استفاده از مطالب رنگین با ذکر ماخذ آزاد است
نعیم اساس، پاریس
خروج نیروهای امریکایی از افغانستان،
برنده اصلی ای اس ای پاکستان
امریکا یکبار دیگر افغانستان را به مرکز تمام نا امنی های جهان مبدل کرد و بدست گرگان ای اس ای پاکستان تسلیم میکند. ادارات استخبارات پاکستان که با استفاده از ستون پنجم نظام افغانستان را متلاشی کرده، توانست با مهارت خاص یک گروه جاهل و قرون اوستایی را مشروعیت بین المللی دهند وبا هزار نیرنگ و دروغ جهان را به کمک لا بگری های چند خارجی افغان تبار قوم پرست فریب دهند و این موجودات عصر حجر را بر گرده های مردم مظلوم افغانستان حاکم سازند.
افغانستان وارد یک جنگ داخلی و قومی خواهد شد؟ پرسیدن این سوال چند سال پیش پوچ به نظر می رسید. نه در سال ۲۰۲۱. حادثه بهسود و مسلح شدن هزاران نفر در مناطق مرکزی، آغاز جنگ های قومی خواهد بود.
موجودیت یک نظام پو شالی، ضعیف و وابسته به امریکا، نداشتن یک تعریف درست از دشمن، نبود یک الترنتیف سیاسی ملی و تمایلات قومی دولتمردان افغانستان، با خروج نیروی های خارجی از این کشور، خطر از هم پاشیدن رژیم فعلی، گرفتن قدرت توسط طالبان، و جنگ داخلی را در بر دارد.
جنگ داخلی چیست و چه وقت باوجود می آید؟
جنگ های داخلی معمولاً زمانی بو جود می آیند که بخشی از مردم احساس ظلم جدی را می کنند و وقتی معتقدند که هیچ چیز دیگری جز مبارزه مسلحانه نمی تواند شرایط را اصلاح کند.
چه کسی در افغانستان احساس ظلم می کند؟ با گرفتن قدرت توسط طالبان، اکثریت جامعه، هم از مرد وزن، اقلیت های قومی و مذهبی، نخبگان، جوانان آزاد اندیش و زنان که بیشتر از ۵۰ فیصد نفوس جامعه را تشکیل میدهند، تحت تظلم طالبان قرار خواهند گرفت. قوم پرستی، زن ستیزی و تبعیضات مذهبی نزد طالبان هنوز یک پدیده عادی و نور مال به نظر میخورد .
آیا خروج نیروی امریکایی از افغانستان نگران کننده است؟
اگر مذاکرات صلح به پیروزی نرسد، خشونت های قومی ممکن است پس از خروج نیروی های امریکایی بروز کند. اشرف غنی که خود معمار حالت فعلی است، با حامد کرزی و یک حلقه خبیثه طالبان را به مشروعیت بین المللی رسانده است و امکان دارد قدرت را برایشان به یک شکلی تسلیم دهد. در این صورت جنگ قومی می تواند به راحتی آغاز شود و از آنجا جنگ داخلی سرتاسری بو جود آید.
برخی از گروه های مسلح از اقلیت های قومی می توانند تلاش های خود را در وجود یک جنبش دموکراتیک ، جبهه متحد ملی، برای مقابله با توسعه طلبی طالبان اغازکنند.
اما اگر یک رژیم وجود میداشت که تصور می شود می تواند این شبح جنگ داخلی را دفع کند ، این دموکراسی است.
..........................................
عتیق الله نایب خیل
سال ۱۵۰۰ خورشیدی مبارک!
(از بیانات رهبر انقلاب)
«یک بار دیگه نوروز باستانی ره و حلول سال ۱۵۰۰ هجری شمسی ره به تمام افغانا، به تمام مسلمانا و به تمام هه هه همسایای ما از صمیم قلب تبریک می گم»*
این که به عوض سال ۱۴۰۰، سال ۱۵۰۰ تبریک گفته شود می پذیریم که انسان از سهو و خطا خالی نیست و زبان می تواند اشتباه نماید. اما صورت تبریک گفتن و کلمات و جملاتی که بکار برده می شود، مخصوصا" وقتی که از زبان شخص اول مملکت باشد، باید بسیار دقیق و سنجیده باشد.
این را هم می پذیریم که شاید رئیس جمهور بنابر مصروفیت های بیش از حد نتواند بیانیه اش را بنویسد تا از روی آن خط خوانی نماید. اما نمی دانم مصروفیت تعداد کثیری از مشاورین، از جمله مشاورین فرهنگی، چی است تا چند جملۀ که شایستۀ رئیس جمهور است، مخصوصا" در مواقعی که باید آماده گی ها از قبل گرفته شود، بنویسند و در اختیارش بگذارند.
حال بیایید این سخنرانی را در اختیار کشورهای همسایه بگذاریم که رئیس جمهورما، و دومین مغز متفکرجهان، برای آن ها چه پیامی دارد.
باسواد بودن تنها به خواندن و نوشتن خلاصه نمی شود. متاسفانه کم سوادی و بی سوادی از صدر تا ذیل دولت و احزاب سیاسی ما مشاهده می شود. یک نظر اجمالی کافیست تا دریابیم این رهبران از سواد کافی بی بهره هستند. گاهی عقب تریبون و یا در مصاحبه های شان چنان کلمات و جملاتی به کار می برند که فقط در کوچه و بازار گفته می شود.
