفه ی قباحت زدایی از این گروه جنایت پیشه را انجام می داد. گاهی سخنی می گفت که شوهرش برزبان نمی آورد. اما وی اسرار هویدا می کرد. همسر اشرف غنی نیز یگان بار چنین کرد.
هنگامی که ملیون ها انسان از ظلم وستم، از گوناگون تبعیض ها و جنایات بی مانندی که طالبان اِعمال می کنند، به شدت ناراضی هستند و زخمین، گمانی برجای نتواند بماند که سخنان آخر "ش. بنارد" و در واقع نمادی از خلیلزاد وسایر لابی های وجدان نداشته؛ آزار دهنده ی انسان، انسانیت و مخالفان می شود. اما می خواهم به زمینه های این جسارت خائنانه و دروغ بزرگ توجه کنیم.
تصور من این است که پراگنده گی در ابراز مخالفت و نبود خروشگاه متمرکز- فعال، که به صورت منظم با اسناد ومدارک واقعاً موجود، جنایات طالبان را افشأ کند؛ چنین روی آورد گستاخانه و بی شرمانه ی "ش.بنارد" و دیگران را زمینه می بخشد. در این راستا بسیار سزاوار توجه است که پیش از همه دختران و زنان آگاه و دارنده ی مرز روشن با جهالت و ستم ورزی طالبان، نهادی را که سخنگوی راستین روزگار اسفبار مردم وبه ویژه زنان ودختران باشد، ایجاد کنند. برای این منظور، شخصیت ها ونهادهای موجود و تا حدودی فعال، دور نکات مشترک برای همکاری، نکات میسر و لازم، با وجود سلیقه های گوناگون جمع شوند. توجه زبانهای دیگر، مصاحبه های منظم و بازتاب دادن حقایق، سبب می شوند که "بنارد" و بنارد های همسان او را موقع چنین دروغگویی نمی دهد.
دریافت این اعتراض برخود، بسیار کمک کننده است، نازنین!
................................................................
داکتر شکر الله کهگدای
سابق استاد در دانشگاه کابل
اداره امر به معروف ونهی از منکر حکومت تروریستی طالبان که میان مردم عامه, به شلاق بدستان نکیرومنکر شهرت یافته اند, چیزی را نه تنها به نام آزادی بیان نمی شناسند بلکه به آزادی رسانه وگفتار به حیث خار چشم طالبان می نگرند, چونکه به افشای جنایات بشری و دزدی و چپاولگری آنها می پردازند.
حکومت تروریستی طالبان, هم در دوره اول و هم در دوره فعلی حکومت شان, بصورت پیهم دست به گرفتاری , شکنجه, زندانی سازی وحتی بمانند 20 سال دوره حکومت فاسد حامدکرزی واشرف غنی احمدزی, ترور های زنجیره یی وهدفمند اصحاب رسانه ها می زنند تا صدای برحق مردم را در گلو خفه داشته باشند.
مرکز خبرنگاران افغانستان در گزارش سالانه خود اعلام کرد که نقض حقوق خبرنگاران و رسانهها در افغانستان نسبت به سال گذشته 24 درصد افزایش یافته است.
بر بنیاد گزارش مرکز خبرنگاران افغانستان، طالبان در سال 1403 فعالیت 22 رسانه را متوقف و 50 خبرنگار را بازداشت کرده است.
بر اساس این گزارش، این مرکز طی یک سال گذشته، دستکم 176 رویداد نقض حقوق رسانهها و خبرنگاران را ثبت کرده است.
در گزارش آمده است، اجرایی شدن قانون امر به معروف و نهی از منکر طالبان فعالیت رسانهها و خبرنگاران را در معرض خطر قرار داده است.
در گزارش همچنان آمده است: «در حالی که کمیسیون رسیدگی به شکایات و تخطیهای رسانهیی وزارت اطلاعات و فرهنگ طالبان به حاشیه رفته است و بیشتر با دیدگاه بخشی به شدت محافظهکار و سنتی طالبان همراه است، به این محتسبان اختیارات وسیعی داده شده و ضمن نظارت بر کارکرد رسانهها، هرگاه بخواهند مستقیم و یا با همراهی اداره استخبارات علیه رسانهها و خبرنگاران اقدام میکنند.
بر اساس این گزارش، از جمله خبرنگاران بازداشت شده 10 تن همچنان در زندان هستند و از میان آنان چهار تن به حبس دو تا سه سال محکوم شدهاند.
..........................................
بشیر انصاری
حماس و طالبان
خیلی ها در جهت توجیه استعمار و نسل کشی فلسطینیان استدلال می کنند، زمانی که امریکا نیرو هایش را از افغانستان بیرون نمود، چرا حماس آن را شکست امریکا خوانده و از “پیروزی” طالبان به نیکی یاد نمود. این جا چند نکته را باید در نظر داشت:
۱- گذشته از این که مسئله شکست امریکا و پیروزی طالبان قابل بحث بوده است، حماس و دیگر گروه های مقاومت فلسطینی عاشق طالبان نه بلکه می خواهند در جهت ایجاد روحیه و اعتماد به نفس از هر روایت و حکایت و ادعا علیه کشوری که در این ۷۵ سال، با جنگ افزار گرم و سلاح دپلوماتیک و ویتوی آن نابود شده اند، استفاده کنند.
۲- اگر پیوندی میان حماس و طالبان وجود می داشت، امیر المومنین این گروه که ساعت ها در باب پوشانیدن روی و موی زنان مسلمان موعظه می فرمايند، چرا در باب زنان مومنی که اجساد شان با دست سربازان صهیونست از زیر خاک بیرون شده و در جاده های غزه به صورت برهنه در معرض سگان ولگرد قرار داده شده اند، لگام ننگین سکوت بر دهان می زند؟
۳- گیرم که فلسطینیان از طالبان به نیکی یاد نمودند، آیا این می تواند دلیلی بر تأیید این نسل کشی بی سابقه در تاریخ بشر گردد که در ۱۰۰ روز این همه زن و کودک بیگناه و داکتر و خبرنگار و کارمندان اطفائیه قربانی شده و این قدر بمب بر مساحت کوچکی که ثلث کابل را تشکیل می دهد ریخته باشد. گیرم چنین جنایتی در حق بیگناهان در پایتخت طالبان صورت گرفت، آیا وجدان پاکی می تواند آن را تحمل کند؟ این سقوط اخلاقی و بی وجدانی هراس انگیز برایم قابل فهم نیست.
۴- با آن که طالبان در بیست سال حضور نیرو های امریکایی، سربازان این کشور را هدف قرار دادند ولی معاشقه استخباراتی امریکا برای سال های درازی با این گروه ادامه داشته و دارد، ولی حماس نه کدام سرباز امریکایی را کشته و نه امریکا را دشمن اصلی خویش می داند. جنگ آن ها با اشغال است که تمامی قوانین معمول در دنیای ما آن را تأیید می نماید. پرسش من این است که با وجود آن چه گفته شد، چرا طالبان از حمایت پولی و استخباراتی و دپلوماتیک امریکا برخوردار بوده ولی حماس از سوی امریکا دشمن بزرگ و اصلی خوانده می شود؟
..........................................
محمد اکبر قریشی
حامد کرزی مداری اجنت امریکا گاهی در کابل برلین انقره سر میزند !
تعداد از سیاسیون جنرال های ماشینی ستون پنجم از دست چار طالب پاکستان شب درمیان بشمول
اشرف غنی رفیق های معاملهگر شان فراری شدند عده دیگر به امر دولت های سیا با پاسپورت های خارجی که به همان کشور هایکه جاسوسی میکردند رسیده اند (حامد جان کرزی ) تمام دستگاهی دولتی را اهسته اهسته برای برادران طالبان پنجابی خود تسلیم نموده میرفت حامد جان 2000 حیوانات وحشی قاتل جانی مافیا ادم کش تروریست را از زندان بکرام اشرف جان 5000 زندانی از پلچرخی ودیگر زندان ها کشور ازادساخته بودند بعدا اشرف جان بادار دسته ان بشمول ستون پنجم از طالب ها خواهش نمودند بشمول حامدکرزی عبدالله وارد کابل شدند همان کسانیکه مدت 60 سال خون مردم ملت خورده بودند پول های دزدی را درخارج کشور ذخیره نموده اند
جای جایداد های قصر های شان همرا شهرک های شان پیش طالب گروگان میباشد بنابرین همه دلالان سیاسی اقتصادی روسپی های پارلمان جنرال های ماشینی شورا نظار وحزب وحدت ودیگر انسان های پلید دوره هم جمع شده اند
( شورا مقاومت را در ترکیه )تشگیل نمودند (اقای محقق ماهیچه خوررا ریس کمیته سیاسی )تعین نموده اند شما قضاوت نماید که این جنایتکار تاتوانست در حق هزار هاتا چی اندازه خیانت کرده است ومیکنند امرور بنام خلیلی محقق دانش هزاره هارا ترورکوچ اجباری خانه هاشان را اتش میزنند ازانها خبرندارند در پنجشیر چی حال است بچه ای ملا زیانی برادران مسعود در هرات ننگرهار کندوز همه به اتش خون کشانیده شدند زنان در زندانهای طالبانی تجاوز وجنایت صورت میگیرد بلاخره برای حامدکرزی دستگاهی سیا امریکا وظیفه سفر را از سفارت امریکا درکابل داده وهدایت گرفته تا همرا سگهای سیاسی اقتصادی که در ظرف 60سال پول های کمکی دزدی چور نموده اند اگر با (سی ای ای )سازش نکنید ما همرا تان حسابی داریم این پیام جاسوس گلان شان که کشور را به جوی خون تبدیل نموده است برای جنایتکاران جاسوسان خاینین ملت پیام امریکا برده است اومردم شریف ونجیب از خواب بیدارشوید پشتی این خاینین وطن فروشتان دلالان سیاسی استاد نشوید دربدر خاک بسر می شوید در هر کشور که حامد کرزی وامثال ان امد برویش لعنت و تف انداخته بروید نه در خانه های تان مهماننش نکنید خیانت است جوانان وزنان مبارز باشهامت درسرتاس افغانستان مقابل طالبان جنک ازادی را اغاز نموده اند ازایشان دفاع نماید تصاویروطن فروشان دزدان دیده میتوانید طالبان راشما وطن پرستان وزنان باشهامت گم میکنید نه خاینین تصاویر کاپی است
..........................................
محمد حیدر اختر
حمله تروریستی بر آموزشگاه در غرب کابل
تمام مردم افغانستان را در سراسر دنیا سوگوار ساخت
قسمی که از طریق رسانه ها و صفحات اجتماعی آگاهی حاصل کردیم، ساعت هفت و سی دقیقه صبح روز جمعه گذشته، یک مهاجم انتحاری قبل از اینکه وارد صنف درسی شود و مواد منفجره همراهش را انفجار دهد، دو نفر از محافظان این مرکز را به شهادت رسانید. این مهاجم پیش از انفجار به سمت دانش آموزان نیز تیراندازی کرده است. دانش آموزانی که جز قلم وکتاب و دلهای پاک برای آموزش چیزی نداشتند.علاوه بر کشتهشدگان، دهها نفر در این حمله زخم برداشتند و بیشتر قربانیان این حمله، دختران هستند.
بعد از این واقعۀ دلخراش، سازمان ملل متحد، دیپلماتهای غربی، سازمانهای حقوق بشری و رهبران سیاسی افغانستان و برخی از کشورهای منطقه این حمله انتحاری مرگبار به یک مرکز آموزشی در ناحیه هزارهنشین دشت برچی کابل را محکوم کردند.
تعداد فراوانی از خانم ها در شهر کابل و ولایات افغانستان دست به تظاهرات زدند و همچنان در خارج از کشور مردم شریف و با احساس ما با دایر نمودن تظاهرات و مجالس ترحیم این عمل وحشیانه را تقبیح کردند.
تا جایی که دیده می شود این عمل تروریستی اکثریت تمام مردم افغانستان را در داخل و خارج از افغانستان سوگوار ساخته است و حتی برخی از برگذاری مجالس سرور و پای کوبی و یا بخش موسیقی در سمینارها امتناع ورزیدند.
ناشر وبسایت رنگین این حملۀ وحشیانه و نیت نسل کشی مردم نجیب و شریف هزارۀ وطن غمدار را به شدت محکوم نموده، آرزو دارد که عتکس العمل ها مسیر خوبی بگیرد.
..........................................
نصیر مهرین
رهبر القاعده در کابل کشته شد
و ما طیارۀ بدون سرنشین و "اجرای کنندۀ عدالت" نداریم!
الظواهری رهبر"القاعده" در کابل توسط طیارۀ بدون سرنشین امریکا کشته شده است. در پیوند با آن:
- حضور الظواهری در کابل نشان داد که گروه طالبان افزون بر ادامۀ حفظ افکار و کردارعقب مانده و ستمگرانۀ ضد انسانی علیه مردم ما، همچنان حامی و پناه دهندۀ دهشت افگنان مشهورجهانی است.
- رئیس جمهور ایالات متحدۀ امریکا، قتل الظواهری را "اجرای عدالت" نامید.
- دهشت افگنی که رنج بیشتر مظالم اش را مردم افغانستان دیده اند.
- این خبر برای ملیون ها انسانی که در چنگال خونین وسیاه دهشت افگنان طالبان، مظلومانه به سر می برند، آیا تبسم آمیخته با اندوه و درد را نیز بار نخواهد آورد. زیرا تحویل دهی قدرت به یک گروه تروریستی – دهشت افگن، بی عدالتی بود و با چنین تبعات.
- پیداست که این معاهدۀ دوحه(توطئه آمیخته با شیطنت خلیلزاد)، کمترمزخرف نبوده است.
- مشکل با طالبان، در محدودۀ بازگشایی مکاتب دختران پایان نمی یابد. آنها روزی مدارس مغز شویی را با ترویج مضامین انسان ستیزانه باز خواهند کرد، اما از تروریست دوستی، تحجر و ابعاد تبعیض های ننگین فرو نخواهند آمد.
- تجارب جهانی و اوضاع کشور ما حاکی از آنست که تحقق عدالت زمانی میسر تواند شد که عدالت خواهی در افغانستان به ثمر بنشیند ومردم دارندۀ نهاد های عدالت خواه و حکومت تأمین کنندۀ عدالت شوند.
- رهایی مردم افغانستان از زیر تسلط خونبار واسارت مرکبار طالبان، نه با طیاره های بمب افگن بدون سرنشین میسر است ونه مردم آنرا دارند. مردمی که شب وروز درد میکشند، نیاز به ایجاد تشکلهای نجاتبخش، همسویی وهماهنگی آنها بر بنیاد تأمین عدالت اجتماعی، رفع هرگونه تبعیض جنسیتی واجتماعی و... دارند که حکومت غیر دینی به آن چهرۀ شفاف تر می بخشد.
*الظواهر در منطقۀ شیرپور با خانواده اش در پناه طالبان به سر می برد.
*عکس از صفحۀ فارسی بی بی سی.. 2 اگست 2022
..........................................
عتیق الله نایب خیل
مثلث خبیثه!