عیب دیگر کار این است که همان کلمات و جملات مورد استقبال حاضرین قرار می گیرد و برای شان کف زده می شود.
*************************
*از سخنرانی رئیس جمهور به مناسبت سال نو.
..........................................
عتیق الله نایب خیل
نامۀ سرگشاده به حاکمان
عالیۀ مُلک خداداد افغان!
(طنز)
خدمت خادمین مُلک خداداد افغان و دومین مغز متفکرجهان به عرض رسانیده شود که درین ایامی که مهمترین وقایع تاریخ بشریت در بلاد ما اتفاق می افتد، پنجهزار برادر ناراضی که ازبند رها شده اند چنان وظایف محوله را به وجه احسن انجام داده و چنان در برهم زدن آرامش طاغوتیان شهرکابل سهم شان را ادا نموده اند که خواب را ازچشمان فرد فرد این پایتخت طاغوتی ربوده اند. حذف و پاک سازی زنجیره یی فعالین مدنی در روزهای اخیر شاهد این مدعاست. خداوند به شما و جمله مومنینی که در رهایی این برادران ناراضی سهمی داشته اند به زودی اجر اٌخروی نصیب گرداند! زیرا هر مومنی بخوبی می داند که فعالیت های مدنی مخالف نص صریح همۀ ادیان است و رعایای همیشه در صحنۀ ذوات ملوکانه حق دارند در سایۀ فضل و مرحمت خادمین صدیق خویش و مخصوصا" دومین مغز متفکرجهان آسوده بخوابند!
اگر درایت و آینده نگری ذوات محترم و شخص شما نبود اوضاع به سمتی می رفت تا این ارباب رسانه ها با فعالیت های مدنی شان رعیتی را بی ارباب و فرزندانی را بی پدر سازند و شما نه تنها موفق شدید جان خود و نوکران خاص خود را از خطرنجات دهید بلکه تدبیری اتخاذ فومودید تا طالبان کرام کمترین آسیب را ازین بلایا نصیب شوند.
انتظار داریم تا هرچه زودتر فرمان رهایی هفت هزار برادر ناراضی دیگر را که در بندهای طاغوت بسر می برند صادر فرمایید تا تخم هرچه مدنی و فعالیت مدنی است برکنده شود و کشور از وجود آنان پاک سازی گردد تا زمینه برای حکومت عدل الهی مساعد ساخته شود و رعایای شما دوباره زیر سایۀ خلافت و یا دست کم زیر سایۀ امارت اسلامی از مزایای دینی و اخروی بیعت شان در پرتو اوامر و ارشادات امر بالمعروف و نهی از منکر بهره مند و مستفید گردند!
به نوبۀ خویش یک بار دیگر تجدید بیعت خود و هم تباران خود را حضور ذات ملوکانۀ شما پیش کش می نمایم تا باشد در برکندن هرچه مدنی و فعالیت مدنی است موفق باشید!
و السلام علی من اتبع الهدی
..........................................
عتیق الله نایب خیل
شاعررا ببرید ببندید به
طویله!
روزی فتحعلی شاه قاجار شعری میسراید و از ملکالشعرای دربار می خواهد در بارۀ آن نظر بدهد. ملک الشعرا همین که شعر را می شنود بیتعارف میگوید که شعر بیپایه و اساسی است و ارزش ادبی ندارد. شاه عصبانی میشود و دستور می دهد تا او را ببرند و ببندند به طویله. خدمۀ شاه او را به طویله می بندند.
ساعتی بعد فتحعلیشاه که روی شعرش کار کرده بود و اندک تغییراتی در آن آورده بود دوباره دستور میدهد ملک الشعرا را به حضورش بیاورند و این بار شعر اصلاح شده اش را میخواند و از او میخواهد در مورد نظر بدهد.
ملک الشعرا بدون این که کلمه ی صحبت نماید به سمت دروازه حرکت می کند. شاه می پرسد کجا می روی؟ ملک الشعرا می گوید: به طویله! در حالی که مستحق اصلی طویله فتحلی شاه قاجار بود و نه ملک الشعرا.
در روزهای پسین وقتی اخباری را در رسانه ها خواندم مبنی بر این که تعلیمات ابتدایی از صنف اول تا سوم به مساجد سپرده می شود گفتم این دولت مردان را باید ببریم ببندیم به طویله.
درعصری که دنیا با سرعت چشم گیری پیشرفت می کند دولتمردان ما با سرعت احمقانۀ پسرفت می کنند. این در حالیست که اکثریت ملا امامان ما هم از سواد کافی بی بهره هستند و خود به آموختن ضرورت دارند و هم بیشترین شان همه روزه طالب و انتحاری پرورش می دهند. دولت با این کارش به تروریست پروری رسمیت می بخشند.
طالبان نکتایی پوش، کشور را به آزمایشگاه و لابراتوار تیوری های جهالت آمیز مبدل کرده اند و خود به کرسی های قدرت بی حدو حصر بدون پاسخگویی تکیه زنده اند. جای این ها طویله است.
..........................................
داکترشکرالله کهگدای
سابق استاد دانشگاه کابل
شورای ملی باید رئیس جمهور را عزل
و به دادستانی ودادگاه معرفی نماید
حمله انتحاری به دانشگاه کابل بدنبال حمله هفته پیش به مرکز آموزشی کوثر دانش درکابل ورشته حملات بی وقفه طالبان شیطان پرست به همه مراکز آموزشی و ملکی که آینده سازان میهن ما اند, چنان غم جانکاهی را درکشور سبب شده که قلب همه را به شدت داغدار ساخته است.