زلمی خلیلزاد، نمایندۀ ویژۀ امریکا در امور افغانستان، از جانب وزارت خارجۀ ایالات متحدۀ امریکا از وظیفه اش سبکدوش گردید. قربانی شدن او مثلثی را تکمیل کرد که در بیست سال اخیر بیشترین تلاش را در حفظ نیروهای تروریست طالبی و نقش فعال در به قدرت رسیدن دوبارۀ این گروه متحجر قرون وسطایی داشتند.
به همه گان معلوم است که سلاح و مهمات و هرنوع امکانات لوژیستیکی و جاهای امن برای گروه تروریست طالب به وسیلۀ پاکستان مهیا ساخته می شد و مشروعیت بین المللی اش نتیجۀ کار همین مثلث خبیثه، خلیل زاد، حامد کرزی و اشرف غنی است.
بدون شک پالیسی سازان سیاست خارجی ایالات متحده سیستم سرمایه داری حاکم بر این کشور است؛ ولی این سیستم مشوره های لازم و ضروری را از افرادی می گیرد که از اوضاع کشورهای مورد بحث مطلع باشند. بنابرآن نقش افراد را در تعیین این پالیسی ها و سیاست ها نمی توان نادیده گرفت. نقشی را که حامد کرزی، اشرف غنی و زلمی خلیلزاد در بیست سال اخیر ایفا کردند فاجعه یی را بر کشور تحمیل کردند که نتیجه طبیعی اش به قدرت رسانیدن طالبان بود.
این سه شخص اما نه تنها از نتیجۀ کارشان نفعی نبردند؛ بلکه روسیاهی ابدی نیز نصیب شان گردید. خلیلزاد به استعفا جبری سوق داده شد، اشرف غنی به صورت شرم آوری از کشور فرار کرد و حامد کرزی دورۀ تحقیرآمیزی را در داخل کشور سپری می کند و نامش نیز از میدان هوایی کابل حذف گردید. (همین یک نکته آمدن طالبان مثبت است که از اثر آن این مثلث خبیثه حذف شد.)
..........................................
داکتر لعلزاد
چه باید کرد ؟
برنامه غنی «ادامه راه نجیب با آموزش از تجربه ناکام او» است !
? آنچه غنی می خواهد «ادامه حکومت خودش تا پایان دوره ۵ ساله»، «چوروچپاول بیشتر دارایی های عامه» و در نهایت، «تجهیز/اکمال بیشتر طالبان» (برای ادامهی افغانیزه/پشتونیزه سازی کامل کشور) است!
? «تخلیه شهرستان ها»، «ملیشه سازی دولتی» و «دفاع از مراکز ولایات» (به ویژه شهرهای بزرگ/عمده)، دقیقا ادامه برنامه داکتر نجیب است که شاید بتواند عمر حکومت غنی در ارگ کابل را اندکی دراز کند (دیگر برای او هیچ مهم نیست که در شهرستان/ولایت ها چه می گذرد، روزانه چند نفر کشته می شوند و یا مردم با چه قحطی و قیمتی و مصیبت ها گرفتار می شوند)!
? حال، غنی می داند که طالبان آنقدر تقویه، تجهیز و اکمال شده اند و در تمام شهرستان ها آنقدر گسترش یافته اند که وارث بالاستحقاق و جانشین بلامنازعه قدرت او برای مدت های طولانی تر خواهند بود (زیرا او از یک سو با نابود سازی مستحکم ترین «پشت جبهات مقاومت» در گام اول، خواست که از «تجربه ناکام تسلیمی شهر کابل توسط نجیب به حکمتیار» جلوگیری کند و از سوی دیگر، رهبران و بزرگان اقوام غیرپشتون را آنقدر خسی و آلوده در فساد خود ساخته است که هیچیک از آن ها «شهامت مقاومت» یا «ادعای زعامت» در کشور را ندارند... با آنکه «میدان برای همگان باز است»)!
? اثبات گفته های بالا را می توان در این «ادعا» و در «میدان عمل» دید که «غنی هرگز در صدد سرکوب طالبان و پاک سازی آن ها از شهرستان ها نبوده و نمی باشد» (او فقط می خواهد که به کمک «ملیشه های دولتی و نیروهای امنیتی» خود از سقوط شهرهای بزرگ/عمده جلوگیری کند… اگر بتواند)!
? غنی با این برنامه، «تا که می چلد، می چلاند» (ادامه حکومت تا سقوط و پس از آن نوبت طالبان کرام)!
+ + +
? در چنین اوضاع و احوال، وظیفه «نسل جوان» است که با تحلیل شرایط عینی (گیرماندن در بین دو «آسیا-سنگ») و تجربه/الگوی ماندگار مسعود بزرگ، بیندیشند که چگونه می توانند خود را حفظ کنند، منسجم شوند، رهبری خود را بوجود آورند، پایگاه های مقاومت خود را ایجاد کنند، لابیگری نمایند، ارتباطات (داخلی و خارجی) خود را گسترش دهند، حلقات خود را با هم وصل کنند و به «مبارزه و مقاومت» ادامه دهند...
? اگر کسانی توان ایجاد پایگاه و شهامت مقاومت در مقابل غنی/طالب را دارند، فراخوان «پیوستن افراد و نیروهای امنیتی» به پایگاه خود را صادر کنند، تا افراد و نیروهای عدالتخواه که نمی خواهند بیهوده در صفوف غنی/طالب کشته شوند، به پایگاه آن ها مراجعه کنند و «چوب سوخت ملیشه های دولتی و طالبی» نشوند...
..........................................
نصیرمهرین
آیا جنایت نیست؟
در ادامۀ انتشار سلسله یی از خبرهای فضیحت بار از دستگاه حکومتی افغانستان، آنچه که مقامات مسؤول در برابر زنان ودختران معیوب ومعلول انجام داده اند، حکومت افغانستان را در این زمینه و نیزخرابی نظام صحی، در سطح جهان مقام نخست بخشید.
به نقل از آژانس خبررسانی آلمان Dpa، دیده بان حقوق بشر، شام دوشنبه( 27 آپریل 2020) در نیویارک (همجنان درکابل) اعلام داشت که "در افغانستان، زنان معیوب در سطوح گوناگون در معرض استفادۀ سؤ مقامات مسؤول قرار گرفته اند."
در این گزارش درحالی که از بی مسؤولیتی مقامات حکومتی افغانستان در برابر همه معیوبین یادآوری شده، اما اشارۀ ویژه بر رفتارهای دارد که در برابر دختران و زنان چهره نموده است.
بی اعتنایی درامورصحی، آموزشی ونیازهای اجتماعی معیوبین را عمل وحشیانۀ استفادۀ سؤ جنسی نیز به نمایش نهاده است که هنگام مراجعه برای رفع نیازها از طرف مقامات مسؤول حکومتی مواجه شده اند.
مظلومان و دردمندانی را در نظر آوریم که با تأثیر پذیری از ناهنجای های گوناگون در جامعه، از نظر بدنی ویا روحی معیوب شده و ملیونها دالر برای آنها اختصاص داده شده است، اما حکومتی های فاسد، آنرا نه در خدمت معیبوبین، بلکه معیوبین را در خدمت اغراض بیشرمانۀ خود قرار داده اند.
نمی گویم که شنیدن رفتارسؤ با زنان و دختران معلول ومعیوب و ظلم در حق آنها برایم تکاندهنده بود. حتا نمی گویم که آزاردهنده بود. زیرا شنیدن چنین خبری دور از تصور وانتظارنبود ونیست. امتیازگیران و گرداننده گان حکومتهای خائن، دست نشانده وپوشالی از جمله مافیایی که اشرف غنی گردآورده است، چنان لگام گسیخته برجان و مال و ناموس مردم تاخته و آزارها رسانیده اند که من و مایی با آن آزارها زیسته وشب را به یاد آزار دیده گان به سحر برده، به قدر کافی رنج نویس و درد سرا شده ایم. شنیدن چنین خبرها به دامنۀ نفرت واندیشیدن به نیازگم شدن روی این دارودسته های فاقد احساس انسانی و بی اعتنا به حد اقل وظایفی که در محافظت حتا انسان معیوب و معلول دارند، می انجامد. ***
یادآوری: عکس از متن انگلیسی گزارش Human Rights Watch گرفته شده است. برای مراجعه به این منابع: https://www.hrw.org/video-photos/video/2020/04/27/afghanistan-women-disabilities-face-systemic-abuse.
.................................................................
محمد عارف منصوری
چرا از گذشته عبرت نمى گيريم ؟
سقوط حكومت داكتر نجيب، از اقدام قومگرايانه و تعصب آلودى آغاز شد كه بقول فريد مزدك از اعضاى رهبرى حزب وطن، نجيب مى خواست يك جنرال پشتون را روى سينه اقوام غير پشتون بنشاند و توسط جمعه اسك، شمال را كه آبستن بحران بود، مهار كند. اما علاوه بر آن كه مهار نشد. وخامت روزافزون وضعيت، منجر به سقوط رژيم و برچيده شدن حاكميت چهارده ساله چپ در افغانستان گرديد.
حالا نيز اشرف غنى احمدزى، سلاله نجيب احمدزى، يكى ديگر از هم قبيله هايش را بنام جنرال ولى احمدزى قوماندان قول اردوى ٢٠٩ شاهين در شمال تؤظيف نموده تا زهر چشمى باشد به سه محورقدرت محلى يعنى جنرال عبدالرشيد دوستم، استاد عطاء محمد نور و حاجى محمد محقق كه هر يكى از نفوذ گسترده ىدرشمال برخوردارند.
بى ترديد اين گونه اقدامات قومگرايانه، آن هم در آستانه خروج احتمالى سربازان خارجى و ورود احتمالى طالبان در ساختار قدرت كه امكان بروز مجدد تقابل هاى قومى و استخوان شكنى هاى دهه نود را بعيد نمى نماياند، نه تنها به ضرر حاكميت نيمبند و فاقد مشروعيت ارگ است بلكه هرگز با منافع و مصالح كل افغانستان مطابقت ندارد.
شايد غنى چنين محاسبه نموده باشد كه جنرال دوستم مهره ى منزوى صحنه سياسى افغانستان است كه ديگر توان مانور هاى قبلى را ندارد و خطرى از ناحيه وى متصور نيست. اما تاريخ نشان داده كه بزرگترين بحرانات سياسى و اجتماعى از جرقه ى حوادث كوچكى مشتعل گرديده.
همان طور كه زوال حكومت كمونيستى از اختلاف درون حزبى و سركشى و بغاوت جنرال مومن اندرابى كه خود عضو حزب وطن بود، آغاز و دامنه ى آن با مخالفت هاى ديگران وسعت پيدا كرد تا منجر به دو پارچگى رهبرى حزب و دولت و فروپاشى كامل آن شد.
نمي دانم چرا سياستمردان بى درايت و بى كفايت افغانستان هيچ گاهى از گذر زمان و وقايع تلخ آن نمى آموزند و عبرت نمى گيرند.
..........................................
محمد حیدر اختر
کودتای ننگین هفت ثور
به روز پنجشنبه هفتم ثور ( 1357)، خلقی ها وپرچمی ها علیه حکومت محمد داود خان کودتا کردند. آمادگی کودتا را از وقتی گرفته بودند که داودخان از تکیۀ بیشتر به اتحاد شوروی خود را کنار کشید وبا کشورهای عربی و ایران و روابط اقتصادی را روی دست گرفت. معلوم بود که امریکا هم خوش بود. قتل میر اکبر خیبر، مراسم دفن او وسخنرانی های سیاسی سبب شد که داود خان امر توقیف تعدادی از رهبران خلق وپرچم را بدهد. در آن وقت به خواهش شوروی و ضرورت کودتا هر دو جناح وابسته به شوروی وحد ت کرده بودند.
بلی آن ها کودتا کردند. از همان روز فجایع، جنایات ومردم آزاری تمام افغانستان را فرا گرفت. ملیون ها انسان آسیب دیدند. در اول وبرای چند ماه هر دو جناح در شکنجه واعدام ده ها هزار انسان سهم مشترک داشتند. بعدا خلقی های بی سواد، به همکاری دستگاهٔ جاسوسی " اکسا" تعداد زیادی را زندانی و یا به قتل رسانیدند. پرچمی ها از جنایات مشترک خودشان با خلقی ها چیزی نمی گویند. پرچمی ها که لفاظ وحیله گر تر ومنافقتر ازخلقی ها استند، جنایات زمان حکومت مشترک را به حفیظ الله امین ( خونخوار جاهل ) ارتباط می دهند. ولی وقتی که خودشان به وسیلۀ تجاوز شوروی قدرت را گرفتند، خاد دستگاه شکنجه وجاسوسی را به جای اکسا به کار انداختند. در وقت حکومت پرچمی ها خلقی های جنایتکار هم مشارکت داشتند. غیر از چند نفر آن ها . دروقت پرچمی ها چیزی که بسیارتر دامنه یافت، همان جنگ وبمبارد قوای شوروی و افغانستانی بود . قصبات ودهات ، شهرها ویران گردیدند. مهاجرت بیشتر شد. ملیون ها انسان سرگردان شدند.
بلی، کودتای سیاه روز هفتم ثور، یک فاجعه بود. مگر فاجعه آفرین ها که تعدادی با بدنامی مرده ویا کشته شده اند، تعدادی از آن ها با بی حیایی ، با پر رویی به لجبازی پرداخته حاضر نمی شوند که جنایات خود را قبول کنند. این عدم قبولی معلوم می کند که جهالت وو خونریزی های زیادی را مرتکب شده اند.
کار دیگر جانیان قاتل و وطنفروش خلقی – پرچمی، این است که دورۀ بعد از سقوط خود را از قدرت یا دوره حکومت جنگی مجاهدین را به رخ می کشند. وبه گفتۀ مردم " غت مغتولی " می کنند. هرکس که از تأثیر جنگ های مجاهدین انکار کند، دل خلق خدا را آزار می دهد که آزار دیده اند. مگر جنگ های مجاهدین قبلی جنایات، وطنفروشی خلقی پرچمی را به هیچ صورت پت وپنهان ویا توجیه نمی کند. هرکدام آن ها تقصیر ومسوولیت خود را به گردن دارند. واین هم قابل تذکر است که جنرال های قاتل عضو "کی جی بی" وعضو خلق وپرچم، در جنگ های ویرانگر مجاهدین وبربریت زمان طالبان،هم مشارکت داشتند.
پیام ما در این روز به مردم شریف ما، ،به اولادها و نواسه های جنایتکاران خلقی وپرچمی این است که آن ها را خوب وخوبتر بشناسند. آن ها را محکوم کنند. آن ها باید محاکمه شوند. وقتی گروه خادیست از فیس بوک وانترنیت وخارج نشینی استفاده می کند و به دفاع دوران وحشت می پردازد، ویا رئیس جنایتکاران خاد، داکتر نجیب را ستایش وتوصیف می کند، در زخم های مردم مظلوم، به بیوه های آن دوران، به مادران داغدیده وبه یتیم ها نمک پاشیده وتوهین می کنند.
در این روز به خانواده های محترمی که شهید داده اند و ستم کشیده اند، همدردی خود را ابراز داشته وبه روح شهدای پاک درود می فرستیم . هزاران نفرین به جانیان خلقی و پرچمی و خادیست ها.