با این که در غم جانسوز قربانیان دانشگاه کابل خود را شریک می دانیم و مقام ارواح شهدای گلگون کفن را در بهشت برین میخواهیم مگر این همدردی وافسوس وغم شریکی به تنهایی خود کافی نیست وباید در بدل این همه جنایات طالبان شیطان پرست, باید نخست خط سرغ ارگ نشینان فاسد به خط زرد شان در رهایی طالبان شیطان پرست, رنگ نمی باخت وحالا که اشرف غنی احمدزی نسبت همنوایی با طالبان تروریست, حدود شش هزار شیطان پرست را به اثر دستور زلمی خلیلزاد رها کرده, در بدل حملات خونین طالبان به دانشگاه کابل ودیگر مراکز آموزشی چون کوثر دانش وغیره, تقاضا می نمایم بمانند رهبران با وجدان کشورهای عدالت خواه, از رییس جمهور تا وزرای دفاع وداخله وامنیت استعفا بدهند و حکومت بعدی, هرچه طالب شیطان پرست در بند زندان اند بی درنگ به دار آویخته شوند و امرالله صالح, صالح بودن خود رابه اثبات برساند ودر بدل هر حمله انتحاری وانفجاری, هم مراکز طالبان را به شدت از هوا وزمین بکوبد وهم طالبان زندانی را هماندم به دار بیاویزد. طالبان یعنی مزدور آی ای پاکستان اصلا آدم شدنی واصلاح شدنی نیستند وباید مذاکرات قطر همین حالا قطع گردد. دانشگاه کابل که بایست امن ترین ومصؤن ترین مکان کشور می بود باثر بی کفایتی حکومت فاسد به چنین فاجعه جانسوز تبدیل شده است. پس باین وضع موجود هیچ مکانی از شر طالبان شیطان پرست در امان نیست تا که رگ وریشه این جنایت کاران سوزانده نشود
مسؤل این همه حملات انتحاری وانفجاری وقتل وکشتار بی امان مردم بی گناه ما, در دو دهه اخیر, درپهلوی طالبان شیطان پرست, حامیان آن ها بمانند:حامد کرزی, اشرف غنی احمدزی, حنیف اتمر, معصوم ستانکزی جمع وزرای بی کفایت فعلی دفاع وداخله وامنیت ملی است. همه این ها باید به دادستانی معرفی و محاکمه ومجازات شوند.
..........................................
اسد شامل
تاملی بر کتاب " اشک قلم و فریاد کفش "
اخیرن کتاب " اشک قلم و فریاد کفش ".نوشته ی نویسنده ی فرزانه و توانا جناب آقای نصیرمهرین با محبت ایشان که بر بنده منت گذاشتند و از ایشان سپاسگزارم بدستم رسید . این کتاب با دقت خاص تهیه شده و از قطع و صحافت خیلی عالی برخوردار است . تصویر روی جلد که خود بیانگر محتوای کتاب است خیلی موزون و با ذوق عالی طراحی شده , کتاب دارای ۵۲ فصل و یا عنوان است, در واقع می توان گفت همه حکایات و زبان حال "قلم" و " کفش "است که از طرف نویسنده به شکل خیلی زیبا و دلچسب برشته تحرر درآمده. از خاطرات ناگوار و دردناک "قلم" در می یابیم که چگونه ضحاکان روزگار و اهل زر و زور با فشردن گردنش فرمان قتل و تاراج انسان های بیگناه ر ارقم زدند, با جوهرش بروی کتاب خدا برای بدام انداختن دیگران سوگند نوشتند و اما دیدیم که چه نامردانه آن را زیر پا گذاشتند و امثال این نامرادی ها, همچنان است حکایت "کفش" که چه گونه زمانی چاپلوسان روزگار گرد و خاکش را پاک می کردند و در بسا مواقع صاحبانش را سر می بریدند و اما باز هم همین کفش های باهمت با پرواز شان به سوی دروغ گویان و یاوه سرایان دهان شان را می بستند.
این کتاب واقعن از ارزش والای فرهنگی و ادبی برخوردار است, این است که مطالعه ی آنرا به همه فرهنگیان و دوستان اهل کتاب صمیمانه توصیه می کنم . اینک شما را به مطالعه ی متن مختصری از این کتاب ذیلن دعوت می نمایم :
من در دست دشمن
انسان ها !
کسی از جمع شما " اشرف المخلوقات "، روزی مرا ارزان خرید، در روی میز نهاد . شب که تاریک شده بود، با چشمان مست، خرامان سوی من آمد. در آغاز پنداشتم که مرا با معشوقه ی خویش اشتباه گرفته است. چراغی را روشن کرد و دست بسوی من و کاغذ برد . گلویم را چندین بار فشرد، من همچنان بی زبان و خاموش گریان می نگریستم و شکنجه می شدم . دقایقی گذشت " اشرف مخلوقات " تبسم های رضایت آمیز نمود، سر در بالین گذاشت. سخنان دل برخاسته ی من و کاغذ و آن شب، فریادی بود که می گفت :
" که ای نیکبخت این نه شکل من است
و لیکن قلم در کف دشمن است"
..........................................