...........................................
فضلالرحمن فاضل
پرنیانفروشِ بوریا نشین
پیشوای سترگ ابوحنیفه رضی الله عنه
قسمت اول
چکیده:
امام اعظم ابوحنیفه نخستین امام مذاهب اهل سنت و جماعت است و از نگاه زمانی در قرن نخست «خیرالقرون» زاده شده و شماری از یاران پیامبر اکرم ﷺ را دیده است؛ از همینرو، او در جملهء «تابعین» به شمار میرود. افزون بر صحابهء کرام، از تابعین بزرگ و مشایخ عصر خویش نیز علم اندوخته که شمار آنان در مراجع گوناگون، در حدود چهار هزارتن گفته شده است. امام در خُردسالی و نوباوگی به شغل پدری که همانا فروش خز و رخت و حریر بود، رو آورد و بعدها به تشویق امام شعبی، به اندوختن دانش و رفت و آمد به مجالس علمای عصرش پرداخت. او در آغاز به علم کلام رو آورد که میتوان او را از جملهء بزرگترین متکلمان قرن نحست هجری به شمار آورد. کتابش «الفقه الأکبر» یا « الرد علی القدریة» از نخستین کتابهایی است که دراین مورد به رشتهء تحریر درامده است، ابو حنیفه سپس به فراگیری علم «فقه» رو میآورد و در برابر استادانی چون امام نخعی و ابواسماعیل حمّاد زانوی تلمذ میزند و بعد از وفات حمّاد در سال 120 هـ ق، جانشین او میشود و شاگردان زیادی را تربیت میکند وحتی شورای فقهی را بنیاد مینهد که همراه با شاگردان رشیدش در مورد مسائل مطروحه به شور و کنکاش میپردازند و بعد از مناقشه که در مواردی، روزها را در بر میگیرد، نظر آخری را صادر و ثبت کتاب میکنند.
مذهب امام بر تساهل، تسامح و مدارا استوار بوده و بر عقلانیت اتکا دارد از همینرو، بیش از نصف مسلمانان جهان، از این امام سترگ پیروی میکنند.
واژگان کلیدی :
نعمان، کوفه، فقه، حمّاد، ابن هبیره،خطیب بغدادی، سیوطی
مقدمه
یکی از غرایز انسانی، حُب دست یافتن به آگاهی و معلومات است. شاگردان علاقه دارند تا راجع به استاد یا استادانشان، رهروی راجع به رهبرش، مقلدی راجع به امام مذهبش یا باورمندی راجع به دین و پیامبرش آگاهی و معلومات داشته باشند. از همینرو، بخشی از دانستنیها ویا اطلاعات مروج نخستین در هر آیینی آگاهی از سیرت پیامبران است. در آیین اسلام از همان قرون نخست به سیرت، دعوت و غزوات پیامبر اکرم توجه صورت گرفته و در قرنهای بعدی علما و دانشمندان به معرفی یاران پیامبر اکرم ﷺ و صاحبان مذاهب فقهی نیز دست به کار شده اند. ما امروز دهها کتابی در دست داریم که استوار بر نقل قول از یاران و معاصران امام اعظم ابوحنیفه، راجع به مناقب آن پیشوای سترگ به رشته تحریر درامده است.
این مقالت نیز با مراجعه به کتابهای مستند و مراجع مهم راجع به امام اعظم ابوحنیفه نعمان بن ثابت گردآوری شده است، تا خوانندگان فارسیزبان وفارسیدان، با این این اسوهء فقاهت و دانایی بیشتر آشنا گردند.
در این نبشته که میتوان آن را پژوهش کتابخانهای نامید، سیرت و کارنامههای آن امام جلیل از سرچشمههای مورد اعتماد جمع آوری و از درج روایاتی که در آن مبالغه به مشاهده میرسید، اجتناب شده است. نگارنده باور دارد - مشاهیر از هر صنف و نسلی که باشند-؛ اگر به درج واقعیتهای زندگی و کارنامههای حقیقی شان، به شمول هر مقتدا و رهبر وشخصیت بزرگواری، بسنده شود، نیازی به مبالغههای خردناپذیر باقی نمیماند و بزرگان ما از مدح و توصیفهای مبالغهآمیز، بینیازاند و چه بهتر که از انتساب همچو حرفها بهایشان، اجتناب صورت گیرد.
تولد، تبار و زادگاه
نعمان پسر ثابت با کنیت ابوحنیفه، در منابع گوناگون و فراوان، متولد سال هشتاد هجری قمری در کوفه گفته شده است. اما منابع اندکی او را متولد سال 61 ق وبرخی 63 ق و شماری هم متولد سال هفتاد هجری قمری نوشته اند.
شیخ محمد زاهد کوثری آخرین نائب شیخ الاسلام ترکیه عثمانی{1879-1952م} که در مورد امام اعظم و یارانش و اندیشههای ایشان و مذهب حنفی، پژوهشهای فراوانی انجام داده و کتابهایی را هم در پیوند به این پیشوای سترگ به نشر رسانده است، سال هفتاد هجری را به مثابهء سال تولد امام اعظم ترجیح و در این زمینه دلائلی را هم ارائه میدهد.
از جمله دلائل موصوف یکی هم ارجاع به جزوه ایست که ابوعبدالله بن مخلد عطار متوفای سال 331 ق تحت عنوان «ما رواه الأکابر عن مالک بن انس» نگاشته و در آن روایتهای راویانی که از نگاه عمر از امام مالک مسنتر (بزرگسالتر) بودند، درج شده است، یکی از آن روایان حمّاد پسر امام اعظم ابوحنیفه است که حدیث « الأیم أحق بنفسها من ولیها، والبکر تُستأذَن فی نفسها، وصُماتُها إقرارها» (ابن مخلد، 1996: 46) را از امام مالک روایت کرده است. چون این جزوه به روایت اکابر یا کسانی که از مالک بزرگ بوده اند، اختصاص دارد، بناءً حمّاد پسر امام ابوحنیفه باید از نگاه عمر از مالک بزرگ باشد. و ما میدانیم که مالک در سال 93 هجری قمری تولد شده است و در روایتی متولد سال 90 هجری قمری نیز گفته شده است، در صورتی که حمّاد بزرگتر از مالک باشد، روایت تولد امام ابوحنیفه در سال 80 هجری منتفی میشود و حد اقل بایست امام ابوحنیفه در سال 70 هجری تولد شده باشد تا پسرش حمّاد به مثابهء راوی کبیر از صغیر یعنی مالک بن انس درست آید.
من در منابع گوناگون به جست و جوی سال تولد حمّاد پسر ابوحنیفه و پدرش ثابت و جدش زوطا یا مرزبان پرداختم؛ اما متاسفانه منبعی را که به سال تولد حمّاد پسر ابوحنیفه و یا سال تولد و وفات ثابت پدر ابوحنیفه یا پدرکلان او را بیان دارد، نیافتم، اگر به همچو منبع دست مییافتم؛ در آن صورت شاید گره این معضل، به آسانی کشوده میشد. اما سال دقیق وفات حمّاد پسر ابوحنیفه در منابع متعدد تسجیل شده است از جمله کتاب «الطبقات السنیة فی تراجم الحنفیة» سال وفات او را 176 هجری قمری ثبت کرده است.[1] و امام ذهبی نوشته است «توفی حمّاد سنة ست و سبعین و مائة» و افزوده است « کهلاً» یعنی او در وقت وفات کهن سال بود. ( ذهبی، 1996 :403)
دلیل دیگر روایتی از «عقیلی» است؛ زمانی که فقیه بزرگ کوفه ابراهیم نخعی وفات میکند برای اینکه مسند درس آن امام، خالی نماند، پنج تن از اهل کوفه که در جمله عمر بن قیس ماصر و ابوحنیفه نیز شامل اند مبلغ چهل هزار درهم [2] را جمع میکنند و به حمّاد بن ابوسلیمان میپردازند تا با استفاده از آن مبلغ، تدریس در مسند ابراهیم نخعی را ادامه دهد. و قول متفق علیه است که ابراهیم نخعی در سال 95 هجری وفات نموده است. اگر امام اعظم را متولد سال 80 هجری بدانیم، بسیار بعید است که یک جوان 15 ساله در جمع آن بزرگان، سودای خالی بودن مسند تدریس ابراهیم نخعی را در سر داشته باشد و عضو شورای پنج نفری باشد که در تلاش ادامهء تدریس در مسند ابراهیم نخعی و پیداکردن مدرس و فقیهی جدید بر آن مسند خالیشده باشد.