نصیرمهرین
آیا جنایت نیست؟
در ادامۀ انتشار سلسله یی از خبرهای فضیحت بار از دستگاه حکومتی افغانستان، آنچه که مقامات مسؤول در برابر زنان ودختران معیوب ومعلول انجام داده اند، حکومت افغانستان را در این زمینه و نیزخرابی نظام صحی، در سطح جهان مقام نخست بخشید.
به نقل از آژانس خبررسانی آلمان Dpa، دیده بان حقوق بشر، شام دوشنبه( 27 آپریل 2020) در نیویارک (همجنان درکابل) اعلام داشت که "در افغانستان، زنان معیوب در سطوح گوناگون در معرض استفادۀ سؤ مقامات مسؤول قرار گرفته اند."
در این گزارش درحالی که از بی مسؤولیتی مقامات حکومتی افغانستان در برابر همه معیوبین یادآوری شده، اما اشارۀ ویژه بر رفتارهای دارد که در برابر دختران و زنان چهره نموده است.
بی اعتنایی درامورصحی، آموزشی ونیازهای اجتماعی معیوبین را عمل وحشیانۀ استفادۀ سؤ جنسی نیز به نمایش نهاده است که هنگام مراجعه برای رفع نیازها از طرف مقامات مسؤول حکومتی مواجه شده اند.
مظلومان و دردمندانی را در نظر آوریم که با تأثیر پذیری از ناهنجای های گوناگون در جامعه، از نظر بدنی ویا روحی معیوب شده و ملیونها دالر برای آنها اختصاص داده شده است، اما حکومتی های فاسد، آنرا نه در خدمت معیبوبین، بلکه معیوبین را در خدمت اغراض بیشرمانۀ خود قرار داده اند.
نمی گویم که شنیدن رفتارسؤ با زنان و دختران معلول ومعیوب و ظلم در حق آنها برایم تکاندهنده بود. حتا نمی گویم که آزاردهنده بود. زیرا شنیدن چنین خبری دور از تصور وانتظارنبود ونیست. امتیازگیران و گرداننده گان حکومتهای خائن، دست نشانده وپوشالی از جمله مافیایی که اشرف غنی گردآورده است، چنان لگام گسیخته برجان و مال و ناموس مردم تاخته و آزارها رسانیده اند که من و مایی با آن آزارها زیسته وشب را به یاد آزار دیده گان به سحر برده، به قدر کافی رنج نویس و درد سرا شده ایم. شنیدن چنین خبرها به دامنۀ نفرت واندیشیدن به نیازگم شدن روی این دارودسته های فاقد احساس انسانی و بی اعتنا به حد اقل وظایفی که در محافظت حتا انسان معیوب و معلول دارند، می انجامد. ***
یادآوری: عکس از متن انگلیسی گزارش Human Rights Watch گرفته شده است. برای مراجعه به این منابع: https://www.hrw.org/video-photos/video/2020/04/27/afghanistan-women-disabilities-face-systemic-abuse.
.................................................................
محمد عارف منصوری
چرا از گذشته عبرت نمى گيريم ؟
سقوط حكومت داكتر نجيب، از اقدام قومگرايانه و تعصب آلودى آغاز شد كه بقول فريد مزدك از اعضاى رهبرى حزب وطن، نجيب مى خواست يك جنرال پشتون را روى سينه اقوام غير پشتون بنشاند و توسط جمعه اسك، شمال را كه آبستن بحران بود، مهار كند. اما علاوه بر آن كه مهار نشد. وخامت روزافزون وضعيت، منجر به سقوط رژيم و برچيده شدن حاكميت چهارده ساله چپ در افغانستان گرديد.
حالا نيز اشرف غنى احمدزى، سلاله نجيب احمدزى، يكى ديگر از هم قبيله هايش را بنام جنرال ولى احمدزى قوماندان قول اردوى ٢٠٩ شاهين در شمال تؤظيف نموده تا زهر چشمى باشد به سه محورقدرت محلى يعنى جنرال عبدالرشيد دوستم، استاد عطاء محمد نور و حاجى محمد محقق كه هر يكى از نفوذ گسترده ىدرشمال برخوردارند.
بى ترديد اين گونه اقدامات قومگرايانه، آن هم در آستانه خروج احتمالى سربازان خارجى و ورود احتمالى طالبان در ساختار قدرت كه امكان بروز مجدد تقابل هاى قومى و استخوان شكنى هاى دهه نود را بعيد نمى نماياند، نه تنها به ضرر حاكميت نيمبند و فاقد مشروعيت ارگ است بلكه هرگز با منافع و مصالح كل افغانستان مطابقت ندارد.
شايد غنى چنين محاسبه نموده باشد كه جنرال دوستم مهره ى منزوى صحنه سياسى افغانستان است كه ديگر توان مانور هاى قبلى را ندارد و خطرى از ناحيه وى متصور نيست. اما تاريخ نشان داده كه بزرگترين بحرانات سياسى و اجتماعى از جرقه ى حوادث كوچكى مشتعل گرديده.
همان طور كه زوال حكومت كمونيستى از اختلاف درون حزبى و سركشى و بغاوت جنرال مومن اندرابى كه خود عضو حزب وطن بود، آغاز و دامنه ى آن با مخالفت هاى ديگران وسعت پيدا كرد تا منجر به دو پارچگى رهبرى حزب و دولت و فروپاشى كامل آن شد.
نمي دانم چرا سياستمردان بى درايت و بى كفايت افغانستان هيچ گاهى از گذر زمان و وقايع تلخ آن نمى آموزند و عبرت نمى گيرند.
..........................................
نصیر مهرین
چهره ی کمک و برادری
با تروریست ها عیانتر می شود
از قراین لشکر کشی هایی حکومت پاکستان که از دوماه به این سو علیه طالبان پاکستانی در پیش گرفته است، از دیدارهای ابلاغ نشده ی مقامات پاکستان و افغانستان، هجوم بخش وسیعی از تروریست ها از وزیرستان به سوی افغانستان، عیانترشدن آرزوهای جفا آمیز وضد مردمی رئیس جمهورکرزی ،که برای بازگشت طالبان دارد ( نه وفا به عهد وسوگند به قانون اساسی و نظامی که در رأس آن قرارگرفت) ، فرستادن پیام های علنی برای گروه جنایتکاری که هر روز دهشت و وحشت می آفریند، مانع شدن سهمگیری سلاح ثقیل علیه عملیات جمعی تروریست ها، آزاد نمودن تروریست ها از زندان ها وانکار از نقش تروریستی دگر باره ی آن ها، همه وهمه، از ایجاد فضایی حاکی است که کرزی و گروه ارگ نشین وی در واپسین ایام نکبت بارحکومت خویش ، خدمت به تروریسم را عیانتر می نمایند.
سوکمندانه نبود جنبش گسترده ومؤثر ضدتروریستی، که در برابر چنین خیانتی ایجاد مانع کند، فریبکاری قدرت های بزرگ و دروغ بودن مبارزه ی ضد تروریسمی که مردمان رنجدیده ی جوامع مانند افغانستان را تهدید می کند، دیدارها وعهد وپیمان هایی که در خفا با تروریست ها می بندند، همنوایی بیشتر وعمیق تر قدرت خواهان متقلب با تروریست ها و موجودیت اشخاص ونهاد های شبیه طالبان در جامعه؛ فضای پرمخاطره تری را در چشم انداز قرار می دهد. فضایی که می گوید: زندگی زنان ومردان، کودکان وشاگردان مکاتب ودانشگاهیان، مدافعین آزادی بیان، مدنی اندیشان، مدافعین رعایت کرامت انسانی، ومخالف اعمال اپارتاید اجتماعی وجنسی وملیون ها انسانی را که چند دهه است بار رنج و درد را بر شانه دارند، بازگشت وحشت آمیز ترین دست پرورده گان بن لادنی تهدید می کند.
سخنانی را که دیروزحامد کرزی بر زبان آورد، بوی عیانترشدن خدمت به طالبان و رشد خطری را می دهد. حامد کرزی با وجود جنایت های که طالبان انجام داده است، وهر روز سیر فزاینده یافته، به برادری محکم تر با آن ها اصرار ورزید. در کمال دیده درایی نقش تروریست هایی را که از زندان ها آزاد کرده بود، انکار کرد.
جدی گرفتن این خطر ومقابله با آن، مستلزم گسست از بی تفاوتی ،هماهنگی تحرکات پراگنده، سمت وسو یافتن فعال وهماهنگ آن علیه جهالت اندیشی هایی است که از دل خویش، تبهکاری ونابودی انسان و آرزو های انسانی را باز تولید می کند.
..........................................
محمد حیدر اختر
کودتای ننگین هفت ثور
به روز پنجشنبه هفتم ثور ( 1357)، خلقی ها وپرچمی ها علیه حکومت محمد داود خان کودتا کردند. آمادگی کودتا را از وقتی گرفته بودند که داودخان از تکیۀ بیشتر به اتحاد شوروی خود را کنار کشید وبا کشورهای عربی و ایران و روابط اقتصادی را روی دست گرفت. معلوم بود که امریکا هم خوش بود. قتل میر اکبر خیبر، مراسم دفن او وسخنرانی های سیاسی سبب شد که داود خان امر توقیف تعدادی از رهبران خلق وپرچم را بدهد. در آن وقت به خواهش شوروی و ضرورت کودتا هر دو جناح وابسته به شوروی وحد ت کرده بودند.
بلی آن ها کودتا کردند. از همان روز فجایع، جنایات ومردم آزاری تمام افغانستان را فرا گرفت. ملیون ها انسان آسیب دیدند. در اول وبرای چند ماه هر دو جناح در شکنجه واعدام ده ها هزار انسان سهم مشترک داشتند. بعدا خلقی های بی سواد، به همکاری دستگاهٔ جاسوسی " اکسا" تعداد زیادی را زندانی و یا به قتل رسانیدند. پرچمی ها از جنایات مشترک خودشان با خلقی ها چیزی نمی گویند. پرچمی ها که لفاظ وحیله گر تر ومنافقتر ازخلقی ها استند، جنایات زمان حکومت مشترک را به حفیظ الله امین ( خونخوار جاهل ) ارتباط می دهند. ولی وقتی که خودشان به وسیلۀ تجاوز شوروی قدرت را گرفتند، خاد دستگاه شکنجه وجاسوسی را به جای اکسا به کار انداختند. در وقت حکومت پرچمی ها خلقی های جنایتکار هم مشارکت داشتند. غیر از چند نفر آن ها . دروقت پرچمی ها چیزی که بسیارتر دامنه یافت، همان جنگ وبمبارد قوای شوروی و افغانستانی بود . قصبات ودهات ، شهرها ویران گردیدند. مهاجرت بیشتر شد. ملیون ها انسان سرگردان شدند.