افزون بر دلایل یادشده، کتابهایی که به مناقب و زیستنامه امام اعظم پرداخته، تقریباً همه متفق اند که امام در بزرگسالی به د انش اندوزی شروع کرده و قبل از آن، پیشهء پدریاش را که خزازی بوده، ادامه میداده است تا اینکه امام ابوعمرو عامر بن شراحیل شعبی{ متوفای سال 104 یا 105 ق در کوفه} روزی از او میپرسد که رفت و آمد تو به کجاست؟ ابوحنیفه در پاسخ میگوید : به بازار. امام شعبی میگوید که هدفم از مجالس علماء است. ابوحنیفه پاسخ میدهد من به مجالس ایشان رفت و آمد ندارم، بناءً به تشویق امام شعبی، او به اندوختن علم و دانش رو میآورد.
همچنان در زندگینامهء امام در کتابهای مناقب آمده است که او ابتدا علاقمند تحصیل علم کلام و مشغول جدل کلامی با فرقههای کلامی عصرش مثل «اباضیه» و «صفریه» از خوارج بوده است؛ وی در حدود بیست و چند بار به بصره رفته و با فرقههای محتلف کلامی مباحثه کرده و گاهی اقامت او در بصره یک سال، بیشتر و کمتر هم به درازا انجامیده است (موفق المکی، 1981 : 54). ابوحنیفه بعداً در زاویهای از مسجد بزرگ کوفه، حلقهء درس خود را داشته است. در همین دوران روزی بانویی در مورد یکی ازمسائل فقهی از او پرسشی میکند و امام ابوحنیفه پاسخ آنرا نمیداند، و پاسخ درست را ازنزد ابواسماعیل حمّاد بن مسلم که حلقه درس فقهی را در آن مسجد بر عهده دارد، دریافت میکند، امام بعد از آن رویداد که به اهمیت «فقه» بیشتر پی میبرد، به حلقهء درس حمّاد میرود و به گفتهء خودش، 18 سال در برابر حمّاد زانوی تلمُّذ می زند. و میدانیم که ابواسماعیل حمّاد بن مسلم در سال 120 هجری وفات کرده است که بعد از وفات او، ابوحنیفه بر مسند استاد خویش نشسته است. بناءً قرینههای شروع به آموزش در بزرگسالی، ید طولا پیداکردن در مسائل کلامی، سفرهای متعدد به بصره و تشکیل حلقهء درس در مسائل غیر فقهی را اگر پهلوی هم قرار دهیم، سال 80 هجری به مثابهء سال تولد امام درست نمیآید .
و اگر بر آنچه یادآوری شد، این روایت را نیز بیفزایم که ثابت پدر امام اعظم در خُردسالی به دیدار حضرت علی کرم الله وجهه مشرف شده و طبق روایتی جدش «مرزبان» یکی از پرچمداران علی در نبرد «نهروان» بوده است .(السمنانی، 1984 : 1497)
و با در نظر داشت سن ازدواجها در محیط عربی آن روزگار و از مرد تجارت پیشه و ثروتمندی چون ثابت که حد اقل در زمان خلافت علی رضی الله عنه 10 ساله بوده است، بعید است در چهل و چند سالگی ازدواج کند و ثمرهء آن تولد ابوحنیفه در سال 80 هجری قمری باشد.
افزون بر آن، در کتابهای مناقب حضرت امام اعظم، در بحث تابعی بودن او، دیدارش را با شماری از یاران پیامبرﷺ درج کرده اند که تنها در صورتی امکان پذیر میگردد که امام اعظم حد اقل در سال 70 هجری تولد شده باشد، نه در 80 هجری تا صحت آن روایات ثابت گردد.[3]
توماس ویلیم بیل مورخ انگلیسی فارسیدان قرن نزده در کتابش «مفتاح التواریخ» آورده است:
آنکه بود مجتهد زمان نام او بوحنیفه نعمان
پدرش بود ثابت زاهد به ره شرع مصطفی جاهد
تابع مذهبش امیر و فقیر خادم مشربش صغیر و کبیر
سال مولود آن شه والا «سر علما» است یا «سرفقها»
عقل تاریخ او چو گوهر سفت سال ترحیل او «معلّی» گفت
(مفتاح التواریخ، 1867 : 17-18)
«سرِعلما» یعنی حرف «عین» به حساب ابجد 70 و «سرِ فقها» یعنی «ف» به حساب ابجد 80 است و «معلی» یعنی حرفهای « م، ع ، ل ، ی» هم برابر با 150.
روایتهای دیگر:
صیمری با سند خود روایت میکند که اسماعیل نواسهء امام اعظم گفته است من اسماعیل بن حمّاد بن نعمان بن ثابت بن نعمان بن مرزبان از فرزندان آزادهء فارس هستم و سوگند به خدا که هیچ وقت ما در بند بردگی نیفتاده ایم، جدم (ابوحنیفه) در سال هشتاد تولد شده است و ثابت در حالی که خُردسال بوده به نزد علی بن ابوطالب رضی الله عنه رفته است و او برای وی و ذریتش دعای برکت کرده است و ما آرزومندیم خداوند دعای علی رضی الله عنه را اجابت کرده باشد. روایت میافزاید: نعمان بن مرزبان پدر ثابت همان کسی است که به علی بن ابیطالب در نوروز «فالوده» را هدیه برده است و علی «نوروزنا کل یوم» هر روز ما نوروز گفته است. گفته شده است که این مناسبت مهرگان بوده و علی گفته است هر روزما مهرگان باد.[4] (الصیمری، 1985: 15) (المظاهری،1439 ق: 27)
یوسف بن محمد بن شهاب مشهور به «یوسف اهل» دانشمند معاصر «شاهرخ میرزا» در هرات که کتاب «المواهب الشریفة فی مناقب ابی حنیفة» اثر ابوالحسن علی بن ابوالقاسم بیهقی را به زبان فارسی تحت عنوان «تحفة السلطان فی مناقب النعمان»، ترجمه کرده، در آن آمده است:
«امام ابواسحاق شیرازی رحمه الله تعالی در کتاب خود چنین آورده است که امام ابوحنیفه پسر ثابت است و ثابت پسر زوطا و زوطا مولای تیم الله بن ثعلبه است.... و اما مراد به مولی اینجا دوست است نه بنده، زیرا که در قبایل و عشایر عرب رسم است که هر که از ابنای عجم به میان ایشان دراید، او را چاره نیست از این که دوستی گیرد و پناه بدو برد و به کسی دیگر تردد و آمد و شد نکند، آن دوست نیز به واجبی ازو بر خبر باشد و نگذارد که هیچ دشمنی قصد او کند و اگر در میان اعراب بمیرد هر چیزی که داشته باشد آن عرب بگیرد و اموال و احمال واثقال او را به هیچ حال کسی دیگر نتواند گرفت. این چنین دوستی را موالات خوانند و چنین دوست را مولی گویند. پس زوطا که مولای تیم الله بن ثعلبه بدین معنی است، نه چنانچه تصور عوام است. ( تحفة السلطان، نسخهء خطی، ورق 7)
«وپدر امام ابوحنیفه که ثابت است، محقق و ثابت است که از انصار امیر المؤمنین و امام المتقین اسد الله الغالب علی بن ابی طالب است کرم الله وجهه، ودر جمیع قضایا با آن حضرت چون صبح صادق و چون جان موافق بود و درهرکاری ثابت قدم. و درهر مهم همدم؛ خصوصاً که عنفوان طراوت جوانی و ریعان نضارت شباب و کامرانی با آن حضرت در حرب «نهروان» روان بود و در میدان شجاعت و مضار مبارزت چون پیل دمان و شیر ژیان. و امیرالمؤمنین این دعای خیر در شان ثابت فرمود «اللهم ثبت اقدامه علی الصراط المستقیم و بارک له فی ماله وأهله وولده» و این نیز ثابت است که بارها دست متبرک به تارک مبارک ثابت درکشید و او را به نظر عنایت منظور گردانیدی.»
( تحفة السلطان، نسخهء خطی، ورق 7)
این شعر مشهور که گویندهء آن معلوم نیست نیز در همان کتاب آمده است:
سال هشتاد ابوحنیفه بزاد
داد هر علم و علم فقه بداد
در صد و پنجه اش وفات رسید
سال عمرش کشید تا هفتاد[5]
ابن ابوالعوام از پدرش روایت میکند که او گفته است از ابوجعفر احمد بن محمد بن سلامه بن سلمه ازدی شنیدم که میگفت از ابوخازم عبدالحمید بن عبدالعزیز قاضی شنیدم که میگفت : از پسر اسماعیل بن حمّاد بن ابوحنیفه پرسیدم که ولای شما با کیست؟ او گفت: ثابت[6] پدر ابوحنیفه از «کابل شاه» اسیر گردید و اورا بانویی از بنی تیم الله بن ثعلبه خرید و سپس بر او منت نهاد و اورا آزاد کرد، بناءً ولای ما با بنی تیم الله است. (ابن ابی العوام، 2010: 40-41)
پدر کلان و زادگاه نیاکان:
اسماعیل پسر حمّاد بن ابوحنیفه، نام پدرکلان ابوحنیفه را«نعمان» گفته است و پدرکلان پدرش را «مرزبان» خوانده است. اما برادر اسماعیل یعنی عمر بن حمّاد بن ابوحنیفه، جد او را «زوطی» و پدر کلانش را «ماه» خوانده است. احتمال دارد که هر یک از آن دو یعنی پدرکلان و پدر پدرکلان امام ابوحنیفه دو نام داشته باشد که یکی نامش باشد و دیگرش لقب او. یا اینکه معنای «زوطی» به عربی « نعمان» باشد و معنای «ماه» هم «مرزبان».[7] (عقود الجمان: 54)
این نظر را امام محمد ابوزهره (ابوزهره، 1974 : 16) و دکتور عنایتالله ابلاغ ( ابلاغ، 1971 :6) نیز تایید کرده اند.[8]
مرتضی حسین بلگرامی در کتاب «حدیقة الاقالیم» مینویسد: « استالف و استرغج که از قصبات کابل است؛ در لطافت ثانی ندارند. میرزا الغ بیگ ابن میرزا سلطان ابوسعید این دو موضع را سمرقند و خراسان میخواند و از این دو موضع گذشته، قریب یک فرسنگ دره ایست موسوم به «خواجه سهیاران»[9] که از خانهء نیک آن شهر است و به محل خواجهء سهیاران چشمه ایست که برابر آن بسیار انهار آمده و بر یمین و یسار آن چشمه درختان بلوط است و در پیش چشمه ارغوانزاریست زرد و سرخ که در یک وقت شگفته میشود. ابوحنیفه (رح) کوفی از این شهر است. »[10] (رستاقی،1350 ق: 13)
امام اعظم ابوحنیفه نعمان بن ثابت کابلی استرغجی کوفی او صاحب مذهب مستقل است و مذهب امام ابوحنیفه در هند بسیار شایع است. (حدیقة الاقالیم ص 400)
ابن کاس متوفای 324 میگوید: ابوحنیفه در سال هفتاد هجری تولد شده است و در روایت حمّاد متولد سال هشتاد و متوفای سال یک صد و پنجاه هجری گفته شده و صاحب مذهب و نامش نعمان بن ثابت بن مرزبان است که پرچمدار علی بن ابوطالب در نبرد « نهروان» بود. (السمنانی، 1984 : 1497)
ابوبکر بن احمد بن ثابت مورخ گفته است: گفته میشود که پدرش ثابت همان کسی است که در نوروز به علی بن ابوطالب فالوده را هدیه برد و گفته میشود که آن روز «مهرگان» بود، ابوحنیفه میگفت من مشمول برکت همان دعایی هستم که از علی بن ابوطالب صادر شده است. (دیاربکری،1283 ق: 2/326)
عمر بن حمّاد بن ابوحنیفه گفته است: «زوطی» از مردم کابل بود و «ثابت» در اسلام تولد شده است.
القاب:
پیشوای سترگ امام اعظم ابوحنیفه در منابع گوناگون به القاب فخیمی یاد شده است. شماری از آن القاب عبارت اند از: امام الأئمه، سراج امت، عالم العراق، فقیه الدنیا علی الاطلاق، بحر العلوم والفضائل، منبع الکمالات، الامام الأعظم، قدوة الأئمة، قِوام الفقه، الفقیه الحر( فقیه آزاده) فقیه الملة، المجتهد الأقدم، امام اهل رأی، قدوة المسلمین، امام المجتهدین، درة السلف الصالحین، سید المجتهدین، نخستین امام اهل سنت و جماعت و ...
امام مناوی او را در جملهء طبقهء دوم صوفیان در کتاب مشهورش « الکواکب الدریة» درج کرده وبه « الإمام البارع» و «البدر الکامل الساطع» وصف کرده و از زهد وعبادت و سخاوتمندی و دانش و کرامات او نیز یاد کرده است. (المناوی،1994: 315 – 312)
صوفی پیشگام میهن، علی هجویری در کتابش «کشف المحجوب» چنین نوشته است:
ومِنهُم: امام جهان، و مُقتَدای خَلقان، شرفِ فُقَها، و عِزِّ علما، ابوحنیفه نعمان بن ثابت الخزّاز، رضی اللّه عنه ...... و وی استاد بسیار کس بود از مشایخ، چون ابراهیم ادهم و فُضَیل بن عیاض و داود طایی و بشر حافی و بهجز از ایشان. رضوان اللّه علیهم اجمعین. (هجویری، 1374 ش، 125)
استادان:
بدون شک امام ابوحنیفه در علوم مختلف در نزد استادان گوناگونی در کوفه زانوی تلمّذ زده که استاد مشهورش همانا ابواسماعیل حمّاد بن ابو سلیمان مسلم است که هژده سال در حلقهء درس او اشتراک ورزیده است، افزون بر وی استادان و مشایخ دیگری هم داشته است که دانشمند دائرة المعارفی امام سیوطی با روایت از حافظ جمال الدین المزی نام های 74 تن از تابعینی را درج میکند که امام اعظم از ایشان روایت کرده و آموخته است، نامهای مشهور شماری از ایشان چنین است:
امام محمد باقر، حمّاد بن ابوسلیمان، خالد بن علقمه، ربیعه بن عبدالرحمن، سعید بن مسروق کوفی، سماک بن حرب، طاووس بن کیسان، عامر شعبی، عبدالله بن دینار، عطاء بن ابو رباح، عکرمه مولای ابن عباس ،ابومعبد مولای ابن عباس، نافع مولای ابن عمر، عدی بن ثابت انصاری، علقمه بن مرثد، عون بن عبدالله بن عتبه بن مسعود، قاسم بن معن بن عبدالرحمن بن عبدالله بن مسعود، هشام بن عروه، یحیی بن سعید انصاری، ابوسفیان طلحه بن نافع، ابوعون ثقفی و ... (السیوطی،1990: 39-65)
شاگردان امام اعظم:
دبستان فقهی امام ابوحنیفه شاگردان زیادی را تربیت کرده است که قرنها بعد از وی بر مسند تدریس و قضاوت تکیه زده بودند.