بلی، کودتای سیاه روز هفتم ثور، یک فاجعه بود. مگر فاجعه آفرین ها که تعدادی با بدنامی مرده ویا کشته شده اند، تعدادی از آن ها با بی حیایی ، با پر رویی به لجبازی پرداخته حاضر نمی شوند که جنایات خود را قبول کنند. این عدم قبولی معلوم می کند که جهالت وو خونریزی های زیادی را مرتکب شده اند.
کار دیگر جانیان قاتل و وطنفروش خلقی – پرچمی، این است که دورۀ بعد از سقوط خود را از قدرت یا دوره حکومت جنگی مجاهدین را به رخ می کشند. وبه گفتۀ مردم " غت مغتولی " می کنند. هرکس که از تأثیر جنگ های مجاهدین انکار کند، دل خلق خدا را آزار می دهد که آزار دیده اند. مگر جنگ های مجاهدین قبلی جنایات، وطنفروشی خلقی پرچمی را به هیچ صورت پت وپنهان ویا توجیه نمی کند. هرکدام آن ها تقصیر ومسوولیت خود را به گردن دارند. واین هم قابل تذکر است که جنرال های قاتل عضو "کی جی بی" وعضو خلق وپرچم، در جنگ های ویرانگر مجاهدین وبربریت زمان طالبان،هم مشارکت داشتند.
پیام ما در این روز به مردم شریف ما، ،به اولادها و نواسه های جنایتکاران خلقی وپرچمی این است که آن ها را خوب وخوبتر بشناسند. آن ها را محکوم کنند. آن ها باید محاکمه شوند. وقتی گروه خادیست از فیس بوک وانترنیت وخارج نشینی استفاده می کند و به دفاع دوران وحشت می پردازد، ویا رئیس جنایتکاران خاد، داکتر نجیب را ستایش وتوصیف می کند، در زخم های مردم مظلوم، به بیوه های آن دوران، به مادران داغدیده وبه یتیم ها نمک پاشیده وتوهین می کنند.
در این روز به خانواده های محترمی که شهید داده اند و ستم کشیده اند، همدردی خود را ابراز داشته وبه روح شهدای پاک درود می فرستیم . هزاران نفرین به جانیان خلقی و پرچمی و خادیست ها.
...........................................
پرتو نادری
پاییز در« باغ لالهپوش »
شخصیت فرهنگی استاد محمد امین متین اندخویی تنها یک رشتۀ فرهنگ نیست، به زبان دیگر تنها یک بُعد ندارد؛ بلکه او دارای شخصیت چند جانبهی فرهنگی است؛ اما بیشتر به شاعری شهرت و آوازه دارد.
زندهیاد اندخویی افزون بر شعر و شاعری، پژوهشگر عرصههای ادبیات، فرهنگ است،نویسنده است، رونامه نگار و زندهگینامه نویس، ویراستار متن و آشنا با دانش و هنر موسیقی.
به زبانهای ترکی اوزبیکی و پارسی دری مینوشت و می سرود. به گفتهی پیشینیان شاعری و نویسندهیی بود ذو اللسانین. در هر دو زبان بیش از سی عنوان کتاب در نظم و نثر نوشته که از آن شمار دوازده اثر نشر شده دارد. با این همه مردی بود فروتن و بی ادعا که خاموشانه و به دور از هیاهو کار میکرد. زندهگی قلندرمنشانهیی داشت.
در سالهای پسین گویی در آن سوی دیوار فراموشی میزیست، شاید هم دیوار تنهایی. نمیدانم شاید در سرزمینی که این همه هیاهوی تاریخی - فرهنگی دارد رسم چنان است که چون شاعری، هنرمندی، نویسندهیی و در نهایت اهل فرهنگ و دانش که دیگر نفس سوخته از پای میافتد، باید به جزیرۀ دور انزوا و فراموشی تبعید شود.
شاید بر حق نباشم؛ اما حس می کنم که متین اندخویی سالهای پسین زندهگی خود را در تبعید انزوا و فراموشی سپری کرد.
او به یک مفهوم شاعر تمام عیار کلاسیک است. نخست این که در تمام دوران شاعری خود هیچگاهی نخواسته است تا از دیوارهای بلند اوزان عروضی و قالبهای شعر کلاسیک گامی آن سوتر گذارد. در حالی که زندهگی شاعرانۀ او با تحولات گستردۀ شعر پارسیی دری و پیدایی شیوههای تازۀ شعری در کشور همراه بوده است.
این سخن از آن گفتم که تمام سروده های زندهیاد اندخویی در قالبهای غزل، قصیده، قطعه، مثنوی مخمس، رباعی، مستزاد و گاهی تک بیتها شکل گرفته اند.
دو دیگر این که زبان شاعری اندخویی و کار برد ابزارهای تصویرپردازی در شعر او همان زبان و ابزارهای سنتی اند.
ذهن شاعرانۀ اندخویی کمتر به دنبال مفاهیم انتزاعی و تصویر پردازی هایی از این گونه است و تا جایی که من میپندارم این امر با در نظرداشت زبان شعری اش گونهیی از تناقض است در شعر او.
به زبان دیگر شعر او از نظر محتوا با زندهگی روزمرۀ جامعه و مردم پیوند استواری دارد؛ اما زبان شعرش از زبان زمان و روزگار فاصله میگیرد.
توصیف طبیعت، وطن دوستی، انسان دوستی، تشویق مردم به زندهگی برادرانه در کنارهم، نکوهش نفاق، توصیف دانش و فرهنگ، تشویق کودکان به مکتب، توصیف جایگاه زن در جامعه، مقابله با استبداد، بیان فقر و بیچاهگی مردم، عشق، پند و اندرز گاهی هم زودگذر بودن زندگی و رگه های از بینشهای حکیمانه ... از موضوعاتی اند که در شعرهای متین اندخویی بازتاب گستردهیی دارند.
او گاهی به شاعران دیگر نیز اندز میدهد تا به بیان یک چنین موضوعاتی بپردازند و متوجه آن چیزی باشند که در جامعه میگذرد و ذهن شاعرانهی شان را تنها به دنبال حدیث گل و بلبل سرگردان نسازند.
نسبت به حدیث گل
اوضاف سخن بهتر
تشویق همه مردم
بر دانش و فن بهتر
دعوت به سوی وحدت
از اهل وطن بهتر
ای شاعر خوشگفتار
بشنو به تو می گویم
*
از فیض ادب گردد
ادراک همه روشن
پرنور شود دلها
از شعلۀ علم و فن
تحصیل بود زیور
بر خلقت مرد و زن
ای شیفتۀ پندار
بشنو به تو می گویم
( چشم غزاله، 1391، ص 100)
تا جایی که من میاندیشم چنین رویکری در شعرهای متین، گونهیی از تاثیر پذیری از شعر مشروطیت را نشان میدهد. این سخن را میتوان در این نکته جستوجو کرد که او در پیوند به شعر دورۀ مشروطیت، گردآوری و چاپ گزینههای شعری شماری از شاعرن بلند آوازه و پیشگام مشروطیت کارهای قابل ستایشی کرده است. می شود گفت: او سالها با شعر دورۀ مشروطیت در گیر بوده و به پژوهش در این زمینه پرداخته است.
متین اندخوایی از همان دوران کودکی با غزلهای « ابوالمعانی بیدل» دلیستهگی داشت. چنین است که در غزلهای او با جلوههایی از تاثیر پذیری «بیدل» رو به رو می شویم. گاهی هم خواسته است تا به پیروی از غزلهای بیدل، سبک و شیوۀ شاعری او، غزلسرایی کند.این هم یکی دو نمونه.
بیدل:
به مهر مادر گیتی مکش رنج امید این جا
که خون ها میخورد تا شیر می گردد سپید این جا
بلند است آن قدرها آشیان عجز ما « بیدل»
که بی سعی شکست بال و پر نتوان رسید اینجا
(غزلیات، 1341، ص38.)
متین اندخویی:
نگه دزدیده کرد آن شوخ، دل در خون تپد این جا
به تحسین خدنگ ناز گلبانی دمید این جا
تبسم بر دهان غنچۀ سیراب میزیبد
« متین» از زخم خاری لذتی باید چشید این جا
( چشم غزله، ص 4.)
بیدل:
لب جویی که از عکس تو پردازیست آبش را
نفس در حیرت آیینه میبالد حبابش را
در آن وادی که از خود رفتم و پر میزند « بیدل»
شرر عزض خرام سنگ میداند شتابش را
( غزلیات، 1341، ص 115.)
متین:
چپ اندازی که راند سوی من رخش عتابش را
زند جان بوسۀ گرم از شعف سیمین رکابش را
نگه بر دفتر اشعارم افگند و گزید این نظم
«متین» صد آفرین گفتم ذوق انتخابش را
( چشم غزاله، ص5.)
بیدل:
قیامت کرد گل در پیراهن بالیدنت نازم
جهان شد صبح محشر زیر لب خندیدنت نازم
تغافل صد نگه می پرسد احوال من « بیدل»
مژه نکشوده سوی خاکساران دیدنت نازم
( غزلیات، 1341، 966.)
متین:
چکد لطف از کلامت، زیر لب خندیدنت نازم
وزان کان ملاحت شهد جان بخشیدنت نازم
« متین» فیض ادب شد حاصلت در گوشۀ عزلت
چو بو از نازکی در برگ گل نازیدنت نازم
( چشم غزاله، ص 57.)
تاثر گذاری بیدل را در قصیده های متین نیز میتوان دید؛ اما تاثیرگذاری غزل بر قصیده! متین در قصیده سرایی، خود را پابند به پیروی از ارکان قصیده نمیسازد. قصیده های او همه از شمار قصیده های بی ارکان است. البته در شعر کلاسیک پارسی دری با شاعرانی قصیده سرایی نیز رو به هستیم که قصیده های خود را بدون ارکان سروده اند؛ ولی در هرحال قصیده چه با ارکان و چه بی ارکان باید، زبان جدا از غزل داشته باشد. چون زبان قصیده زبان غزل نیست.
به گونۀ نمونه متین شعری دارد زیر نام«هفت شهر عشق» که در پنجاه بیت سروده شده و در بخش قصاید « چشم غزاله» آمده است؛ اما این شعر پیش از آن که قصیده باشد، یک غزل پنجاه بیتی است که به پیروی از یک غزل بیدل سروده شده است.
محو جنون ساکنم شور بیابان در بغل
چون چشمخوبان خفته ام ناز غزالان در بغل
بیدل به این علم و فنون تاکی به بازار جنون
خواهی دویدن هر طرف اجناس ارزان در بغل
( غزلبات، 1341، ص 816.)