امام سیوطی از 96 تن شخصیتهایی نام میبرد که در جمله شاگردان پیشکسوت امام اعظم به شمارمیروند، از امام اعظم آموخته اند و در کتابهای حدیث و فقه، از امام اعظم روایتهای ایشان درج است، نامهای مشهور ایشان چنین است: ابویوسف، امام محمد شیبانی، عبدالله بن مبارک، حسن بن زیاد لؤلؤی، زفربن هذیل، وکیع بن الجراح، ابراهیم بن طهمان، جارود بن یزید نیشاپوری، جعفر بن عبدالرحمن بلخی، ابومطیع حکم بن عبدالرحمن بلخی، زید بن حباب مکی، داوود بن نصیر طائی، سلمان بن عمر نخعی، عبدالرزاق بن همام، ابونعیم فضل بن دکین، قاسم بن معن مسعودی، مکی بن ابراهیم بلخی، نصر بن محمد مروزی، ابومقاتل سمرقندی، خارجه بن سعد سرخسی، فضل بن موسی شیبانی و ...[11] (السیوطی،1990: 66-100)
روش تدریس و شورای فقهی
امام اعظم ابوحنیفه بعد از وفات استادش ابواسمیعل حمّاد بن ابوسلیمان مسلم حینی که بر مسند تدریس تکیه زد، روش جدیدی در تدریس به کار گرفت که آن سهیم ساختن فعال شاگردان در مناقشات و مباحثههای مجلس درس بود که شاگردان در پهلوی آنکه به آنچه در آن مجلس میگذشت توجه ژرفتر میکردند؛ بلکه خود را در مناقشات و گفت و شنودهای آن، سهیم و شریک میدانستند. شاید بتوان این روش را «روش شاگرد محور» در تدریس نامید. در درسگاه امام ابوحنیفه افزون بر افرادی که گذر شان جهت نماز به مسجد کوفه میافتاد و در حلقهء درس به گونهء غیرمنظم، شرکت میجستند، شاگردانی هم بودند که با جدیت ازفیوض این درسها بهره میبردند و در میان ایشان حلقهء خاص دیگر هم بود که میتوان آن را شورای فقهی شاگردان امام اعظم دانست.
قاسم بن محمد البجلی گفته است از اسماعیل بن حمّاد بن ابوحنیفه شنیدم که، ابوحنیفه روزی گفت: این یاران ما مجموعاً سی و شش نفر اند که 28 تن از جملهء ایشان صلاحیت این را دارند تا منصب قضا را بر دوش گیرند و از جملهء ایشان شش تن صلاحیت نشستن بر مسند فتوا را دارند و از جملهء ایشان دو تنی اند که قاضیان و مفتیان را رهنمایی و رهبری خواهند کرد و به ابویوسف و زفر اشارت فرمود.
و از جملهء همین سی وشش تن یکی هم عافیه بن یزید بود. استوار برر وایت محمد بن سعید خوارزمی، اسحاق بن ابراهیم گفته است: یاران امام ابوحنیفه با وی در مسألهای میپیچیدند، هرگاه عافیه در این کنکاش و خوض حاضر نمیبود، امام دستور میداد موضوع را تمام نکنید تا عافیه {بن یزید اودی} حاضر شود، هرگاه عافیه میآمد و با ایشان موافقت میکرد، ابوحنیفه میگفت: آن را ثبت کنید و هرگاه عافیه موافقتش را اعلان نمیکرد ابوحنیفه میفرمود:لاتثبتوها. آن را ثبت نکنید. (الصیمری، 1985: 156)
امام کردری اعضای شورای فقهاء را چنین درج کرده است:
[1] ) الطبقات السنیة ص 188. امام مالک در سال 179 هـ ق وفات یافته است.
[3] ) ابوحنیفه شماری از یاران پیامبر را دیده است که شاعر یا ناظمی نامهای آنان را چنین به نظم آورده است:
لقی الإمامُ أبوحنیفةَ ستةً
من صَحب طه المصطفی المُختارِ
أنَساً و عبدَ الله نَجلَ أُنِیسِهم
وسَمِیَّهُ ابنَ الحارثِ الکرّارِ
وزِد ابنَ أوفی وابن واثلةَ الرّضی
واضمُم إلیهم مَعقِل بن یسارِ
[4] ) این روایت در ص 325 جلد 13 تاریخ بغداد، و ص 423 تهذیب الکمال جلد 29 ، ص 75-76 کتاب المقدسی و همچنان در ص 395 جلد 6 سیر النبلاء نیز آمده است.
[5] ) ( تحفة السلطان، نسخهء خطی، ورق 8)
[6] ) در اکثر منابع در مورد ثابت پدر امام ابوحنیفه، گفته شده است که او در اسلام تولد شده است وآن کسی که اسیر شده است گاهی زوطا خوانده شده و گاهی مرزبان. واز عربی بودن واژهء «ثابت» هم بر میآید که او باید در سرزمین اسلامی یا عربی تولد شده باشد، نه در کابل. اما آنچه در این روایت قابل توجه است، اصطلاح «کابل شاه» است که در روایات دیگر نیامده است. و ما میدانیم که در کابل آن روزگار حین ورود فاتحان یا جنگجویان مسلمان، «کابل شاهان» فرمان میراندند.
[7] ) در مورد مفهوم دقیق واژهء «زوطی» که در سرچشمههایی «زوطا» هم نوشته شده است، با همه تلاش به نتیجهای نرسیدم، بناءً نمیتوانم اظهار نظر کنم، اما به یقین که «مرزبان» به معنای «ماه» نیست. مرزبان در آن دوران؛ نه معادل «سرحددار» کنونی، بلکه وظیفهء معادل فرمانده یا حاکم منطقهای را داشت. امکان دارد که «ماه» تصحیف «مه» باشد که در زبان فارسی « مه و که» « مهتر و کهتر» به معنای بزرگ و کوچک است و معادل بودن آن با «مرزبان» از امکان بعید نیست.
[8] ) داکتر عنایتالله ابلاغ چنین نوشته است: همچنان دو نوادهء امام در این باره که آیا پدر ثابت، نعمان یا زوطی بوده و جد او ماه یا مرزبان نام دارد، اختلاف کرده اند؛ ولی میتوان بین هردو نظریه چنین تطبیق نمود که ممکن است برای یک شخص دو نام و یا اسم و لقب باشد .ویا معنای زوطی و نعمان و همچنان مفهوم ماه ومرزبان یکی بوده و این یگانه راه نزدیکی بین گفتار دو نفر مذکور است. (امام اعظم ابوحنیفه و افکار او، ص 30)
[9] ) در عصرما با تخفیف «خواجه سیاران» نامیده میشود.
[10] ) متن بالا در صفحه 367 حدیقة الاقالیم آمده است.
[11] ) هم چنان دیده شود: ( الکردری، 1321 ق : 50)
ادامه دارد.
................................................................................................................................................