متین:
قاصدی دوشینه آمد نکهت جان در بغل
مژده فرما نامهیی از دوستاران در بغل
وز زلال لطف خود تر کن لب خشک « متین»
داغ داغ از یأس دارم قلب عطشان در بغل
( چشم غزاله، ص 83.)
بخش قابل توجهی سرودههای متین اندخویی مثنویهای اوست. او در مثنویهای خود بیشتر روایت هایی را به نظم کشیده است که با استفاده از این روایتها خواسته است تا یک رشته ارزشهای انسانی و اجتماعی را بیان کند.
محتوای برخی از مثنویهای او را روایتهایی در پیوند به دیدار و خاطرههای دوستان، یا رویدادهای زندهگی دوستان او میسازد.
اگر خواسته باشیم که در پیوند به رویدادها و جلوههای زندهگی، رابطههای اجتماعی و دوستانۀ متین اندخویی با شاعران و فرهنگیان دیگر چیزی از زبان خودش بدانیم، مثنویهای او یگانه راهی است که ما را از زیان خود او به این هدف می رساند.
تا جایی که می اندیشم، متین بیشتر در غزلسرایی خود معروف است؛ اما به پندار من او در مثنوی سرایی توفیق بیشتری دارد. زبان مثنویهایش ساده، روان، خیال انگیز و پر جاذبه است.
شاید بتوان گفت که متین در شعر و شاعری خود بیشتر با سه شاعر کلاسیک پارسی دری بیدل، نظامی گنجهیی و حافظ نسبت به شاعران کلاسک دیگر دلبستهگی بیشتری داشته است. این دلبستهگی را میتوان در تاثیرگذاری بیدل بر غزلها و تاثیرگذاری نظامی بر مثنوی سرایی او مشاهده کرد.
ای باد نسیم روح انگیز
وی همنفس شمیم گلبیز
چون بوی بهار جانفزایی
بویا و لطیف و غمزدایی
مسانه گذر کنی به هرسو
گاهی زچمن گه از لب جو
گه بوسه زنی به غبغب گل
گه شانه به گیسوان سنبل
آن جا شود از دمت نگارین
چون موج بهار سبز و رنگین
بلبل ز طرب ترانه خواند
گل نافۀ تر ز مو فشاند
( همان، ص 153.)
در سالهای که متین اندخویی در دهۀ شصت خورشیدی در انجمن نویسندهگان افغانستان کار میکرد یکی از کارهای درخشان او گرد آوری شعرهای شماری از شاعران دورۀ مشروطیت و پس از آن بود. بدون تردید گرد آوری این همه شعر از میان روزنامه و مجله ها و دستنویسها و آماده سازی آن ها برای چاپ کاری بود نفسگیری که متین با عشق و علاقمندی انجام داد. ار سلسله کارهای او در این پیوند می توان از این گزینههای شعری یاد کرد.
باید گفت که این شاعران از شخصیت های بزرگ ادبی و سیاسی روزگار خود بودند و چهرههای درخشان در عرصه شعر و ادبیات که اندک اندک به فراموشی سپرده میشدند. بدون از ستاد خلیلی دیگر از هیچ کدام این شاعران گزینههای شعری در دست نبود.
افزون بر این در این سالها او جُنگهای شعری دیگری را از شاعران جوان زیر نامهای آزادی، گلبانگ صلح و درخت دوستی گرد آوری کرد و به چاپ رساند.
چند سخن فرجامین
استاد متین اندخویی پس از 79 سال زندهگی به روز جمعه سیزدهم جدی 1398 خورشیدی از جهان چشم پوسید.
پدرش عالم دین بود و داملا عبدالحی نام داشت. نخستین آموزشهای دینی و ادبی را از پدر آموخت. تا صنف ششم مکتب درس خواند؛ اما روزگار دیگر مجالش نداد تا آموزش خود در مکتب را ادامه دهد.
این نکته را باید بگویم، هرزمانی که به یک چنین شخصیتهای فرهنگی می رسم، همان خاطرۀ ماکسیم گورکی نویسندۀ روس یادم می آید که شاید در کتاب « دانشکدههای من » نوشته بود: پنج ساله که شدم ، روزی پدرکلانم گفت: ماکسم تو مدال نیستی که من همیشه ترا بر گردن خود بیاویزم، برو در میان مردم و من هم رفتم در میان مردم.
متین نیز دانشکده هایش را در میان مردم خواند. کودک بود که به شاعری آغاز کرد. چنان که شعر « مقتضای طبیعتش این است» به سال 1335 سروده شده است. زمانی که او هنور صنف پنجم مکتب بود.
از این شعر می توان دریافت که اندخویی پس از تجربههایی باید به چنین زبانی شعری دست یافته باشد. او در این شعر در برابر حسودانی که می خواستند استعداد او را درهم شکنند ایستاده، از شعر و استعداد خود دفاع کرده است.
آن که غماز یا سخن چین است
اهل دل را رقیب و بدبین است
این صفت بهرشان چه آیین است
« نیش عقرب نه از پی کین است
مقتضای طبیعتش این است»
( همان، 96.)
این شعر در همان سال در روزنامۀ ستوری نشر شد و از این جا میتوان گفت که استاد متین اندخویی با همین شعر با همین گام سفر دراز خود را به سرزمین شعر و ادبیات آغاز کرد و رسید به « باغ لاله پوش» و « چشم غزاله».
پرتو نادری
دلو 1398 / کابل
.....................................................................................................................................